فرض کنید یه روایت باشه که مصداق نقض (یا نقص) داشته باشه، مثلا: هر کی فلان کار کن این چیزی گیرش میاد - شاید افرادی باشن این کار میکنن گیرشون هم نمیاد. خب، این چطور میشه؟ آیا اگر منظور معصوم همگان نیستند، نمیگفتند عدهای یا بعضی؟ آیا یک فرد باید کلام معصوم را تفسیر کند؟ (اهواز)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اکنون سؤال چیست؟ این که چرا بعضی مصداقش میشوند و برخی نمیشوند؟ یا همان سؤال قدیمی «چرا تفسیر» میباشد که اینبار به این شکل مطرح شده است؟!
پس، سؤال بسیار مبهم طرح شده است، جوانب گوناگون در هم خلط شده و در نهایت به ضرورت یا عدم ضرورت تفسیر رسیده است! بنابراین ناچاریم به اختصار توضیحاتی ایفاد نماییم.
الف – به این که کسی کاری کند و چیزی گیرش بیاید و دیگری همان کار را بکند و همان چیز گیرش نیاید، "نقض در حدیث نمیگویند، بلکه تفاوت افراد و شرایط و چگونگی حال و کار آنهاست. نقض حدیث وقتی است که مثلاً بگویند: «در این حدیث محکم و معتبر آمده که صلوات دعای مستجاب هست، اما در آن حدیث محکم و معتبر دیگری آمده که صلوات دعای مستجاب نیست؛ لذا شاید برای کسی مستجاب شود و برای دیگری شاید نشود».
بدیهی است که در احادیث محکم و معتبر، چنین تناقضی وجود ندار و دیده نمیشود.
ب – این که یکی همان که گفته شده گیرش بیاید و دیگری گیرش نیاید، "نقص و کاستی" در حدیث نیز نمیباشد؛ چرا که در فاعل و چگونگی انجام فعل تفاوت وجود دارد.
فرض کنید، چند نفر در حدیثی بخوانند: اگر کسی دو رکعت نماز توبه را با خلوص نیت بخواند، خداوند رحمان، گناهان او را میآمرزد.
خب این یک بیان کلی، از یک اصل و قاعده میباشد. حال فرض کنید: یکی این دو رکعت نماز توبه را با توجه، اخلاص و توبه قلبی خواند – دیگری فقط دو رکعت نماز خواند و حتی در همین نماز نیز توجهش به امور دیگری بود – دیگری نماز را خواند، احتمالا با توجه هم خواند، ولی توبه نکرد، یعنی از گناهش بازنگشت و بلافاصله پس از نماز ادامه داد – دیگری چنین برداشت نمود که خب پس من میروم از صبح تا شب هر گناهی که دلم خواست میکنم و شب نیز این دو رکعت را میخوانم و بخشوده میشوم – یا دیگری برای ریا و تظاهر به دیگران این دو رکعت را خواند ...، و یا اصلاً گناه یکی، حق الناس است که تا بازنگرداند، جبران نکند و یا اخذ حلیت ننماید، صد بار هم این دو رکعت را بخواند، سودی به حالش نخواهد داشت، مگر این که این توجه و توبه سبب هوشیاری و تصمیمش بر اعادهی حق الناس گردد.
پس اگر همه، از یک کار واحد، یک نتیجهی واحد نمیگیرند، سببش "نقص" در حدیث نیست، بلکه نقص در خودشان و یا تفاوت انجام فعل توسط فاعلهای متعدد میباشد.
ج – نیازی نیست که توسط معصوم علیه السلام قید به "بعضی" شود؛ چرا که گاهی در یک لفظ، عنوان یا صفت، و تعریف آن شرط و شروطی نهفته است. مثل این که شما بفرمایید: «هر محصلی»، خب آیا هر کسی که در مدرسهای ثبت نام کرده است، مصداق محصل میباشد، حتی اگر در مدرسه یا دانشگاه، تحصیل علم ننمود و به امور دیگری مشغول شد؟!
پس اگر یکی معترض شد که «آقا مگر نگفتید که هر محصلی علم میآموزد، چرا فلانی نیاموخت، آیا نمیتوانستید خودتان بگویید: «برخی از محصلان و ...»؛ به او میگویند: «ما گفتیم: هر محصلی، اما او هرگز تحصیل ننمود که مصداق محصل باشد».
تفسیر:
گاهی مسئلهی اصلی، نفی ضرورت "تفسیر" است و انواع و اقسام گریزها یا مثالها و ...، فقط بهانه برای تکرار این نفی میباشد!
"تفسیر" یعنی بازکردن؛ و به آیات قرآن کریم یا احادیث و ادعیه نیز اختصاص ندارد. هر جملهای و هر گزارهای برای بسط، درک و فهم بیشتر، نیازمند و یا دست کم قابل تفسیر است.
قرآن کریم:
خداوند متعال خود در قرآن کریم، برخی از واژگان را تفسیر نموده است. به عنوان مثال: یک جا سخن از هدایت به صراط کسانی است که به آنها نعمت داده شده است، و شاید هر کسی نعمت و مصداق نعمت داده شده را به گونهای تفسیر کند. مثلاً بگوید که فعلاً نعمت داده شده، مردمان ژاپن، یا سوئد هستند! حال آیا ما از خدا میخواهیم که ما را به صراط آنان هدایت نماید؟! لذا خود در آیهی دیگری تفسیر مینموده و میفرماید:
« وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا » (النساء، 69)
ترجمه: و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیقهای خوبی هستند!
یا در یک آیه میفرماید: « قَدْ أَفْلَحَ ٱلْمُؤْمِنُونَ - یقیناً مؤمنان رستگار شدند/ المؤمنون، 1»، اما در دهها آیه، تفسیر و تشریح کرده است که "مؤمنان" چه کسانی هستند و از چه ویژگیهایی برخوردار هستند، تا هر کسی گمان یا ادعا نکند که من چون لفظی را گفتم، یا ظاهری را منطبق کردم، حتماً از گروه مؤمنان هستم.
حدیث:
در اصطلاح علوم دینی، به بیانات اهل عصمت علیهم السلام، حدیث یا روایت گفته میشود. احادیث گاهی مستقیم در تفسیر یک آیه یا حتی یک لفظ از قرآن مجید بیان شده است – گاه به معرفت یا نکتهای دیگر، که البته همگی مبتنی بر آیات قرآن کریم میباشد.
حدیث "سلسلة الذهب" از امام رضا علیه السلام، کاملاً مصداق موضوع مطروحه در سؤال میباشد، چرا که در آن قید شده « فَمَنْ قَالَ – پس هر کس که بگوید»، و نفرموده: «برخی از کسانی که چنین بگویند»، اما امام علیه السلام، خود آن را تفسیر (باز) نمودند.
امام رضا علیه السلام در حدیث مشهور به "سلسلة الذهب" میفرماید:
« حَدَّثَنِی اَبِی مُوسَی الْکَاظِمُ عَنْ اَبیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ اَبیهِ مُحَمَّدٍ الْبَاقِرعَنْ اَبِیهِ زَیْنِ الْعَابِدینَ عَنْ اَبْیهِ الْحُسَیِنِ عَنْ اَبیهِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طاَلِبٍ قَالَ حَدَّثَنِیِ رَسُول اللّهِ صَلیّ اللّهَ عَلَیْهِ وَآلِهِ قَالَ حَدَّثَنِی جَبْرئیِل قَالَ سَمِعْتُ عَنِ اللّهِ تَعَالیَ قَالَ کَلِمَةُ لا اِله اِلاَّ اللّهُ حِصْنِیِ فَمَنْ قَالَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ دَخَلَ فِی حِصْنِی وَمَنْ دَخَلَ فِی حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذَابِی! »
ترجمه: حدیث نمود پدرم موسی کاظم، (به نقل از) پدرش محمد صادق، (به نقل) از پدرش زین العابدین، (به نقل) از پدرش حسین، (به نقل)، علی بن ابیطالب (علیهم السلام)، که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: جبرئیل برایم حدیث کرد که از خداوند متعال شنیده است [که]: «کلمهی لا إله الاّ الله قلعهی من است، پس هر کسی که بگوید: لا إله الاّ الله، وارد قلعه من شده است و هر کسی که وارد قلعهی من شود، از عذاب من در امان خواهد بود».
مفسر چه میگوید:
حال اگر به استاد علم حدیث بگویید که این حدیث را برایم تفسیر کن، میگوید:
بخش اول تا رسیدن به نقل حدیث از شخص رسول الله صلوات الله علیه و آله، مربوط به سند حدیث است که در علم حدیث و علم رجال مطرح میباشد و احادیث محکم، مرسل و مرفوع را از یک دیگر تفکیک میکند و ... .
بخش دوم که ناقل جبرئیل شد و گفت: «از خداوند شنیدم»، یعنی حدیث در جرگهی احادیث قدسی جای دارد.
بخش سوم، محتوای حدیث است، که روشن است.
حال یکی بپرسید: برای من روشن نیستد که مقصود از "کلمه" چیست؟ آیا یعنی همین گفتن یک جمله، که طوطی هم میتواند بگوید؟! پس مفسر چه معصوم باشد و چه غیر معصوم، وارد مبحث کلمه و «کلمات الله» میشود که حضرات آدم و ابراهیم و ... همه به کلمات الهی آزمایش شدند؛ پس او به تناسب ظرفیت مخاطب و ضرورت، مسئله را باز و روشن میکند.
دیگری بپرسید: چرا فرمود هر که بگوید: «لا إله الاّ الله» و نفرمود هر که بگوید: لا خالقَ و یا لا مالِکَ الا الله، مگر فرقی دارند، و مگر مقصود از همه خدا نیست و همه این مضامین درست نیست؟!
پس مفسر شرح میدهد که در اینجا بحث صرفاً خداشناسی نیست، بلکه توحید و خداپرستی است، یعنی گوینده نه تنها خدا را خالق و مالک بداند، بلکه در اعتقاد و عمل به عنوان «إله» خود برگزیند و اولوهیت إلههای دیگر - که همگی جعلی و کاذب هستند - را در بُعد نظری (اعتقادی) و عملی، نفی کند و او را بندگی نماید، نه این که هوای نفس خود یا دیگران و یا فراعنهی زمان و یا مجسمه و پرنده و حیوان را "إله" خود بگیرد! پس بحث در اولوهیت است.
حال اگر دیگری بپرسد: مقصود از حصن و قلعه و ایمن شدن از عذاب یعنی چه؟ چرا نفرمود: «از عذاب جهنم ایمن است» و فرمود: «از عذاب من در امان است»؟! یا رابطه ایمان با امنیت و ایمن بودن چیست و ...؟! عالِم مفسر، مسئله را برایش باز (تفسیر) میکند.
نکته:
یک - یکی بپرسد: مگر در حدیث نفرموده که « فَمَنْ قَالَ »، پس هر کس این را بگوید کافیست و چه بسا کافر، مشرک، منافق و ظالم نیز این را بگویند تا از عذاب خدا ایمنی یابند!
در اینجا مفسر [چه معصوم و چه غیر معصوم]، مسئله را باز میکند که اولاً لفظ باید تصدیق کنندهی قلب باشد، وگرنه دروغ است و دروغگو شامل « فَمَنْ قَالَ = هر کس بگوید» نمیشود؛ و ثایناً مفسر اول این حدیث، که شخص امام رضا علیه السلام باشند، باز (تفسیر) میکنند که تحقق و صدق شعار «لا إله الاّ الله»، شرط و شروطی دارد که من از شروط آن هستم. « بِشَرْطِهَا وَشُروُطِهَا وَاَنَا مِنْ شُرُوطِهَا ».
حال اگر کسی بپرسد: «من از شروط آن هستم یعنی چه»؟ مفسر برایش مباحث مربوط به ولایت الله، ولایت ولیّ الله و امامت را باز (نفسیر) میکند.
●- حال آیا این نقض یا نقص در حدیث است؟ یا میتوان گفت که آیه و حدیث نیاز به تفسیر ندارد؟! مثل این است که بگویند: هیچ علمی، نیازی به توضیح، تشریح و تفسیر ندارد. خواه فیزیک و شیمی و علوم تجربی باشد – خواه ادبیات، حقوق و علوم انسانی – خواه علوم قرآنی و حدیث.
دو – پس هر جمله و گزارهای، به ویژه اگر عالمانه و حکیمانه باشد و بالاخص اگر بیان بزرگان و صاحبان مقامات اولای وجود باشند و در درجات بالا و والای علم و حکمت باشند (که در رأس آن خداوند متعال و اهل عصمت علیهم السلام میباشند)، نیاز به تعلیم، تشریح و تفسیر دارد.
سه – به غیر از آیات قرآن کریم و احادیث، تمامی دعاهای رسیده از اهل عصمت علیهم السلام، سراسر علم و حکمت، معارف توحیدی، ولایی، درس اخلاص، آموزش بندگی، تعلیم چگونگی و ادبیات راز و نیاز با خداوند متعال و تبیین چگونگی اخلاق (مواضع) میباشند؛ لذا کتابها در تفسیر هر گزاره و جملهی آن نوشته شده و میشود.
دشمنی با تفسیر:
حال که مشخص شد "تفسیر" اختصاص به آیات قرآن مجید و احادیث یا حتی ادعیه ندارد، بلکه یک قطعه ادبی، یا حتی یک جملهی ساده نیز قابل تفسیر است و گاه تفسیر آن برای درک و فهم بیشتر لازم و ضروری نیز هست، باید دقت کنیم که این همه دشمنی، لجاج و ضدتبلیغ علیه "تفسیر" در مورد متون دینی [که با انشاهای گوناگون، به ویژه در فضای مجازی منتشر میشود] برای چیست؟!
هدف یک – هدف اول، ممانعت از رشد فکری، ادراکی و علمی مردم در شناخت از معارف ژرف و گوهربار معارف قرآنی و حدیثی میباشد؛ تا بتوانند افراد را سخیف کنند و سپس به سوی خود و فرهنگ خود متوجه کنند و سپس به استثمار بکشانند.
هدف دو – میخواهند مسلمانان از یک سو سطحی نگر باشند، از سوی دیگر هر کسی هر چه را همانگونه که خودش دلش میخواهد تفسیر کند، تا اسلام و مسلمانی، ضمن پوستهای شدن، به تفرقه کشانده شود و این وحدت از بین برود.
هدف سه – دور کردن مردم و حتی متنفر کردن آنها از "علما"ی حقیقی میباشد؛ تا نه تنها با علوم دینی آشنا نگردند، بلکه در اخلاق و مواضع نیز به آنها تأسی نکنند، تا فرهنگ اسلام به طور کلی زدوده شود و دیگر کربلاها یا انقلابی چون انقلاب اسلامی به وجود نیاید و همین هم که هست، به اضمحلال و تحریف و نابودی کشانده شود.
دقت:
●- فرض کنید رییس جمهور که خودش روحانی است، بگوید: «مبنای ولایت و امامت رأی اکثریت مردم است»؛ خب این خودش یک تفسیر است، منتهی غلط و هدفدار! و البته پاسخش نیز مستلزم تفسیر درست و هدفدار میباشد.
●- همین که میگویند: قرآن کریم، حدیث یا دعا، تفسیر نمیخواهد؛ خودش یک تفسیر است. چرا که یا ادعای آنها مبتنی بر نظر شخصی است که باید ادلهی آنها را تفسیر کنند؛ و یا مدعی هستند که ادعای آنها مبتنی بر قرآن مجید و حدیث میباشد، که باز باید آیه یا حدیثی را تفسیر کنند و بگویند: به این علت میگوییم که تفسیر لازم نیست.
●- همین که شما سؤال نمودید، مبتنی بر تفسیر است و همین پاسخی که تقدیم شد نیز نوعی تفسیر میباشد.
●- مگر نه اینکه در قرآن بیان شده که ما قرآن را با بیانی ساده نازل کردیم تا همگان بفهمند؛ پس چرا برای درک کامل این کتاب مقدس به این همه تفسیر نیازمندیم (23 اردیبهشت 1393)
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
●- در روایات به آثاری از ذکر یا دعایی تصریح شده، اما یکی میرسد و دیگری نمیرسد! آیا این نقص نیست؟ آیا باید یک نفر حدیث معصوم را تفسیر کند؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8689.html
- تعداد بازدید : 2173
- 16 تیر 1396
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: قرآن