اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (البقره، 257)
خداوند سرور (دوست و سرپرست) كسانى است كه ايمان آورده اند آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مى برد و[لى] كسانى كه كفر ورزيدهاند سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكیها به در مىبرند آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند.
کافران، تحت ولایت طاغوت هستند که آنها از نور به سوی نور میبرد.
فریاد نوح که فرزند خود را ندا میدهد، فریاد حجتهای الهی از دورن انسان و بیرون اوست. فطرت انسانی، انسان را دعوت میکند به خدا پناهنده شود، اما طبیعت انسان، همچون فرزند نوح بر آن است که به کوهی پناه برد که او را از آب حفظ کند!
بشری که به ندای فطت پاسخ مثبت ندهد، به انبیای الهی نیز پاسخ مثبت نمیدهد، هر چند که فرزند پیامبر باشد.
این طبیعتگرایی انسان است که او را در ظُلمات غرور نگه میدارد. ولایت فرزند نوح، به دست طبیعت مغرور و طغیانگر اوست.
همهی فطرتها، به طبیعتشان هشدار میدهند. همهی فطرتها، تحت ولایت و بندگی هستند. در فطرت همهی انسانها، پناهندگی دائم به خدا نهفته است و در طبیعت همهی انسانها، روح سرکشی وجود دارد، تا انسان فطرت را، و یا طبیعت را برگزیند.
آن کسی که طبیعت را برگزید، هنگام ناآرامی امواج، مشکلات و درگیریها را مشاهده خواهد کرد، هر چند که فریاد رسای دین او را بخواند، نخواهد پذیرفت.
طبیعتگرا، خود را میبیند و از اعتراف به نقصان و کاستی خود ننگ دارد. وی در اندیشه است که به کوهی پناه برد تا او را از طوفان نجات دهد. طوفان جهان، همین طبیعت زندگی در حیات دنیاست. چه طوفانی فراتر از جنگها و خونریزیها، و چه طوفانی سهمگینتر از کشمکشها و اختلافات بشر؟
انسان عصر ما پنداشته است که به چکاد علم پناهنده میشود و از شر تنگناهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نجات مییابد! اکنون غرور انسان او را از پژوهش دربارهی رهنمون و راهنما بازداشته است.
ادیان الهی، انسان را فرا میخوانند تا بر کشتی نجات بنشیند و انسان به پندار خود، به کوه علم و اکتشاف و اختراع پناهنده شده است.
کدام علم میتواند از جنگ جلوگیری کند؟ علم اگر آتش جنگ را شعلهورتر و خطراتش را بیشتر نکند، کمتر نخواهد کرد. بشر پس از جنگ جهانی دوم، به اندیشهی تأسیس سازمان ملل نشست که بتواند از جنگ جلوگیری کند، اما همین سازمان نیز ابزاری در درست همان شد. وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ.
ولایت آن که به ولایت الهی پناهنده نشده، به دست طاغوتهاست. این طاغوتها، انسانها را از نور امنیت به سوی ظلمت ناامنی، و از نور دوستی به سوی ظلمت دشمنی، و از نور اطمینان، به سوی ظلمت اضطراب، و از نور بندگی خدا به سوی ظلمت بندگی هوی فرا میخوانند.
درست لحظهای که بشر میخواهد مشکل بحرانها را حل کند، با پیدایش موج طوفان بین او و انبیا، غرق میشود.
این طبیعتگرایی تا آنجا به انسان غرور میدهد که موج متلاطم و کشتی را نیز میبیند، اما درست را بر نمیگزیند! این همان طغیان طبیعتگرایی است.
آنجا که نوح میگوید: «خدایا، پسر من از اهل من است»، هشداری به تمام امم انبیای الهی است. تمام انبیای مشتاقند که امتشان نجات یابد.
امت، به اسم نیست، به عمل است. آنها که میپندارند کلیمی از اهل کلیم الله علیه السلام هستند، و عیسوی از اهل عیسی علیه السلام و یا مسلمان از اهل رسول الله صلی الله علیه و آله هستند، پنداری بیش نیست. اگر به مجرد انتساب، بهرهمندی از امتیاز اهل بیت حاصل میشد، فرزند نوح نیز بدان دست یافته بود.
هنگامی که پیامبری بزرگوار در تطبیق واژهی "اهل" و تشخیص مصادیق و موارد آن به راهنمایی و تذکر حضرت حق نیازمند است، شگفت نیست که انسانهای عادی، در تطبیق "ولیّ امر به افراد و تشخص مصادیق آن دچار اشتباه شوند.
آیا ممکن نیست طاغوت، ادعای ولایت امر کند، همانگونه که بسیاری از اشرار، ادعای نبوت کردند.
(انسانشناسی، آیت الله حائری شیرازی، ص 114-116)
کلمات کلیدی:
در محضر استاد