پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): به ویژه کسانی که اهل ریاضیات هستند، ذهنشان با "منطق فکری و نظام ذهنی" بیشتر آشنایی دارد و میدانند که فکر و ذهن نیز باید بر اساس اصول منطقی، نظاممند باشند و اگر نباشد، حتماً با خلط مبحث و در نهایت سردرگمی مواجه خواهند شد.
در این پرسش، دو بحث مجزا و مستقل مطرح شده است: یکی دلیل بیفایده بودن سایر باورها، بدون توحید – و دیگری این که اسلام و قرآن کریم و ...، تراوشات ذهنی و فکری اشخاص میباشد! حال اگر کسی پرسش نخست را مطرح نمود و دلیل را آن «چون» دوم بیان داشت، معلوم میشود که ذهنش دچار خلط مبحث شده است.
الف – یک موقع کسی میگوید: من اشخاصی به نامهای محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و ... علیهم السلام را میشناسم، گفتارشان را خواندهام، تاریخشان را مطالعه کردهام و در نتیجه آنها را به عنوان انسانهای دانشمند، نابغه و فرهیخته قبول دارم، همانگونه که سایر نوادر عالم بشریت، چون افلاطون، ارسطو، سقراط، دینون، فیثاغورث و ... را میشناسم و وجودشان را قبول دارم.
بدیهی است چنین شناختی، هیچ ربطی به توحید، نبوت، ولایت، امامت و ... ندارد، چرا که اینها "مقامات" هستند و نه افراد. پس برخی در این مقامات و درجات قرار گرفتهاند. مثل این که بگویید: فیلسوف، حقوقدان، پزشک، کارفرما، کارگر، فرمانده، فرمانبر و ... ؛ اینها مقامات، درجات یا مسئولیتهایی هستند که برخی را شامل میگردد.
ب – اما، وقتی صحبت از نبوت میشود، یعنی کسی که از سوی خداوند متعال انتخاب شده تا "انباء = اخبار" غیبی را از خداوند متعال اخذ نماید و اگر از سوی او مأمور شد که به سوی مردم رود و آنها را به دین و آیین الهی دعوت کند، به او "رسول" میگویند. رسول، یعنی فرستاده. حال فرض بگیرید که کسی وجود فرستنده را قبول نداشته باشد، بعد راجع به "فرستاده"ی او بحث و جدل نماید!
●- بنابراین، اگر کسی موحد نشد و نسبت به توحید به معرفت و ایمانی نرسید، معنا ندارد که نبی و رسول او را قبول نماید و اگر ادعای قبول داشته باشد که کاملاً بیمعنا، غیر واقعی و البته دروغ است.
از اینرو، کسی که توحید ندارد، شخصی به نام محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله را قبول میکند، اما او را نبی و رسول خدا نمیشناسد، چون اصلاً خدا را قبول ندارد که فرستادهاش را قبول داشته باشد. لذا ناچار است بگوید: "هر چه گفته، سخنان خودش بوده است"؛ البته اگر نگوید: دیگران به او یاد دادهاند! (در قرآن کریم به تمامی این مواضع و اتهامات گوناگون اشاره شده است).
●- ولایت و امامت نیز همینطور است. ولایت از آن الله جلاله میباشد و در کسانی که از سوی او تعیین شدهاند، جریان مییابد و ظهور مینماید؛ چنین کسانی، از سوی او، صاحب ولایت شدهاند و آنها را «ولیّ الله» میگویند، حال نامشان هر چه میخواهد باشد.
"امام"، جانشین نبیالله و رسول الله است برای هدایت مردمان؛ پس اگر کسی خدا را قبول نکرد و بالتبع نبی و رسول او را قبول ننمود، معنا ندارد که کسی را به عنوان "ولی الله" – "حجة الله" – یا امامی که از جانب او منصوب و مأمور شده و جانشین رسول (ص) است را قبول کند. از این رو، در نهایت اگر دشمنی نکند، میگوید: بله، اشخاصی به نامهای "علی"، "فاطمه، حسن و حسین و ...."، شخصیتهای نادر و نابغهای بودند، اما امام منصوب از ناحیهی خدا نبودند!
نتیجه:
بنابراین، باور اشخاص به عنوان خودشان، اشکالی ندارد، اما شناخت و باور آنها به عنوان نبی، رسول، ولیّ الله، حجة الله، امام، خاتم الانبیاء، رحمة للعالمین و ...؛ بدون شناخت و باور خدا (توحید) هیچ معنا و مفهومی ندارد و اساسا محال است.
●- بحث راجع به قرآن کریم نیز همینطور است. فرض کنید کسی وجود شخصیتی به نام "حافظ" را قبول نداشته باشد، بعد بخواهد بحث کند که آیا این غزلیات از حافظ است و یا خیر؟! پس بدیهی است که اگر وجود چنین شخصیتی در گذشته را قبول ندارد، باید بگوید: این غزلیات از او نیست و شعرا و نویسندگان دیگری آنها را سروده و نوشتهاند و سپس مدعی شدهاند که اینها از شخصیتی به نام حافظ میباشد!
پس کسی که خدا را نشناخته و باور نکرده است، نمیتواند بگوید: این کتاب وحی خداست، یا نیست! لذا چون کتاب هست و قابل انکار و کتمان نیز نمیباشد، باید بگوید: سخنان خودشان است!
بحث، یا جدل بیمنطق:
حال فرض کنید شما بخواهید به کسی که اساساً وجود کشوری به نام امریکا را قبول ندارد، اثبات کنید که این جنایات در سرتاسر جهان، کار امریکاست! یا به کسی که وجود شخصیتی به نام "ملاصدرا" را قبول ندارد، اثبات کنید مبحث "حرکت جوهری ماده" از اوست! یا به کسی که وجود ابر، حرکت و فعل و انفعالات آن را قبول ندارد، اثبات کنید که "باران از ابر میبارد".
اثبات این که آیات قرآن کریم وحی الهی است، به کسی که وجود خود الله جلّ جلاله را قبول ندارد، دقیقاً مانند مثالهای مذکور میماند.
●- اگر در آیات قرآن کریم تأمل و تفکر نماییم، متوجه میشویم که بیشتر آیات در جهت اثبات وحیانی بودن قرآن کریم، خطاب به کسانی است که مدعی میشدند خدا را قبول دارند، اما ادعای نبوت پیامبرش را قبول ندارند، لذا میگفتند: شعر است، بافته است، سخنان خودش است، دیگری به او آموخته است، دروغ میگوید که وحی است، اگر خدا وحی فرستاده، چرا به او فرستاده و به ما نفرستاده است، ما هرگز قبول نمیکنیم، مگر آن که مثل همان آیات از سوی خدا به خود ما نازل شود و ...؟!
پس اینها، دست کم به گمان خودشان، از مبحث توحید عبور کرده و سپس دربارهی نبوت، وحی، شخص پیامبر و گفتار او که وحی هست یا نیست، تردید، تشکیک، جدل و انکار نموده و مینمایند.
قبول یا رد عقلی:
همانطور که "قبول" هر چیزی، ادعایی، دعوتی و سخنی، باید مستدل به دلایل عقلی و براهین متقن و محکم باشد، "رد، تکذیب یا انکار" آن نیز باید به دلایل عقلی مستدل باشد. نه این یک نفر فکر نکرده، بگوید: «من وجود خدا را قبول ندارم» و حتی یک صفحه از قرآن نخوانده، شعار دهد که «من وحیانی بودن آن را قبول ندارم»! بپرسید: آیا اصلاً خواندهای که حالا قبول یا رد نمایی؟!
●- خداوند متعال که خود خالق، مالک و ربّ العالمین است، برای اثبات وجود، خالقیت، مالکیت، الوهیت، ربوبیت، رزاقیت و رحمت خودش، دلایل متفاوت عقلی، علمی و حتی تجربی اقامه کرده است. فرموده در زمین و آسمانها و هر چه در آنهاست مطالعه کنید. هم مطالعه طبیعی (علوم تجربی) نمایید و هم نتایج عقلی بگیرید. از چگونگی خلقت یک شتر فکر کنید، تا رفعت آسمان، تا گسترانیده شدن زمین، تا نصب شدن کوهها در زمینی که به سرعت در حال حرکت است، تا خلقت خودتان و ... .
●- پس اگر کسی، حتی یک نگاه ساده به خلقت بیاندازد، ناچار است که به وجود خالق آن اقرار نماید، پس اوست که اگر انکار میکند، باید برای رد، تکذیب و انکار خودش، دلیل عقلی بیاورد.
●- قبول اصولی چون نبوت و بالتبع وحی، یا ولایت و بالتبع هادی، راهنما و امام نیز مقولههای عقلی هستند که پس از شناخت و باور توحید، مطرح میشوند. لذا برای همه آنها نیز دلایل عقلی اقامه نموده است، (اصول دین تحقیقی است و تقلید در آن جایز نیست)؛ پس اگر کسی منکر است، باید دلایل عقلی برای رد و انکارش اقامه نماید.
شعارهایی چون: «من قبول ندارم، من باور نمیکنم، به نظر من، و من، من، من»، همه همان منیّت و تکبر توأم با جهل (بیخردی) و نیز نادانی و بیبصیرتی میباشد؛ لذا قابل پذیرش نیستند، مگر آن که برای آنها دلیل عقلی بیاورند.
●- بنابراین، اگر مقوله توحید برای کسی حل نشد، خدا را نشناخت و به او ایمان نیاورد، بحث در مورد نبوت، ولایت، امامت، قرآن مجید، وحی و ... با او کاملاً غیر منطقی میباشد. نه خودش باید از این راه وارد شود و نه مخاطب یا راهنمایش باید از اینجا شروع نماید.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
چرا اگر کسی خدا را قبول نداشته باشه، قبول اعتقادات دیگرش (نبوت و ...) برای او فایدهای ندارد؟ دوستم میگوید: اینها سخنان خودشان است نه وحی!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8946.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی