شهید آیت الله مرتضی مطهری رحمة الله علیه: «عشق سازنده – عشق مخرب»
شهید آیت الله مطهری، رحمة الله علیه:
... علاقه به شخص یا شیء، وقتی كه به اوج شدت برسد، به طوری كه وجود انسان را مسخر كند و حاكم مطلق وجود او گردد «عشق» نامیده می شود.
عشق، اوج علاقه و احساسات است. ولی نباید پنداشت كه آنچه به این نام خوانده میشود یك نوع است، دو نوع كاملاً مختلف است. آنچه از آثار نیك گفته شد مربوط به یك نوع آن است و اما نوع دیگر آن كاملاً آثار مخرّب و مخالف دارد .
احساسات انسان انواع و مراتب دارد. برخی از آنها از مقولهی شهوت و مخصوصاً شهوت جنسی است و از وجوه مشترك انسان و سایر حیوانات است، با این تفاوت كه در انسان به علت خاصی- كه مجال توضیحش نیست - اوج و غلیان زاید الوصفی میگیرد و بدین جهت نام «عشق» به آن میدهند و در حیوان هرگز به این صورت در نمیآید. ولی به هر حال از لحاظ حقیقت و ماهیت، جز طغیان و فوران و طوفان شهوت چیزی نیست. از مبادی جنسی سرچشمه می گیرد و به همان جا خاتمه مییابد. افزایش و كاهشش بستگی زیادی دارد به فعالیتهای فیزیولوژیكی دستگاه تناسلی و قهراً به سنین جوانی. با پا گذاشتن به سن از یك طرف و اشباع و اِفراز از طرف دیگر كاهش مییابد و منتفی میگردد.
جوانی كه از دیدن رویی زیبا و مویی مجعّد به خود میلرزد و از لمس دستی ظریف به خود میپیچد، باید بداند جز جریان مادی حیوانی در كار نیست.
این گونه عشقها به سرعت میآید و به سرعت میرود، قابل اعتماد و توصیه نیست، خطرناك است، فضیلت كُش است. تنها با كمك عفاف و تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است كه آدمی سود میبرد. یعنی خود این نیرو، انسان را به سوی هیچ فضیلتی سوق نمیدهد، اما اگر در وجود آدمی رخنه كرد و در برابر نیروی عفاف و تقوا قرار گرفت و روح فشار آن را تحمل كرد ولی تسلیم نشد، به روح قوّت و كمال میبخشد.
انسان نوعی دیگر احساسات دارد كه از لحاظ حقیقت و ماهیت با شهوت مغایر است. بهتر است نام آن را «عاطفه» و یا به تعبیر قرآن «مودّت» و «رحمت» بگذاریم.
انسان آنگاه كه تحت تأثیر شهوات خویش است، از خود بیرون نرفته است؛ شخص یا شیء مورد علاقه را برای خودش میخواهد و به شدت میخواهد. اگر درباره ی معشوق و محبوب میاندیشد، بدین صورت است كه چگونه از وصال او بهرهمند شود و حداكثر تمتّع را ببرد. بدیهی است كه چنین حالتی نمیتواند مكمّل و مربی روح انسان باشد و روح او را تهذیب نماید.
اما انسان گاهی تحت تأثیر عواطف عالی انسانی خویش قرار میگیرد، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا میكند، سعادت او را میخواهد، آماده است خود را فدای خواستههای او بكند. این گونه عواطف، صفا و صمیمیت و لطف و رقّت و از خود گذشتگی به وجود میآورد، بر خلاف نوع اول كه از آن خشونت و سبعیّت و جنایت برمیخیزد.
مهر و علاقهی مادر به فرزند از این مقوله است. ارادت و محبت به پاكان و مردان خدا، و همچنین وطن دوستیها و مسلك دوستیها از این مقوله است.
این نوع از احساسات است كه اگر به اوج و كمال برسد، همهی آثار نیكی كه قبلاً شرح دادیم بر آن مترتّب است، و هم این نوع است كه به روح شكوه و شخصیت و عظمت میدهد؛ بر خلاف نوع اول كه زبون كننده است؛ و هم این نوع از عشق است كه پایدار است و با وصال تیزتر و تندتر میشود برخلاف نوع اول كه ناپایدار است و وصال، مدفن آن به شمار میآید.
در قرآن كریم رابطهی میان زوجین را با كلمه ی «مودّت» و «رحمت» تعبیر میكند [1] و این نكته بسیار عالی است، اشاره به جنبهی انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشویی است. اشاره به این است كه عامل شهوت تنها رابط طبیعی زندگی زناشویی نیست؛ رابط اصلی، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آنچه زوجین را به یكدیگر پیوند یگانگی میدهد مهر و مودّت و صفا و صمیمیت است، نه شهوت كه در حیوانات هم هست.
مولوی با بیان لطیف خویش، میان شهوت و مودّت تفكیك میكند؛ آن را حیوانی و این را انسانی میخواند. می گوید:
خشم و شهوت وصف حیوانی بوَد مهر و رقّت وصف انسانی بود
اینچنین خاصیتی در آدمی است مهر، حیوان را كم است، آن از كمی است
فیلسوفان مادی نیز نتوانستهاند این حالت معنوی را - كه از جهاتی جنبهی غیرمادی دارد و با مادی بودن انسان و مافوق انسان سازگار نیست - در بشر انكار كنند.
برتراند راسل در كتاب زناشویی و اخلاق میگوید:
«كاری كه منظور از آن فقط درآمد باشد، نتایج مفیدی به بار نخواهد آورد. برای چنین نتیجهای باید كاری پیشه كرد كه در آن ایمان به یك فرد، به یك مرام یا یك غایت نهفته باشد. عشق نیز اگر منظور از آن وصال محبوب باشد كمالی در شخصیت ما به وجود نخواهد آورد و كاملاً شبیه كاری است كه برای پول انجام میدهیم. برای وصول به این كمال باید وجود محبوب را چون وجود خود بدانیم و احساسات و نیّات او را از آنِ خود بشماریم».
●- نكته ی دیگری كه باید تذكر داده شود و مورد توجه قرار گیرد این است كه گفتیم:
حتی عشقهای شهوانی ممكن است سودمند واقع گردد، و آن هنگامی است كه با تقوا و عفاف توأم گردد. یعنی در زمینهی فراق و دست نارسی از یك طرف و پاكی و عفاف از طرف دیگر، سوز و گدازها و فشار و سختیهایی كه بر روح وارد میشود، آثار نیك و سودمندی به بار میآورد. عرفا در همین زمینه است كه میگویند: عشق مجازی تبدیل به عشق حقیقی، یعنی عشق به ذات احدیت میگردد و در همین زمینه است كه روایت میكنند:
مَنْ عَشِقَ وَ كَتَمَ وَ عَفَّ وَ ماتَ ماتَ شَهیداً.
آن كه عاشق گردد و كتمان كند و عفاف بورزد و در همان حال بمیرد، شهید مرده است.
اما این نكته را نباید فراموش كرد كه این نوع عشق با همهی فوایدی كه در شرایط خاص احیاناً به وجود میآورد، قابل توصیه نیست؛ وادیی است بس خطرناك. از این نظر مانند مصیبت است كه اگر بر كسی وارد شود و او با نیروی صبر و رضا با آن مقابله كند، مكمّل و پاك كنندهی نفس است، خام را پخته و مكدّر را مصفّا مینماید، اما مصیبت قابل توصیه نیست. كسی نمیتواند به خاطر استفاده از این عامل تربیتی، مصیبت برای خود خلق كند و یا برای دیگری به این بهانه مصیبت ایجاد نماید.
راسل در اینجا نیز سخنی باارزش دارد، میگوید:
«رنج برای اشخاص واجد انرژی، چون وزنهی گرانبهایی است. كسی كه خود را كاملاً سعادتمند میبیند، جهدی برای سعادت بیشتر نمیكند. اما گمان نمیكنم این امر بتواند بهانهای باشد كه دیگران را رنج بدهیم تا به راه مفیدی قدم نهند، زیرا غالباً نتیجهی معكوس بخشد و انسان را در هم میشكند. در این مورد بهتر است خود را تسلیم تصادفات كنیم كه در سر راه ما پیش میآید.» [2]
چنانكه میدانیم در تعلیمات اسلامی به آثار و فواید مصائب و بلایا زیاد اشاره شده و نشانهای از لطف خدا معرفی شده است، اما به هیچ وجه به كسی اجازه داده نشده است كه به این بهانه مصیبتی برای خود و یا برای دیگران به وجود آورد.
بعلاوه، تفاوتی میان عشق و مصیبت هست و آن اینكه "عشق" بیش از هر عامل دیگری «ضد عقل» است؛ هر جا پا گذاشت، عقل را از مسند حكومتش معزول میكند. این است كه عقل و عشق در ادبیات عرفانی به عنوان دو رقیب معرفی میگردند.
رقابت فیلسوفان با عرفا - كه آنان به نیروی عقل و اینان به نیروی عشق اتكا و اعتماد دارند - از همین جا سرچشمه می گیرد. در ادبیات عرفانی همواره در این میدان رقابت، عقل محكوم و مغلوب شناخته شده است. سعدی میگوید:
نیكخواهانم نصیحت میكنند خشت بر دریا زدن بیحاصل است
شوق را بر صبر قوّت غالب است عقل را بر عشق دعوی باطل است
دیگری میگوید:
قیاس كردم، تدبیر عقل در ره عشق چو شبنمی است كه بر بحر میزند رقمی
نیرویی كه تا این حد قدرتمند است و زمام اختیار را از كف میگیرد و به قول مولوی: آدمی را همچون پر كاهی در كف تندبادی به این سو و آن سو میكشد، و به قول راسل: "چیزی است كه تمایل به آنارشی دارد"، چگونه میتواند قابل توصیه باشد؟!
به هر حال، احیاناً آثار مفید داشتن یك مطلب است و قابل تجویز و توصیه بودن مطلب دیگر است. از اینجا معلوم میشود كه ایراد و اعتراض برخی متشرّعین بر برخی از حكمای اسلامی [3]- كه این بحث را در الهیات مطرح كردهاند و آثار و فواید آن را بیان كردهاند- ناوارد است، زیرا این طبقه خیال كردهاند كه عقیدهی آن دسته از حكما این است كه این مطلب قابل تجویز و توصیه هم هست، و حال آنكه نظر آنها تنها به آثار مفیدی است كه در شرایط تقوا و عفاف به بار می آورد بدون اینكه آن را قابل تجویز و توصیه بدانند، درست مانند مصائب و بلایا.
پاورقی
[1] «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» روم/21.
[2] زناشویی و اخلاق، ص 134.
[3] بوعلی، رسالهی عشق ، و صدرالمتألهین سفر سوم اسفار.
منبع: مجموعه آثار شهید مطهری (ره)، ج 16، صفحات 210 تا 216
- تعداد بازدید : 2611
- 23 بهمن 1396
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد