«ایکس – شبهه»: این شبه حرف تازهای نیست. اگر آقای صانعی چنین گفته باشد، این حرف را به تقلید از ضد انقلاب در ابتدای انقلاب و پس از آن گفته است. اما، چه کسی گفته است را کنار گذاشته و به چه گفته میپردازیم:
یکی از شیوههای ضد تبلیغ بر علیه اسلام ناب این است که از جانب اسلام موضوعی را به غلط طرح میکنند و سپس آن غلط مطروح خود را زیر سؤال برده و رد میکنند. مطلب فوق نیز همهی وجوهش غلط است. نه چنین است پیامبر اکرم (ص) در امور رسالتش مشورت کند و نه چنین است که در ایران یک نفر [که لابد منظور ولی فقیه] برای هفتاد میلیون تصمیم بگیرد. بلکه این یک جوی است که هر دو طرف را میکوبد.
لذا چون مطلب بسیار مهمی است، لازم است به نکات ذیل که در دو فصل بیان میگردد، با دقت تمام توجه شود:
فصل اول: عقل، مشورت، شورا، اکثریت:
الف - «عقل» همیشه رجحان دارد. حتی خدا و حقانیت پیامبر (ص) و وحی را نیز با عقل میشناسیم. عقل جمعی و فردی ندارد و منظور از «عقل جمعی» نیز کنایهای از رأی اکثریت است. پس از اگر رأی اکثریت عقلی نباشد، هیچ رجحانی ندارد. چنان چه وقتی پیامبران مبعوث شدند، اکثریت امتشان کافر و مشرک و بت پرست بودند و اگر قرار بود به رأی اکثریت کاری کنند، باید دست از دعوت میکشند. امروز نیز کفار و بتپرستها در خاور دور مثل چین و ژاپن و یا هندوستان و ... کافر و بتپرست هستند و در کربلا نیز اکثریت با یزیدیان بود. پس آن چه رجحان دارد، عقل است. اما چون هر کس بهرهی از عقل دارد، آرای مبتنی بر عقل یک جمع، گاهی میتواند بهتر از یک نفر باشد.
ب – پیامبر اکرم (ص) هیچ گاه در امور خودشان با مردم مشورت نمیکردند، چرا که امور ایشان همان امور الهی است و خداوند نیز در امورش با کسی مشورت نمیکند، بلکه ربوبیت و الوهیت مینماید و نیازی هم به مشورت ندارد.
خداوند به پیامبرش وحی نمود:
«وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ» (یونس - 109)
ترجمه: و آنچه به سويت وحى مىشود پيروى كن و خويشتندارى نما، تا خدا (بين تو و قومت) حكم كند كه او بهترين حاكمان است.
و در ضمن امر نمود که رأی اکثریت مردم پیروی نکن، چون اکثریت گمراه هستند. اکثریت تابع ظن و گمان و نظریه و فرضیه هستند، اکثریت به خاطر منافع و آمالشان دروغ میگویند. لذا اگر تابع اکثریت باشی، حتماً تو را به گمراهی میکشند:
«وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ» (الأنعام -116)
ترجمه: اگر اكثر مردم روى زمين را اطاعت كنى تو را از راه خدا گمراه خواهند كرد كه جز گمان را پيروى نمىكنند و جز تخمين نمىزنند.
بدیهی است که پیامبر خدا نیز به جز امر او را اطاعت نمینماید، لذا دربارهی ایشان نیز به ما فرمود:
«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى»(النجم، 3 تا 5)
ترجمه: و هرگز از روى هوى و هوس سخن نمىگويد * آنچه مىگويد به جز وحيى كه به وى مىشود نمىباشد * اسرارى است كه شديد القوى (جبرئيل ) به وى آموخته است.
بلکه در آیهی مربوط به مشاوره (آل عمران – 159)، به پیامبر اکرم (ص) امر شد که وقتی این مردم به سوی تو میآیند، به کثرت خطاهایشان نگاه نکن، بلکه ملاطفت کن، تو برایشان استغفار کن و در امورشان با آنها مشورت کن و سپس تصمیم را هم خودت بگیر و بر خدا توکل کن.
ج – نکتهی دیگر آن که فرق است میان «مشورت» و «شورا». در مشورت انسان با دیگران مشورت میکند و در نهایت خودش تصمیم میگیرد، اما در شورا اعضا نظرشان را میدهند و سپس رأی میگیرند و رأی اکثریت حاکم میشود (هر چند که رأی یک نفر از آن جمع عاقلانهتر باشد).
د – پس آن چه اهمیت دارد، رأی عقلانی است و رأی عقلانی نیز عین رأی اسلامی است، چون اسلام نه تنها منافاتی با عقل ندارد، بلکه عین عقل است و هر کجا که عقل دیگر امکان ورود نداشت، به وحی مدد میگردد.
حال اگر عدهای عاقل و مسلمان دور هم جمع شدند و شورایی تشکیل دادند و در موضوعی رأی دادند، نتیجهی حاصله به هیچ وجه حاصل «عقل جمعی» نیست، بلکه محصول «رأی اکثریت» است و چون اکثریت مسلمان و عاقل بودند، مقبول میافتد. پس رأی اکثریت نیز به شرط انطباق با عقل و اسلام که عین هم هستند ارزشمند است. به این میگویند: «مردم سالاری اسلامی».
فصل دوم – ولایت فقیه:
حال برگردیم به صورت مسئلهی غلط «تصمیم یک نفر برای هفتاد میلیون نفر که منظور ولی فقیه است».
واژه ولایت فقیه مرکب از دو کلمهی «ولایت» به معنای رهبری [خواه ولایت خدا باشد یا شیطان] است و منظور از فقیه نیز کسی است که در فقه علم، تبحر و اجتهاد دارد. و منظور از فقه نیز قوانین و احکام الهی و اسلامی است. پس در اصل «ولایت فقه» است که شخص آن میشود «ولی فقیه».
حال موضوع را بررسی کنیم:
وقتی مردم مسلمان و عاقل جمع میشوند و به صورت اکثریت قاطع خواهان جایگزین حکومت اسلامی به جای سلطنت میشوند، رأی عقلانی اکثریت محقق است.
وقتی اکثریت مردم در یک جامعه، ولایت فقه اسلامی، یعنی تبعیت از قوانین و احکام الهی را به تبعیت از قوانین اروپایی ترجیح دادند، رأی عقلانی اکثریت است.
وقتی مردم قانون اساسی بلژیکی نظام پادشاهی را کنار گذاشتند و به قانون اساسی حکومت اسلامی رأی دادند، تصمیم اکثریت است.
وقتی مردم، ولایت (رهبری) یک مجتهد و فقیه جامعالشرایط را به ولایت یک شاه یا ولایت طاغوتهای بزرگتر مانند آمریکا را انتخاب کردند، میشود رأی عقلانی اکثریت.
حال ولی فقیه چگونه عمل میکند؟ آیا به رأی اکثریت میگرود، مثلاً اگر اکثریت خواستند امام حسین (ع) را بکشند، او هم رضایت میدهد، یا مثل امام خمینی (ره) در زمان بنیصدر که دم از اکثریت میزد، میگوید: اگر همه یک طرف باشند و من یک طرف، به راه خودم ادامه میدهم. یعنی اصل اسلام است و نه اکثریت. اما در جامعهای که حکومت اسلامی برقرار است و اکثریت نیز مسلمان و اسلامخواه هستند، البته رأی اکثریت (مردم سالاری دینی) حاکم و جاری میگردد.
وقتی مردم مجلسی تشکیل میدهند که قانون اساسی را تدوین کنند، وقتی پس از این تدوین خودشان به آن رأی میدهند، وقتی مردم با رأی خودشان افراد مجلس خبرگان را برای تعیین رهبر و نظارت بر عملکرد او انتخاب میکنند، وقتی مردم با رأی خودشان نمایندگانی انتخاب میکنند که مجلس شورای اسلامی را تشکیل دهند و قوانین را در آنجا بررسی، تدوین و مصوب کنند، وقتی مردم با رأی اکثریت خودشان رئیس جمهور انتخاب میکنند تا با ساز و کار و امکانات (قوه مجریه) آن مصوبات را جاری کند، وقتی مردم با رأی خودشان شورای شهر انتخاب میکنند، وقتی با رأی خودشان شهردار انتخاب میکنند و ...، دیگر نمیتوان متهم کرد که یک نفر برای هفتاد میلیون تصمیم میگیرد.
بلکه یک نفر رهبری یک نظام سیاسی را بر عهده میگیرد که در هر نظامی همینطور است. آیا در آمریکا پس از انتخاب رئیس جمهوری میگویند: چرا یک نفر تصمیم میگیرد؟! پس این یک سخن فقط یک جوسازی مبتنی بر افترا است.
کلمات کلیدی:
گوناگون