بارها گفتهاید که «اخلاق یعنی موضع گیری». در مورد "ادب" سوال دارم که به چه معناست؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): "ادب = جمع آداب" معانی متفاوتی به خود گرفته است، تا آنجا که به علم و دانش به صورت کلی "ادب" گفته میشد، و نام معلومات دربارهی یک زبان را نیز "ادبیات" گذاشتهاند. برخی آن را برای معنای هنر به کار بردهاند، برخی به رسوم، آداب میگویند و برخی دیگر آن را به معنای تعلیم و تربیت گرفتهاند.
اما در این بحث، "ادب" در ارتباط با "اخلاق" مطرح شده است، و سؤال شده: «اخلاق یعنی موضعگیری – ادب یعنی چه»؟
آری، آدمی هر موضعی نسبت به هر امری یا هر چیزی که داشته باشد، میشود "اخلاق" او در برابر آن. حال فرقی ندارد که موضوع خداوند سبحان و ایمان به او باشد، یا یک جرعه آب برای آشامیدن، یا حقوق همسایه و شهروندان و ... . تک تک این موارد "اخلاق" است و جمع آنها نیز "اخلاق کلی" را شکل میدهد.
اما، این موضعگیریها (اخلاق)، حتماً ریشه در امور دیگری دارند؛ چرا که موضعگیری هیچگاه خود به خود ایجاد نمیگردند. ممکن است ریشهی یک موضعگیری، "علم و آگاهی" باشد، مثل کسی به ارزش و اثر کار صادقانه علم دارد – ممکن است ریشه در ایمان و باور داشته باشد، مثل کسی که "ارزش و اثر کار صادقانه" را باور کرده است – ممکن است ریشه در نوع تربیت داشته باشد. حال خواه تربیت دینی باشد، یا فردی، یا اجتماعی و در تعامل با دیگران. مثل آن که بسیاری از مردم ما، در عین برخورداری از کمالات اخلاقی، تربیت رانندگی ندارند! یعنی نه مربیان درست آموزش دادهاند، نه خود مربی خود گردیده است. حال از کسی که سبقت بیجا گرفته و دیگری را به خطر انداخته، بپرسید: «مگر با او دشمنی داری»؟ میگوید: «خیر، اصلاً نمیشناسمش»! پس او موضع دشمنی ندارد، اما ادب رفتاری در رانندگی نیز ندارد.
ممکن است مواضع، ریشه در "محبت" آدمی داشته باشند، مثل کسی که کار صادقانه را دوست دارد ...، و بالاخره ریشهی همه به "محبت" میرسد. حال خواه محبت به خداوند باشد، یا محبت به مظاهر و متاع دنیای فانی. آن چه نجات میدهد، به کمال میرساند و سبب قرب الهی میگردد؛ همان "حب الله" است و متقابلاً «حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة»! چرا که آدمی در نهایت به سوی "محبوبش" میرود، نه به سوی "معروفش" – به سوی آن چه دوست دارد میرود، نه الزاماً به سوی آن چه میشناسد.
سیاست:
در گذشته، "اخلاق و سیاست" را به یک معنا میگرفتند، چرا که "سیاست" نیز همان اتخاذ مواضع است؛ لذا حتی درس اخلاق، در زیر مجموعهی سیاست، تحت عنوان "السیاسات"، تدریس میشد.
اما یک تفاوت اصلی میان "اخلاق" و "سیاست" وجود دارد. "اخلاق" چگونگی مواضع است و "سیاست" چگونگی تدبیر و برنامهریزی برای تحقق آن مواضع میباشد.
ادب:
بالاخره این مواضع (اخلاق) و این تدابیر (سیاست)، باید در مقام "عمل" ظهور و بروز پیدا کند؛ به چگونگی این ظهور میگویند: «ادب».
به عنوان مثال: به فحاش، بیادب گفته میشود. خب او چرا فحش میدهد. لابد در دل نسبت به آن شخص بغضی دارد، این یعنی اخلاق و موضع گیری – تدبیرش این است که مخالفت خود را با کلام ابلاغ و آشکار نماید، این یعنی سیاست – و رفتارش در ابلاغ این است که فحاشی کند. یعنی "بیادب" است.
ادب، ظرافت فعل است:
علامه طباطبایی رحمة الله علیه، دربارهی واژهی ادب در عرصهی رفتارها، میفرماید:
« الأدب ـ على ما يتحصّل من معناه ـ هو الهيئة الحسنة التى ينبغى أن يقع عليه الفعل المشروع؛ إمّا فى الدين أو عند العقلاء فى مجتمعهم، كآداب الدعاء و آداب ملاقات الأصدقاء ، و إن شئت قلت: ظرافة الفعل.» ترجمه: ادب ـ آن گونه كه از معناى آن به دست مىآيد ـ عبارت است از: هيئت نيكويى كه سزاوار است عمل مشروع، بر طبق آن صورت گيرد، يا در دين و يا در نزد خردمندان جامعه، مانند: آداب دعا كردن و آداب ملاقات با دوستان. به عبارت ديگر ، ادب عبارت است از: آراستگىِ عمل.» (الميزان فى تفسير القرآن : ج ۶ ص ۲۵۶)
چند مثال:
●- تمامی انبیای الهی علیه اسلام، برای دعوت بندگان خدا به توحید و کنار گذاشتن و دوری از الحاد، کفر، شرک و بتهای سنتی و مدرن آمدهاند؛ بنابراین تمام توحید، در برابر تمام کفر، صف کشی و دشمنی دارد. از دستور روشنگری بتپرستان داریم، تا حتی جنگ با آنها در مقابله با ظلم و حملات آنها در جنگهای سخت و نرم؛ از بت شکنی داریم، تا ساقط نمودن سران کفر. اما اجازهی فحش دادن به آنها و به مقدساتشان را نمیدهد. این یعنی "ادب" در چگونگی برخورد با کفر، شرک، نفاق، ظالم، جانی و ... .
●- در روابط خانوادگی، حتماً و یقیناً تصمیم به "طلاق" پس از شدت اختلافات اتخاذ میگردد؛ اما میفرماید: نه تنها تا آنجا که ممکن است، همسرت را طلاق نده، بلکه باید مهرش را بدهی، زیادتر هم بدهی، از خانهاش بیرون نکنی تا تکلیفش مشخص گردد، وقت رفتن از خانه، از مال دنیا چیزی به او بدهی که گرفتار نشود و ...؛ اینها یعنی "ادب" در امر طلاق، متارکه و جدایی دو همسر.
●- نه تنها نفرموده که حتماً باید در هر امری، از پدر و مادر اطاعت کنی، بلکه تصریح دارد که اگر خلاف حکم خدا را گفتند و خواستند، به هیچ وجه ترجیح مده و اطاعت مکن؛ اما فرموده: «به آنها نیکی کن، و با ادب با آنها صحبت کن، مبادا حتی یک اُف به آنها بگویی، به ویژه وقتی پیر میشوند و متواضعانه، بال رحمت بر آنها بگشای»، این یعنی "ادب"؛ و نکتهی قابل توجه و تأمل آن که نفرمود این یک نصیحت فضیلتی میباشد، بلکه فرمود: « وَقَضَى رَبُّكَ »، یعنی این فرمانی است که نتایج تکوینی و تشریعی رعایت و یا عدم رعایت آن، حتمی میباشد:
«وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا» (الإسراء، 23)
ترجمه: و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید؛ و به پدر و مادر نیکی کنید! هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!
«وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا» (همان، 24)
ترجمه: و بالهای تواضع خویش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همانگونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده!»
●- حال ممکن است کسی بگوید: پدر یا مادر من آدم بدی است، اصلاً کافر، فاسد و فاسق است، یا به من خیلی ظلم کرده است ... حال چه؟! پاسخ این است که ممکن است تمامی این داوریهای تو درست باشد و بالتبع در دل او را دوست نداشته باشی [مواضع]، اما طرف تو، آنها نیستند، بلکه خداوند است، پس بر اساس تأدیب الهی عمل کن و اوست که شاهد است و نتیجه میدهد.
چند حدیث درباره ادب:
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله: «اَنـَا اَديبُ اللّهِ وَ عَلىٌّ اَديبى، اَمَرَنى رَبّى بِالسَّخاءِ وَ الْبِرِّ وَ نَهانى عَنِ الْبُخْلِ وَ الْجَفاءِ وَ ما شَىءٌ اَبْغَضُ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْبُخْلِ وَ سوءِ الْخُلُقِ، وَ اِنَّهُ ليُفْسِدُ العَمَلَ كَما يُفْسِدُ الخَلُّ الْعَسَلَ» (مكارم الاخلاق ص 17 )
ترجمه: من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است . پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى كردن فرمان داد و از بخل و سختگيرى بازَم داشت. در نزد خداوند عزّوجلّ چيزى منفورتر از بخل و بد اخلاقى نيست. بد اخلاقى، عمل را ضايع مىكند، آنسان كه سركه عسل را .
امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام: «عَلَيْكُمْ بِالاَدَبِ، فَاِنْ كُنْتُمْ مُلوكا بَرَزْتُمْ وَ اِنْ كُنْتُمْ وَسَطا فُقْتُمْ، وَ اِنْ اَعْوَزَتْكُمُ الْمَعيشَةُ عِشْتُمْ بِاَدَبِكُم» (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج20 ، ص304 ،ح483)
ترجمه: ادب بياموزيد، زيرا كه [در اين صورت] اگر پادشاه [برخوردار از ثروت، شوکت و مکنت] باشيد، برجسته مىشويد، اگر ميانه باشيد، سرآمد مىشويد و اگر تنگدست باشيد، با ادبتان گذران زندگى مىكنيد.
امام رضا علیه السلام: «عَنْ دِعْبِلِ بنِ علىّ : اَنَّهُ دَخَلَ عَلى اَبِى الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام وَ اَمَرَ لَهُ بِشَىْءٍ ، فَاَخَذَهُ وَ لَمْ يَحْمَدِ اللّه . قالَ : فَقالَ لَهُ : لِمَ لَمْ تَحْمَدِ اللّه؟! قالَ : ثُمَّ دَخَلْتُ بَعْدُ عَلى اَبى جَعفَرٍ عليه السلام وَ اَمَرَ لى بِشَىْءٍ ، فَقُلْتُ : اَلْحَمدُ لِلّهِ. فَقالَ لى: تَاَدَّبْتَ» (کافی(ط-الاسلامیه) ج1 ، ص496 ، ح8)
ترجمه: دعبل بن على به خدمت امام رضا عليه السلام رسيد و امام امر فرمودند انعامى به او بدهند. دعبل آن را گرفت، اما خدا را سپاس نگفت . امام به او فرمودند : چرا خداوند را سپاس نگفتى؟! دعبل گفت: پس از مدّتى بار ديگر خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم و ايشان فرمودند انعامى به من بدهند. من گفتم : خدا را سپاسگزارم. امام به من فرمودند: ادب را به جا آوردى.
●- بنابراین، "اخلاق" موضعگیری است که به درون [قلب] مرتبط است، و "ادب"، چگونگی رفتار عملی در ظهور و بروز مواضع میباشد، ادب، همان ظراف عمل است، انجام نیکو و پسندیده [متین، حکیمانه و فاضلانه]ی اخلاق، در عرصهی عمل میباشد.
یکی میشود حرّ! در موضع مخالف و حتی دشمن قرار دارد! علم، شناخت و بالتبع ایمان درست و حسابی هم ندارد که راه امام زمانش را میبندد؛ اما همین قدر میداند، باور دارد و عمل میکند که در مقابل فرزند فاطمه علیهاالسلام، "ادب" به خرج دهد و همین ادب نجاتش میدهد و به مقام مجاهدت در رکاب ایشان و شهادت در سپاه ایشان میرسد.
دیگری میشود آن که توحید، نبوت، معاد، پیامبر، امام، قرآن و ... همه را قبول دارد، اما حتی با خدا هم بیادب حرف میزند و بعد گلهمند میشود که چرا خدا حرف مرا گوش نکرد؟! این چه خدایی است و ...؟! از پایین به بالا فرمان میدهد و نامش را "دعا" میگذارد، انتظار اطاعت ربّ از مربوب دارد و نامش را "استجابت" میگذارد؛ اما این بیادبی سبب میگردد که دعایش، یا حتی نمازش، از سرش بالاتر نرود!
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
بارها گفتهاید که «اخلاق یعنی موضع گیری». در مورد "ادب" سوال دارم که به چه معناست؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9525.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 4487
- 13 آذر 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون