پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): وقتی یک صورت مسئله یا یک قضیهای طرح میشود، باید دید که دنبال چیست و قصد دارد چه موضوعی را تبیین کند و یا چه چیزی را نشان دهد؟ و همین طور است وقتی "برهانی" اقامه میشود؛ باید دید که قصد دارد چه چیزی را به اثبات برساند؟
بدیهی است که اگر معلومات و مجهولات یک صورت مسئله یا قضیه، و یا انتظارات (اهداف مورد نظر) از یک سو و براهین اقامه شده برای اثبات از سوی دیگر، همخوانی و تناسب نداشته باشند، هیچ پاسخ روشن و عالمانهای به دست نمیآید و صورت مسئله به مَثَل معروف «پیدا کنید پرتقال فروش را» مبدل میگردد.
فرض کنید دانشمندی اثبات کند که زمین دایره (بیضی) است، و دیگری بگوید: از کجا معلوم که چقدر وزن دارد؟ یا قطر آن چقدر است؟
تعریف نظم:
نظم یعنی رابطه معقول و منطقی (عالمانه و حکیمانه) بین اجزای یک ترکیب یا مجموعه، برای رسیدن به هدف و مقصودی معین، به گونهای که هر جزئی در جایگاه خودش قرار گرفته باشد و نقش خود را ایفا نماید و اگر در آن جایگاه نباشد و یا از کار بیافتد و یا کار دیگری انجام دهد، آن هدف محقق نخواهد شد.
یک – بدیهی است که اگر این تعریف را برای نظم قائل نباشیم، نمیتوانیم تشخیص دهیم که چه چیزی منظم است و چه چیزی نامنظم. فرض کنید وارد اتاقی شدید که تمامی اشیای آن روی هم ریخته شده؛ آیا میتوان گفت که نامنظم است؟! بله، چرا که ترتیب و ارتباط اشیا با هم، مقصود را حاصل نمینماید.
فرض کنید به ساعتی نگاه میکنید که از کار افتاده است؛ همه اجزا سر جای خودشان هستند، اما یک یا چند جز، کاری که باید را انجام نمیدهند؛ پس میتوان گفت: نظمش به هم ریخته است.
دو – بدین ترتیب روشن میشود که «نظم» متناسب با «هدف» تعریف میگردد. به عنوان مثال: اگر برای درس آموختن محصلین در یک اتاق، صندلیها، نیمکتها، تخته سیاه و ... در یک کلاسی جای خود باشند، میگویند: «منظم است»، اما اگر آنها فرسوده باشند و هدف از جمعآوری آنها، آتش زدن و هیزم به دست آوردن باشد، به همان وضعیت کلاس، نامتناسب و نامنظم گفته میشود، چرا که برای آتش زدن، باید در یک فضای باز و روی هم چیده شده باشند.
برهان نظم:
برهان نظم، خود تابع برهان "علیت" است. یعنی عقل حکم میکند که چون هیچ معلولی بدون علت پدید نمیآید، پس هیچ حرکتی بدون محرک، یا هیچ حادثی بدون محدث، یا هیچ نظمی بدون ناظم، پدید نمیآید. پس هر کجا نظمی دیده شد، حتماً ناظمی هست.
شناخت ناظم:
پیش از این بیان شد که باید دقت نمود «هدف و مقصود از یک برهان چیست؟» و همان را متوقع بود. به عنوان مثال: «اگر به یک ساختمان نگاه کنید، متوجه وجود مهندس و اطلاعات و برخی از ویژگیهای او میشوید، اما هرگز نخواهید فهمید که قد این مهندس چند سانتیمتر است، وزنش چند کیلو است و یا اهل کجاست؟ اما با دیدن «نظم» در یک ساختمان، یا یک خودرو، یا یک نقاشی ... یا هر نظم دیگری، ویژگیها، صفات و یا خصوصیاتی از ناظم شناخته میشود که بر اساس آن میتوان در پاسخ به این سؤال که "ناظم کیست"، تعریف معقول و مقبولی از او ارائه داد. به عنوان مثال:
علم – ساختمان نشان میدهد که مهندس آن، از علم معماری برخوردار بوده، و خودرو نشان میدهد که مهندس آن از علم مکانیک برخوردار بوده است؛ اما بیان این که آیا او صورت زیبایی هم دارد، زبان خارجی هم بلد هست، زخم معده دارد یا سالم است و ...، کار این نظم نمیباشد.
حکمت – نه ساختمان بیجهت و بی ارتباط با سایر نیازها ساخته میشود و نه خودرو؛ پس ساختمان یا خودرو، نشان میدهد که سازنده در امر خود "حکیم" میباشد.
هدف – ساختمان مسکونی نشان میدهد که این نظم، برای مسابقات فوتبال یا رالی به وجود نیامده است، بلکه نظم اجزا در بنای ساختمان، برای سکونت مناسب و برخوردار از شرایط مطلوب (نور، آّب، برق، پلکان، آشپزخانه و ...) ایجاد شده است، و نظم خودرو نیز نشان میدهد که برای شنا کردن نیست، بلکه برای نقل و انتقال سریع و آسان انسان یا کالا میباشد.
زیبایی شناسی: هر ساختار منظمی، حاکی از زیباشناسی سازنده میباشد. مثلاً به شهر تهران که نگاه میکنید، نشان میدهد که شورای شهر، شهرداری و ...، ذوق چندانی در "زیباییشناسی" نداشتهاند.
... البته اگر ریز شوید، با دیدن یک نظم، اطلاعات دیگری نسبت به ناظم، به دست میآید؛ مثل این که چه میزان در کارش آگاه (خبیر) بوده است. چه مقدار عمق نگر (بصیر) بوده است. چه مقدار قدرت و توان و صبر داشته یا «قادر، قوی، صابر ...» بوده است، یا چه مقدار برنامه را تا رسیدن به هدف پیگر بوده است. اما چنان که بیان شد، معلوم نمیشود که چند سال دارد یا وزن او چقدر است؟ و این دلیل بر نقص در برهان نظم نمیباشد.
نقص یا اکمال نظم و ناظم:
این سؤال یا شبهه را "هیوم" به صورت فلسفه کلاسیک مطرح کرده است و آن هم نه در خصوص ناظم، بلکه در خصوص نظم.
او میگوید: «ما از کجا بدانیم که نظم حاضر در جهان کامل است، در حالی که جهان یا نظم دیگری را ندیدهایم؟! »؛ اما توجه نداشته که این دو مقوله، اصلاً به هم ربطی ندارند.
کار برهان نظم این است که وجود نظم را ابتدا در حس به نمایش گذاشته و بشناساند و سپس وجود ناظم را در عقل به اثبات رساند و سپس اطلاعات و معلوماتی را از ناظم، متناسب با نظم ارائه دهد.
به عنوان مثال: یک تابلوی نقاشی زیبا، از آقای فرشچیان، یا داوینچی و یا پیکاسو میبینید و خبرگان گواهی میدهند که این نقاشی بسیار زیباست، و بالتبع نقاشی داشته است، خبره در فنون نقاشی، زیباشناسی، ترکیب رنگ و ...، حال آیا میتوان حکم داد که «این نقاشی اکمل است؟»
قیاس در خلقت: میتوان کاملتر بودن دو نقاشی را با هم مقایسه کرد، اما نمیتوان گفت «اکمل» است؛ چه بسا نقاشی کاملتری باشد که از دید و معلومات ما نهان مانده و یا بعداً نقاشی شود.
الف – اما در هر حال، وقتی گزینهی دیگری وجود ندارد، این قیاس و قضاوت نیز منطق نخواهد داشت. اگر عالمی جز این عالم وجود ندارد، [و به حکم عقل دو هستی وجود ندارد و حتی نمیشود فرض کرد]، پس قضاوت در همین عالم صورت میگیرد و حقایق را با «شاید»ها، نمیتوان انکار نمود.
تکامل و قرآن:
کمال خالق یک مقوله است و کمال مخلوق یک مقولهی دیگر. خالق چون هستی محض است، پس کمال محض است، اما مخلوق سرتاسر فقر و نیاز و آمیختهی با نقص و نیستی است، پس "کامل" یا "اکمل" به او صدق نمیکند، مگر آن که با سایر اجزای یک مجموعه و یا کل مخلوقات مقایسه شود و بیان گردد که «اکمل مخلوقات» میباشد.
از این رو در قرآن کریم، بحث از «خَلق احسن» - «نظم احسن» - «گفتار احسن» - «عمل احسن» و ... میباشد، نه خلق و نظم اکمل.
« الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ » (السجده، 7)
ترجمه: همان كه هر چه را آفريده نيكو آفريده (اجزاء آن را متناسب هم و مجموع را متناسب با هدف خلقت او كرده) و آفرينش انسان را از گل آغاز نمود (جد و جدّه اول او را بلاواسطه و به نحو اعجاز از گل پديد آورد.
بدیهی است اگر عالم خلقت با تمامی اجزایش، «خلقت بالفعل اکملی» داشت، اولاً همه چیز عین هم میشد و ثانیاً دیگر حرکت، رشد، تکامل و ... معنا، مفهوم و مصداقی نداشت.
مرتبط:
*- در سایتی، بر برهان نظم و تقریبا تمامی برهانهای اثبات خدا و بسیاری از اعتقادات اسلام و تشیع را نقد و رد کرده است. پاسخ مناسب چیست؟ (9 فرودین 1394)
کلمات کلیدی:
گوناگون