مگه نمیگن هر پدیدهای یک پدید آورنده داره پدیدآورنده خدا کیه یا چیه؟ خداوند تو قرآن خودشو نور معرفی کرده، هر نوری یک منبعی داره مثل نور چراغ و نور خورشید، پس منبع خدا چیه؟ چرا خدا تو قرآن میگه "لا تجسسوا فی ذات الله"؛ خوب اون مگه خدای ما نیست، ما میخواهیم خدامونو بشناسیم. (چهارم تجربی / تهران)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): پس از توجه به این که "شناخت" کار عقل است و "شعار" مبتنی بر احساسات میباشد، پس نباید این طور شعاری و احساسی در مورد "شناخت" سخن گفت (خوب اون مگه خدای ما نیست، ما میخواهیم خدامونو بشناسیم)؛ همیشه به کلمات، واژگان و معنا و مفاهیم آنها دقت کنید، خودش پاسخ بسیاری از سؤالات میباشد.
الف – وقتی گفته میشود "پدیده"، یعنی چیزی که قبلاً نبوده و بعداً پدید آمده، بنابراین چون سابقه نیستی دارد، هستی عین ذات او نیست، پس "پدیدآورنده" میخواهد.
پس هر چه که "پدیده" باشد، حتماً مخلوق است و خداوند متعال، خالق است، نه مخلوق؛ ازلی هست و همیشه بوده، نه این که نبوده باشد و بعداً پدید آمده باشد، پس به پدیدآورنده نیاز داشته باشد.
ب – وقتی گفته میشود "پدیدآورندهی خدا کیه؟"، یعنی او مخلوق شمرده شده است؛ بنابر این چنین موجودی اصلاً خدا نیست و نباید او را خدا خواند! پس وقتی گفته میشود "خدا"، یعنی مخلوق نیست که پرسیده شود: «پس او را کی خلق کرده و به وجود آورده؟».
ج – "نور"، حتی در فیزیک، یعنی چیزی که به خودش دیده میشود و مابقی به واسطهی تابش آن دیده میشوند؛ در تعریف فلسفی نیز یعنی: چیزی که خودش هست و مابقی به واسطهی او هستی مییابند. بنابر این، «او نورش را از کجا گرفته؟» نیز در مورد او صدق نمیکند، چون یعنی هستیاش را از کی یا کجا گرفته؟ و این صفت مخلوق است، نه خالق – صفت پدیده است، نه پدیدآورنده.
« اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ »، یعنی الله جلّ جلاله، پدیدآورندهی آسمانها و زمین است، پس هستی (نورِ) همگان، از او و قائم به اوست و او قائم به خودش است و نه به دیگری.
تفکر در ذات:
در قرآن کریم، آیهای تحت عنوان « لا تجسسوا فی ذات الله » نیامده است، حتی در احادیث و روایات نیز چنین جملهای پیدا نکردیم، بلکه مکرر فرمودهاند که «در ذات خدا فکر نکنید»، چنان که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: « تَفَكَّروا في كُلِّ شَيءٍ ، وَ لا تَفَكَّروا في ذاتِ اللّه ِ - درباره هر چيزى بينديشيد، اما در ذات خدا نينديشيد / كنز العمّال : 5704»
چرا؟
یک – خدایی که به احاطهی علمی، معرفتی و یا حسی درآید، محدود است و خدا نیست.
دو - مُدرکات انسان، یا با حواس است و یا با عقل و قلب؛ اما "ذات" با هیچ یک شناخته نمیشود؛ نه ذات خدا و نه هیچ موجود دیگری.
سه – خداوند سبحان، ماهیت مادی ندارد که محسوس باشد و با حواس حس شود؛ هر توصیفی برای شناخت عقلی و قلبی نیز محدود به مرزهای آن توصیف میباشد، پس موصوف را محدود میسازد، و او محدود نیست. حدود، که نشان از نقص و کاستی دارد، صفات مخلوقات میباشد.
چهار - عدم توانایی در شناخت ذات، اختصاص به خداوند سبحان ندارد، "ذاتِ" هیچ موجودی را نمیتوان شناخت. هر که شکایت و یا سؤال و شبهه کرد که «چرا نباید ذات خدا بشناسیم؟!» بفرمایید: چون اساساً ذات قابل شناخت (احاطهی حسی، عقلی، علمی و حتی وهمی و خیالی) نمیباشد.
از او بپرسید: «آیا ذات خودت، ذات دیگران، حتی موجودات ریز و درشت از نباتات گرفته تا حیوانات را میتوانی بشناسی؟!»
نشانه شناسی:
هر کس مدعی شد که من میتوانم ذات خود یا برخی دیگر از موجودات را بشناسم! بگویید: خودت یا آن موجود را تعریف کن. بیتردید هر چه بگوید [مثل: انسان، مرد، زن، کوتاه، بلند، چاق، لاغر، ایرانی، آلمانی، مسلمان، غیر مسلمان، باسواد، بیسواد و ...]، همه نشانههای خودش است و نه ذات خودش.
بنابر این، هیچ ذاتی قابل شناسایی نمیباشد، چه رسد به ذات مقدس حق تعالی؛ پس او نیز با "اسما = آیات و نشانههایش" شناخته میشود.
او شناسی:
بله، نه تنها شناخت خداوند متعال حق ماست، بلکه اساساً برای شناخت او آفریده شدیم؛ خدایی که شناخته نشود که مورد عبادت (پرستش) واقع نمیگردد. مگر کسی نسبت به ناشناخته، حبّ و بغض، و یا ایمان و کفری دارد؟!
سرآمد شناختها "او – هو" شناسی است. "او" ضمیر غایب است. اول "او" که ابتدا نمیدانم کیست شناخته میشود و بعد به واسطهی نشانههایش، هر چه بیشتر معرفی و شناخته میگردد.
اول میگویید: «او هست»، بعد از روی نشانهها میگویید: آدم است، مرد یا زن است، زنده یا مرده است ... و هر چه شناخت شما از نشانههای او بیشتر شود، تعاریف بیشتری به دست میآورید و میگویید: با سواد است، ایرانی است، مسلمان یا مسیحی است ...، تا آنجا که "اسم و نشانه اعتباریِ" او را نیز میشناسید و میگویید: نامش علی، حسین، یا فاطمه، یا مریم است.
*- خداشناسی نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد، اول «او – هو» را میشناسید که هست، بعد از روی نشانههایی [که خودش در کتاب خلقت، یا کتاب وحی معرفی کرده]، تعاریف بیشتری از او به دست میآورید و میگویید:
« اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ » - « هُوَ الْحَقُّ » - « هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ » - « لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ » - « هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ » - « هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ » - « هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » - « هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ » - « هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ » - « هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ » - « هُوَ مَوْلَانَا » - « هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ » - « هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ » - « هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ » - « هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ».
نکته: اگر چه این "اسمها = نشانهها"، برخی اسم ذات هستند [مانند: هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ – یا - هُوَ الْحَقُّ] و برخی دیگر اسم فعل هستند، یعنی به فاعلیت او اشاره دارند، [مانند: هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ – یا - هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ – یا - هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ]؛ اما از یک سو همگی "اسم = نشانه" هستند و نه ذات؛ و از سوی دیگر از روی نشانههای عقلی یا حسی شناخته شده و میشوند.
*- این اسمها (نشانهها)، همه پاسخ سؤال از "کیستی" خداوند سبحان میباشد؛ همه همان شناساندن خدا توسط خودش [چه در خلقت و چه در وحی] میباشد که با عقل و قلب، قابل درک، شناخت و حتی شهود میباشد.
اما، سؤال از "چیستی؟"، سؤال از "ماهیت" است، یعنی شکل، اندازه و حجم داشته باشد، محدودی باشد که بتوان برایش "صورتی" شناخت و یا دست کم فرض نمود. ولی اینها همه از صفات مخلوق میباشد و برای حق تعالی، ماهیت مفروض نیست که از چگونگی آن سؤال شود، از این رو هر کس بخواهد در ذات فکر کند، اول ماهیت و صورت قایل میشود، بعد در وهم و خیالش تصوری میسازد [و البته عقل هیچ گاه تصدیق نمیکند]؛ بعد آن را به خدا نسبت میدهد، پس دچار الحاد میگردد؛ چنان که امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام فرمودند: « مَن تَفَكَّرَ في ذاتِ اللّه ِ ألحَدَ - هر كه در ذات خدا بينديشد، ملحد شود ». (غرر الحكم : 8487)
در ذات تفکر نکنید:
بنابر این، ذات به هیچ وجه قابل شناسایی نمیباشد، چه ذات مقدس حق تعالی و چه سایر موجودات که همگی مخلوق هستند.
البته شاید بتوان گفت که فقط خدا ذات دارد و ذات او هستی محض است و دیگران اساساً ذاتی ندارند که بخواهند شناخته شوند، بلکه هر چه هست، تجلی همان ذات باریتعالی میباشد و ذات او نیز ماهیت ندارد که قابل تصور و تصدیق باشد.
پس، همه تجلی "هستی و کمالیت محض او" میباشد،از این رو، همه نشانهها، اسمها و آیات او هستند.
*- بنابر این، تفکر درباره ذات باریتعالی، معنا ندارد، چه رسد به این که نتیجه نیز داشته باشد؛ پس هر کس گمان کند که میتواند در ذات "چه خدا و چه غیر خدا" فکر کند، اما به او اجازه داده نشده! گمان خطایی نموده است؛ و هر کس که گمان کند مشغول "فکر کردن" در ذات است، مشغول اوهام، تخیلات و تصورات خویش است، لذا کارش به کفر و الحاد میکشد؛ چرا که میخواهد به خدا صورتی بخشد، تا بتواند او را وهم کند و در خیال تصور نماید.
*- این "ماهیت و جسمیت قائل شدن برای خدا"؛ همان راه خطایی است که ابتدا بتپرستان و مشرکان رفتند، سپس یهودیان و مسیحیان به آن مبتلا شدند و پس از آن به گروهها و فرقههایی از مسلمانان، چون ابن تیمیه و وهابیت سرایت نمود. جاهلان نیز همیشه از انبیا خواستهاند تا برای آنان خدایی بیاورند که مانند خدایان بتپرستان، قابل رؤیت باشد. اما خدایی که «أکبَرُ مِن أن یوصَف» نباشد و منزه (سبحان) از توصیفات نباشد که خدا نیست.
آن طور که خودش را میشناساند، میتوان شناخت:
هر چیزی را فقط آنطور که خودش خود را میشناساند میتوان شناخت، نه آنطور که دیگران بخواهند. من شما را همانقدر و همانطور میشناسم که خود را نشان میدهید و بالعکس – یک گُل، یک حیوان، یک کوه، یک سیاره و ... را همانطور میشناسید که او خودش را میشناساند. اول او میشناساند، بعد شما به همان حد میشناسید.
شناخت خداوند سبحان توسط انسان نیز از این قاعده مستثنا نمیباشد – این قانون معرفت است. تا او خود را نشناساند، کسی نمیتواند او را بشناسد – و نیز کسی نمیتواند او را بیش از آن چه خود را شناسانده بشناسد.
بنابر این، کسی که به دنبال خداشناسی میباشد، باید ببیند که "او" خود را در درون، برون و افقهای بلند عقل و معرف و شهود، چگونه [با اسمها، آیات و نشانههایش] معرفی کرده است:
« سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ » (فصلت، 53)
ترجمه: به زودی نشانههای خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان میدهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟!
و هر کس جز این طریق برود، نه تنها به جایی نمیرسد، بلکه به خاطر اوهام و تخیلات و نسبت دادن آنها به خدا در تصورات، دچار شرک، کفر و الحاد میگردد.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
چرا نباید در ذات خدا فکر کرد؟ مگر او خدای ما نیست؟ خب میخواهیم که بشناسیمش! مگر هر چیزی منبعی ندارد، پس پدیدآورنده خدا کیست و نورش از کجاست؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8118.html
- تعداد بازدید : 2729
- 15 مهر 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید