مقصود از مسلمانان صدر اسلام، همانهایی هستند که در عصر وحی و حتی در جوار پیامبراکرم و امامان صلوات الله علیهم اجمعین میزیستهاند و حتی با آنها از نزدیک گفتگو و ارتباط داشتند.
اشاره به این تفاوتها، صرفاً به خاطر خود بزرگبینی و تفاخر نیست، اگر چه هر رشد و کمالی، افتخار هم دارد؛ بلکه به خاطر بررسی علل رشد یا انحطاط یک امت است، آن هم جهت درس، عبرت و تدبیر برای آینده، نه برای گذشته؛ و البته با همان نگاه دینی، نه صرفاً تاریخی، چرا که موضوع بحث بررسی و تطبیق "مسلمانان" در دو عصر میباشد.
یک – حرکت رو به جلو:
هنوز رسول اعظم صلوات الله علیه و آله، در قید حیات و اوج قدرت بودند و وحی نازل میشد که خداوند حکیم، یک پرسش عمومی را برای مسلمانان مطرح نمود، مبنی بر این که «اگر ایشان از دنیا بروند، چه خواهید کرد، آیا با یک انقلاب ارتجاعی، به عقب باز میگردید، یا قدر نعمت را میدانید و رو به جلو، پیشرفت و رشد، حرکت خواهید نمود؟!
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ» (آلعمران، 144)
ترجمه: «محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید (منقلب میشوید)؟ و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمیزند؛ و خداوند بزودی شاکران (و استقامتکنندگان) را پاداش خواهد داد».
در آن عصر، پس از رحلت، اکثریت مردم، در یک انقلاب ارتجاعی و سیاه، به عقب برگشتند و به خدا هم ضرری نرسید، اسلام هم چنان زنده و پویاست؛ اما انقلاب ارتجاعی « انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ » چه بوده و هست؟ همان بازگشت به فرهنگها و سنن جاهلی، در عرصههای گوناگون فرهنگی، اجتماعی و البته سیاسی.
یعنی همان اصالت بخشیدن به قومگرایی و نژادپرستی، تبدیل حکومت به شرکت سهامی، و سهم بخشیدن از قدرت و ثروت به نزدیکان، که البته همه مستلزم "ظلم" میباشد.
هنوز دقایق کوتاهی از رحلت نگذشته بود، که سریعاً با یک انقلاب ارتجاعی، به عقب برگشتند، شورایی به نام سقیفه را متشکل از رؤسای چند قوم تشکیل دادند، و با نقض عهد با رسول الله صلوات الله علیه و آله در غدیر خم، حکومت الهی امیرالمؤمنین علیه السلام را به نفع خود غصب کردند و به تقسیم قدرت و ثروت، بر اساس امتیازات واهی پرداختند و نامش را نیز دموکراسی و رأی مردم گذاشتند!
●- اما، این ملت، پس از 14 قرن و در عین حال که حضور هیچ یک از معصومان علیهم السلام را درک نکردند، نه تنها به عقب بازنگشند، بلکه عقبههای جاهلی و 2500 ساله را کنار گذاشته و ساقط کردند، با شعار "الله اکبر" به میدان آمدند، خواستهی آنها همان "ولایت الهی" طبق قرآن مجید و سنت الرّسول (ص) بود و حاکمیت و حکومت "اسلام" را طالب شدند.
برای تحقق این خواسته و مطالبه، مبارزات سختی کردند، شهدا و جانبازانی تقدیم کردند، فشارهای شدیدی را تحمل نمودند، اما به عقب منقلب نشدند؛ اگر چه به تمام آن چه میخواستند دست نیافتند، اما زمینه را برای دستیابی محقق نمودهاند.
دو – تصدیق:
هنوز پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله رحلت ننموده بودند، در بستر بودند، سخن میفرمودند، امر و نهی داشتند که فرمان عزیمت همگان به مرزهای غربی [به جز عدهای قلیل] توسط ایشان، به بهانهی نگرانی و دلتنگی نقض شد و آنگاه که فرمود: قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید، چون میدانستند چه میخواهد بنویسد، گفتند: «هذیان میگوید»!
●- اما این ملت رشد یافته، با عقل، فکر، علم، بصیرت، درایت و البته ایمان و خلوص، به کلام وحی و سنت الرّسول صلوات الله علیه و آله توجه کردند، و از اوج عقل و عمق ایمان، صدق الله و صدق الرسول (ص) گفتند، به عهد دائمی و مستمر خود وفادار ماندند، و وفاداری خود را در تمامی عرصهها [نه فقط جنگ و ترور و شهادت]، به اثبات رساندهاند و هم چنان ادامه میدهند.
سه – ایمان یا اسلام:
مردمان آن زمان، گروه گروه نزد پیامبر اکرم (ص) میآمدند و ادعای ایمان به الله جلّ جلاله، معاد، رسول الله (ص)، قرآن کریم و آن چه ایشان میفرمود را اظهار میداشتند، اما خداوند متعال پاسخشان را داد و فرمود: شما فقط تسلیم یک جریان شدهاید و هنوز ایمان نیاوردهاید، و البته همین تسلیم و اطاعت نیز برای شما مفید میباشد، اگر واقعاً تسلیم شوید؛ و بالاخره نیز معلوم شد که بسیاری، تا آخر هم ایمان نیاوردند و آن از تسلیم (اسلام) نیز به سرعت خارج شدند:
« قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ » (الحجرات، 14)
ترجمه: عربها (بادیهنشینان – که البته اکثر اعراب، همان بادیهنشینان بودند) گفتند: «ایمان آوردهایم» بگو: «شما ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید اسلام آوردهایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمیکند، خداوند، آمرزنده مهربان است.»
●- اما، ملت ما، نه تنها تسلیم اسلام نبودند، بلکه با اجبارهای مستقیم و غیر مستقیم، تسلیم طاغوتها و بچه طاغوتها شده بودند! نه تنها چیزی آنها را مجبور به تسلیم اطاعت از خدا و رسول (ص) نمینمود، بلکه مجبور به کفر، شرک، عصیان، فسق و فساد هم میگردیدند؛ اما، چون "ایمان" به قلبهایشان وارد شده بود، انقلابهای ارتجاعی را کنار زده و برای "انقلاب اسلامی" به میدان آمدند.
چهار – ولایت و مردم:
نگویید: "فقط پنج شش نفر، در شورایی به نام سقیفه، ولایت الهی را کنار زدند، نقض بیعت کردند، حکومت ولایی را غصب کردند و ...»! خیر، آنها نیز به پشتوانهی حمایت مردمی چنین کردند. اساساً حاکمیت، حکومت و حاکم، بدون پشتوانهی مردمی، نمیتواند کاری بکند، حال خواه پیامبراعظم، امیرالمؤمنین، امام حسن ... یا امام زمان علیهم السلام باشند، یا معاویه، یزید، هارون، مأمون، اوباما، ترامپ و نوچهها و جیرهخواران آنها.
مردم آن زمان، حاکمیت اسلام و حکومت ولیّ امر الهی را نخواستند و اگر پس از 25 سال از انتخابهای غلط خود آسیب دیدند، سرخورده شدند و در خانهی امیرالمؤمنین علیه السلام تجمع کردند که حکومت را بپذیرد نیز به خاطر شخص ایشان بود که میدانستند علم، حکمت، بصیرت، درایت، مدیریت و عدل دارد، نه به خاطر ولایت و امامت ایشان. چنان که پس از گذشت 5 سال، به حکومت معاویه لعنة الله علیه دل خوش کردند و او را "امیرالمؤمنین" خواندند و سپس به یزید همین لقب را دادند و هر دیکتاتور، جلاد، فاسد و فاسقی را امیرالمؤمنین خودشان خواندند!
●- اما، بر ملت مسلمان ما، طاغوت، معاویه و یزید زمان حکومت میکرد، با همان سیاست امام کُشی، مسلمان کُشی و محو اسلام، ترویج فرهنگ کفر و فساد و ...؛ ولی مردم آنها را از تخت پایین کشیدند و "ولایت الله" و استمرارش در "ولایت فقیه" را برگزیدند. اصل برایشان مهمتر از شخص و مصداق و مصادیق بوده و هست. این یک فضیلت بیبدیل است.
پنج – شجاعت ایمانی:
مسلمانان زمان امیرالمؤمنین - سیدة النساء، فاطمهی زهراء – امام حسین و سیدالشهداء، امام حسین علیهم السلام و پس از آن در دوران ائمه اطهار علیهم السلام، به خوبی عظمت، قدر و منزلت اهل بیت علیهم السلام را میشناختند، اما چون از دورن تهی شده بودند، ایمان که هیچ گاه به دلشان راه نیافته بود، اسلامشان نیز اسلام معاویهای، یزیدی، شمری، هارونی و مأمونی شده بود، و به جای معادگرایی، به اندک چرب و شیرین دنیا دلخوش کرده بودند، شجاعت و استقامت خود را از دست داده بودند و با کمترین تطمیعی، خودفروشی میکردند و با کمترین تهدیدی، تغییر مواضع میدادند!
●- اما، ملت ما، شجاعت ایمانی یافت، نه به تطمیعها و وعدههای پوشالی و توخالی و دروغ غرب و شرق اعتماد کرد و امید بست، و نه از تهدیدها لفظی یا عملی آنها که در جنگها، ترورها، تحریمها، فتنهها و ... بروز و ظهور یافت، ترسیدند. لذا شجاعانه به میدان آمدند، بصیرانه استقامت کردند، و شجاعانهتر به راه خود ادامه دادند. از همان ابتدا، منطق قرآنی رهبرشان را باور و تصدیق کردند که «امریکا، هیچ غلطی نمیتواند بکند»، و این را به خود و جهانیان به اثبات رساندند؛ تا جایی که ملتهای مسلمان و غیر مسلمان دیگر نیز به این حقیقت پیبردهاند و به توان قیام برای قسط و عدل، علیه طواغیت عصر و نسل خود، باور و جرأت پیدا کردهاند.
شش – بصیرت و وحدت:
هیچ رشدی، با سطحینگری و سادهاندیشی به دست نمیآید، به ویژه آن که هر رشدی، موانع و دشمنان خود را دارد؛ پس مسلتزم "دوست شناسی و دشمن شناسی" است که آن نیز "بصیرت و درایت" میخواهد.
"وحدت" نیز فقط یک کلمهی شعاری نیست، بلکه یک اراده و عمل جمعی است که بدون جمع شدن حول یک محور، محقق نمیگردد. وحدت، حول محور باطل نیز ممکن است، اما وحدت الهی، محور الهی میخواهد، چنان که فرمود: « وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا »؛ و تحقق و استمرارش نیز مستلزم "نعمت شناسی و قدردانی" است، چنان که در ادامه فرمود: « وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ »؛ و البته همه اینها، مستلزم همان "بصیرت" است.
"تجزیه"، همیشه و حتی در آزمایشگاه نیز موجب تضعیف، خرد کردن و سلطه میگردد. تجزیهی بدن آدمی در خاک، تجزیهی خاک یک کشور، تجزیهی یک دین، تجزیهی یک امت، تجزیهی یک ملت، تجزیهی یک فرهنگ یا اقتصاد ...، همه برای خُرد کردن به منظور سلطه صورت میپذیرد.
مسلمانان صدر اسلام [و حتی قرون بعدی]، هم خودشان ساده، سطحینگر و بیبصیرت بودند و هم به این صفات رذیله و اخلاق (مواضع) نکوهیده برای فرد و جامعه کشانده میشدند؛ لذا خودشان راه را برای فریب خودشان باز کردند، خودشان خود را دستخوش طوفان شایعهها و اسیر و غرق امواج جوّ سازیها و حتی خرافهها، اسرائیلیات، اندیشهها و آمال واهی نمودند و عرصه و امکان را برای تجزیه، حتی تا آنجا که مسلمانان مقابل یک دیگر صفآرایی نموده و در جنگهای نیابتی (هر چند خود ندادند که در جبههی کفر میجنگند)، به جان هم بیفتند و به ریختن خون یک دیگر مباهات کنند و انتظار اجر الهی نیز داشته باشند، چنان که به امید ثواب بیشتر در بهشت، بر بدن بیجان ابی عبدالله علیه السلام میتاختند و یا آن چه امروز داعش و امثال داعش انجام میدهند و انتظار ثواب بیشتر هم دارند!
●- اما، ملت ما، با نیروی ایمان، حول محور قرآن مجید، اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله و ولایت الهی تجمع نمود، به " بِحَبْلِ اللَّهِ " معتصم شد، نه به حبل امریکا و انگلیس؛ پس از حکمت و بصیرت برخوردار گردید و به این "وحدت" نایل آمد.
اکنون در کشور ما، با تمامی مشکلات و افت و خیزهایش، به لحاظ دینی، مسلمان و مسیحی – به لحاظ مذهبی، شیعه و سنی – به لحاظ ملی و نژادی، فارس، ترک، عرب، بلوچ و ...، حول یک محور هستند و با وحدتی محکمتر از فولاد، در مقابل دشمنان دیرینهی خود صفآرایی کردهاند و از نوامیس دینی، ملی، فرهنگی و ارضی خود محافظت و البته دفاع میکنند، و همین بصیرت و وحدت الهی این ملت است که دشمنانش را به خشمی توأم با ترس و وحشت دچار نموده است.
*- و البته تفاوتهای اساسی دیگری نیز وجود دارد که حتی اشاره به آنها، در این مجال کوتاه، میسر نمیباشد. این ملت، دیگر نه فریب وعدهی کیسههای پر از زر معاویه را میخورد، نه فریب قرآنهای سر نیزه را. البته ناگفته نماند که "بصیرت"، خوش گمانی نیست، پس مستلزم واقع بینی میباشد، لذا منکر انحرافات و خطاهای خواسته و ناخواسته، یا درجا زدنها و گاهی چند قدمی به عقب رفتنهای اختیاری و یا اجباری نیستیم، اما در مجموع "جهت "حق است و "مسیر" راست و درست، پس با صلابت، قدرت، توکل، استقامت، و نیز باور و امید به نصرت الهی که مستمر تجربه نمودهایم، پیش میرویم.
امام خمینی رحمة الله علیه:
«من با جرأت مدعى هستم که ملت ایران و توده میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله- صلى الله علیه و آله- و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن على- صلوات الله و سلامه علیهما- مى باشند. آن حجاز که در عهد رسول الله- صلى الله علیه و آله- مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمىکردند و با بهانههایى به جبهه نمى رفتند، که خداوند تعالى در سوره «توبه» با آیاتى آنها را توبیخ فرموده و وعده عذاب داده است. و آنقدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل، در منبر به آنان نفرین فرمودند. و آن اهل عراق و کوفه که با امیرالمؤمنین آنقدر بدرفتارى کردند و از اطاعتش سر باز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است. و آن مسلمانان عراق و کوفه که با سیدالشهدا- علیه السلام- آن شد که شد. و آنان که در شهادت دستْ آلوده نکردند، یا گریختند از معرکه و یا نشستند تا آن جنایت تاریخ واقع شد.
اما امروز مىبینیم که ملت ایران از قواى مسلح نظامى و انتظامى و سپاه و بسیج تا قواى مردمى از عشایر و داوطلبان و از قواى در جبههها و مردم پشت جبههها، با کمال شوق و اشتیاق چه فداکاریها مىکنند و چه حماسهها مىآفرینند. و مىبینیم که مردم محترم سراسر کشور چه کمکهاى ارزنده مىکنند؛ و مىبینیم که بازماندگان شهدا و آسیب دیدگان جنگ و متعلقان آنان با چهرههاى حماسه آفرین و گفتار و کردارى مشتاقانه و اطمینان بخش با ما و شما روبه رو مىشوند. و اینها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حیات جاویدان. در صورتى که نه در محضر مبارک رسول اکرم- صلى الله علیه و آله و سلم- هستند، و نه در محضر امام معصوم- صلوات الله علیه. و انگیزه آنان ایمان و اطمینان به غیب است. و این رمز موفقیت و پیروزى در ابعاد مختلف است. و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانى تربیت نموده، و ما همه مفتخریم که در چنین عصرى و در پیشگاه چنین ملتى مى باشیم.» (آیین انقلاب اسلامی، ج2، ص 361)
منبع:
مشارکت و هم افزایی (موضوع و نشانی لینک متن یادداشت)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
تفاوتهای ریشهای [نظری و عملی] ملت ما، با مسلمانان صدر اسلام کدامند؟
پاسخ:
http://www.iranpn.ir/view/107957.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 1878
- 16 بهمن 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی