چگوارا - یکی از چهرههایی که جوانان به عنوان مردی انقلابی دوستش دارند و شهرت زیادی پیدا کرده ارنستو چگوارا است. لطفا بفرمایید این شخصیت خوب بوده یا بد؟ از طرفی آزادیخواه بوده از طرفی معدود شواهدی از قتلها و فسادها و بدی مدیریتش میگویند. لطفا توضیح بفرمایید. (ارشد مدیریت / مشهد)
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: این که چگوارا که بود؟ چه شخصیتی داشت؟ جهانبینی و اندیشههایش چه بود؟ چه کرد و چگونه کشته شد؟ یک مقوله است، اما این که عدهای از جوانان او را به عنوان «شخصیت انقلابی» دوست دارند، مقولهی دیگری است. چرا که دوستداشتنها گاهی مبتنی بر شناخت و نیز نوعی کفویت و همسویی است، و گاهی مبتنی بر مُد یا جوسازی! و گاهی هیچ محبتی در کار نیست، بلکه به خاطر دشمنی با دیگری و جایگزینی "غیری" به جای آن چه که هست، یا «بَدلی به جای اصل» یا آلترناتیو میباشد. مثل مطرح کردن انواع و اقسام بتها و الهههای دروغین و اختصاص دادن محبت فطری به خدا، به آنها!
محبوب و معشوق کاذب:
بدیهی است که انسان فطرتاً خداجو، خداپرست و خدا دوست است؛ خداوند متعال عشق به خود را در وجود انسان سرشته و نهادینه کرده است، چنان که همگان عاشق کمال محض هستند، خب این کشش و گرایش فطری را که نمیشود از انسان گرفت، از این رو به جایش بدل قرار میدهند و القا میکنند که این همان إله و معبودی است که ندا و عشق فطری تو به او اختصاص دارد. این بدل، گاهی مجسمه است، گاهی گوساله، گاهی فرعون و گاهی یک چهره.
ببینید چه زیبا و ژرف این جایگزینی محبوب جعلی به جای محبوب حقیقی را در یک آیه بیان میدارد:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى [براى او] برمىگزينند و آنها را چون دوستى خدا دوست مىدارند ولى كسانى كه ايمان آوردهاند به خدا محبت بيشترى دارند كسانى كه [با برگزيدن بتهای زنده و بیجان به خود] ستم نمودهاند اگر مىدانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست و خدا سختكيفر است.
میل به قدرت و خودنمایی:
آدمی عاشق کمال است و یکی از جلوههای کمال، قوت و قدرت میباشد. پس انسان قوت و قدرت را دوست دارد [چون فطرتاً عاشق آن قوی و قادر حقیقی است]؛ پس جلوهها و مصادیق آن را هم دوست دارد، حال خواه قوت و قدرت جسمی باشد، یا مالی و اقتصادی، یا علمی، یا معنوی و ... .
فقر ذاتی:
اما انسان نه تنها ذاتاً قوت و قدرتی ندارد، بلکه به اندازهی "هیچ بودن" ضعیف است؛ از این رو قوت و قدرت او با متصل شدن به قوت و قدرت دیگری حاصل میگردد. از قدیم گفتهاند: «کسی که چیزی برای مطرح کردن خود ندارد، یا به یک بزرگی میچسبد و یا به یک بزرگی حمله میکند، تا از قِبَلِ او قوی و مطرح شود». آن که امام حسین علیه السلام وصل میشود و یا آن که به او حمله میکند، هر دو مطرح و معروف میشوند. هم حضرت عباس و حضرت زینب و حبیب بن مظاهر معروف شدند و هم یزید و شمر و خولی و عمر سعد.
این قاعده کلی است، انسان با ایمانش به خدا و اهل خدا وصل میشود تا نیرومند و مطرح شود، انسان غیر مؤمن نیز به مظاهر ظاهری و حتی جعلی قوت و قدرت میچسبد، تا احساس کند که نیرو گرفته و خودش را مطرح میکند. از این رو در بخش دوم از آیه فوق، میفرماید: «ظالمها، وقتی عذاب را دیدند، میفهمند که همه قوت و قدرت مال خداست - أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا».
محبت به مظاهر جعلی:
محبت به امریکا، انگلیس، اسرائیل – و یا مارکس، لنین، چگوارا – یا حتی ایسمها، اشخاص، پوشش یا رفتارهایی که مُد میشود نیز از همین قبیل میباشند. همه برای هم شکل شدن با "معروف" است. منتهی معروف یکی حق است و دیگری باطل و منکر است.
برخی به لحاظ اندیشه، طرفدار هگل و ...هستند، برخی برای خودنمایی و برخی دیگر برای توسل به آلترناتیوی در مقابل حکمت و فلسفه اسلامی، دم از فلسفهی آنها میزنند و حتی شکل ظاهر خود را شبیه به آنان میکنند، در حالی که نه از فلسفه و حکمت در اسلام چیزی میدانند و نه از فلسفه هگل، مارکس، رورتی، بودریا و ... . نه مکتب اسلام را میشناسند و نه مکتب فرانکفورت را، اما برای خودنمایی دم از آن میزنند!
مثال:
چند سال پیش که جوّ "چگوارا گرایی" بیشتر مطرح شده بود، با تعدادی دانش آموز دختر و پسر آَشنا شدیم که در کتابهای درسی، کلاسها، اتاقهای خانه خود، عکس چگوارا را نصب کرده بودند و حتی سعی میکردند با لباس و ادا، خود را شبیه او سازند! وقتی با هر کدام صحبت کردیم، دیدیم اصلاً او را نمیشناسند، نه خودش را، نه اندیشههایش را و نه عملکردهایش را، بلکه تحت تأثیر یک جریان انحرافی و آلترناتیو ساز قرار گرفته بودند.
چگوارا که بود؟
حال به تاریخ برگردیم؛ نام کامل او «ارنستو چگوارا دلاسرنا» میباشد و «چه» لقبی است که کوباییها او به عنوان احترام به یک مرد مبارز به او دادند.
ملیت او در اصل آرژانتینی است، او در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در «روزاریو»، دومین شهر مهم و بزرگ آرژانتین به دنیا آمد، از خانوادهای "اسپانیایی – ایرلندی" تبار و شناخته شده و ممتاز و البته با گرایشات به اصطلاح «چپ».
او پس از اتمام تحصیل در رشته پزشکی (1953) و در دانشگاه بوئنوس آیرس، به امریکا رفت و سفرهای ایالتی خود را آغاز کرد.
آغاز فعالیت سیاسی و مبارزات نظامی:
چگوارا در سال 1954، یعنی دورهای که در «گواتمالا» بود، با پشتیبانی از حکومت «جاکوب آربنز» قدم به عرصه سیاست گذاشت. آربنز محبوب و منتخب مردم بود و هنگامی که رژیم او با توطئههای سازمان سیا (CIA ) سرنگون شد، چگوارا مجبور به فرار شد و به مکزیک گریخت و جنگهای چریکی او نیز در سال 1965، از عرشه یک کشتی و قدم گذاشتن به خاک کوبا شروع شد.
او برای سرنگونی رژیم دیکتاتوری «فولژ نیسو باتیستا» در کوبا، به فیدل کاسترو پیوست و پس از سقوط «باتیستا» در دسامبر ۱۹۵۶، چهگوارا یکی از رهبران حکومت تازهی کارگران و دهقانان شد و پستهای دولتی متعددی چون ریاست بانک مرکزی کوبا و وزارت صنایع به او واگذار شد و در سال 1965، حزب کمونیست را در کوبا بنیانگذاری کرد.
خروج از کوبا:
اما او به خاطر اندیشه ضد امپریالیستی و سرمایهداری با گرایش کمونیستی از یک سو و روحیهی مبارزاتی و چریکی از سوی دیگر، در همان اوایل سال 1965، از مشاغلش استعفا داد و از کوبا خارج شد و سمت زئیر (آفریقا) رفت و سپس گروهی را در بولیوی تشکیل داد. در زئیر به «پاتریس لومومبا» پیوست و به مدت یک سال رهبری بخش مبارزاتی جنبش را به دست گرفت.
مرگ چگوارا:
طبق اسناد و گزارشات تاریخی، سازمان سیا (CIA)، جنگی را بین نظامیان دولت بولیوی و چریکهای طرفدار لومومبا به رهبری چگوارا، ترتیب داد و در این جنگ، تمامی نیروهای "چه" به جز دو نفر کشته شدند که هر سه به اسارت نیروهای ارتش بولیوی درآمدند.
روز بعد از دستگیری، چگوارا با شنیدن صدای شلیک جوخهی اعدام، متوجه شد که دو همرزم «پرویی» و «بولیویاش» اعدام شدهاند و حالا نوبت اوست.
گفته میشود در همین مدت کوتاه، او را بسیار شکنجه دادند و چون غالب عکسهای جسد او از سمت راست میباشد، گفته شد که دست چپ او را نیز قطع کردند.
گفته شده که دستور اعدام او با همراه شکنجه صادر شده بود، یعنی نباید به قلب یا سر او شلیک میکردند، بلکه باید از کمر به پایین را هدف میگرفتند که زجر بکشد، و در نهایت اصابت گلوله به پهلوی چپش، سبب نهایی مرگش گردید.
محل دفن جسد او تا مدتی نا معلوم ماند، تا اینکه در سال ۱۹۹۵ یک ژنرال بولیویایی که در عملیات دستگیری او شرکت داشت مکان دفن او را که در کنار باند یک فرودگاه در نزدیکی جایی که در آن به قتل رسیده بود افشا کرد. بقایای جسد چهگوارا در سال ۱۹۹۷ (میلادی) به کوبا انتقال یافت و در سانتا کلارا، شهری که پیروزیهای زیادی در جریان جنگهای انقلابی کوبا کسب کرده بود دفن شد و بنای یادبودی به افتخار او ساخته شد.
اندیشههای چگوارا:
شخصیتهایی چون فیدل کاسترو و نلسون ماندلا، او را یک قهرمان خواندند - اگر چه آرژانتینی بود، کوباییها او را "قهرمان ملی کوبا" نامیدند (و مینامند) و ژان پل سارتر، او را "اندیشمند" نامید. اما این که او ضمن مبارزه علیه امپریالیسم، یک فیلسوف قلمداد شود، بیشتر جوّی است که امریکاییها برای آلترناتیو سازی، در جهان سوم راه انداختهاند.
البته او اهل تفکر و قلم بود و جملات ادبی، فلسفی و مبارزاتی بسیاری دارد؛ اما به لحاظ اندیشه و گرایش، از یک سو دو قطب «امپریالیسم و کمونیسم» را شناخته و به کمونیسم گرایش داشت و به لحاظ اندیشه دینی، فقط مسیحیت را میشناخت که بسیار با آن مخالف بود، و هم چنین با هر گونه ارزشمندی در آرمانگرایی (مثل بشر دوستی) که طبعاً بانگاه ماده و مادی گرایانه کمونیسم منافات دارد نیز مخالف بود و فقط طرفدار مبارزه بود! چنان که از جملات معروف او این است:
«من نه یک مسیحی هستم و نه یک بشردوست. من هرچیزی به جز یک مسیحی هستم، و بشردوستی در مقایسه با باور من دارم بیارزش بهنظر میرسد. من بهجای اینکه اجازه بدهم به یک صلیب میخکوبم کنند، با هر سلاحی که دستم به آن برسد پیکار خواهم کرد».
البته او در عمل پیرو اندیشههای ماکیاولی نیز بود و مسئولیت پذیریاش در اعدام مستقیم افراد به وسیله سلاح کمریاش، و نیز خونسردی و خوشنودی به این رفتار، چهرهی دیگری از این فرد انقلابی، مبارزاتی و ادیب را نیز به نمایش گذاشت. او خود در خاطراتش به شرح شلیک گلوله به سمت راست سر «ایتیفانوگورا» که از سمت چپ سرش خارج شد، به عنوان اولین اعدامش میپردازد.
چرا چگوارا اسوه باشد؟
خب حالا به موضوع محبوبیت و طرفداری تعدادی جوان از او بپردازیم. فارغ از گرایشات فکری، اندیشهای و اعتقاد ملحدانهی او و نیز خشونتطلبیاش، فرض میکنیم که او یک فرد انقلابی و مبارز علیه امپریالیزم بود، خوب هم مبارزه کرد و در نهایت کشته شد. جملات قشنگی هم نوشته است که غالباً صبغهی مبارزاتی دارد.
خب، حالا چه ویژگی چشمگیر دیگری برای الگو و اسوه شدن او، به ویژه در میان جوانان ایرانی وجود دارد؟!
*- آیا این عدهی معدود از جوانان، گرایش ضد امپریالیستی دارند و اصلاً میدانند که امپریالیسم یعنی چه و مصداق بارزش کدام است؟
*- آیا روحیه مبارزاتی دارند و آمادهاند که با امپریالیسم تا مرز جان مبارزه کنند؟
*- نظرشان نسبت به شعار "مرگ بر امریکا"یی که بزرگترین سمبل امپریالیسم است، چه میباشد؟
*- چگوارا متعلق به نیم قرن پیش است، اکنون نه کمونیسمی باقی مانده و نه امپریالیسم و صهیونیسم بینالملل، دشمنی قویتر و جدیتر از انقلاب و جمهوری اسلامی ایران دارد. خب موضعشان چیست؟
*- آیا در میان هموطنان معاصر خود، ضد استکبار، ضد امپریالیسم، ضد صهیونیسم و ضد هر گونه استکبار، استبداد و ظلم نمیشناسند؟ چرا امثال شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید مفتح و ... را که همه توسط امپریالیزم و مزدورانشان ترور شدند را الگو نمیگیرند؟!
اگر چه مثال بسیار است، اما به عنوان نمونه، آیا اندیشهها، جهانبینی، اعتقادات و باورهای "دکتر چمران"، اصولیتر و حکمیانهتر از چگوارا نیست؟ آیا مبارزاتش در لبنان، فلسطین و ایران، علیه امپریالیزم و صهیونیزم بینالملل، بیشتر از چگوارا نیست؟ آیا ادبیاتش مفهومتر و کلامش مُدرکتر و قلمش زیباتر و نثر و شعرش عارفانهتر و حکیمانهتر و انقلابیتر از چگوارا نیست؟!
پس میفهمیم که این ابراز علاقه، فقط مبتنی بر شعار، جوّسازی و جایگزینی آلترناتیو میباشد، که البته فقط قادر به فریب عوام یا کسانی است که با چگوارا و یا بدون چگوارا، قلبهایشان نسبت به اسلام، مسلمین، ایران و ایرانی مکدر میباشد.
پس همگان، به ویژه نوجوانان و جوانان، باید در شناخت و انتخاب الگو (در هر عرصهای)، بسیار هوشمند، دقیق، حساس و بصیر باشند.
سؤال کوتاه و نشانی (لینک) پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی:
چگوارا، به عنوان شخصیتی انقلابی و مبارز، محبوب برخی جوانان واقع شده است! شخصیت او چگونه بود؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/6802.html
- تعداد بازدید : 9658
- 31 شهریور 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی جوان