ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: ابتدا باید جهت درک بهتر در اخذ یا انتقال پیام (فهمیدن و فهماندن پیام)، به مفاهیم کلمات کاملاً دقت نماییم.
انکار، یعنی کسی چیزی که هست را بگوید نیست، یا آن را به رسمیت نشناسد، قبول نکند، رد کند و ... – که البته در هر موضوع یا جملهای به یکی از این معنایی خاص که مترادف هستند، تأکید میشود. از این رو گاهی منظور ما از «انکار» نفی از موجودیت است و گاه رد کردن و قبول نکردن یک اصل، یک رفتار، یا یک فرهنگ یا عادتی است که وجود دارد، اما ما قبول نداریم و آن را رد میکنیم. چنان که در قرآن کریم کفار و مشرکین را اهل انکار حقایق عالم هستی خوانده و در جای دیگر خودش دستور به «نهی از منکر» میدهد.
اما گاهی مقصود "نکوهش" است؛ و البته در آیه مطروحه نیز هیچ بحثی از انکار نیامده است، اگر چه در ترجمهها، کفر به انکار ترجمه شده است.
آیهی مطروحه در سؤال و ترجمه آن به شرح ذیل است:
«وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُواْ مِصْراً فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ» (البقره، 61)
ترجمه: و چون گفتيد اى موسى ما بيك خوراك نمىتوانيم بسازيم پروردگار خويش را بخوان تا از آنچه زمين همى روياند از سبزى و خيار و سير و عدس و پيازش براى ما بيرون آورد، گفت چگونه پستتر را با بهتر عوض مىكنيد؟ به شهر فرود آئيد تا اين چيزها كه خواستيد بيابيد؛ و ذلت و مسكنت بر آنان مقرر شد و به غضب خدا مبتلا شدند زيرا به آیات الهی کافر بودند (حقایق را میپوشاندند و رد میکردند) و پيامبران را بناروا همى كشتند زيرا نافرمان شده بودند و تعدى همى كردند.
ماجرا:
ماجرا از این قرار بود که قوم بنی اسرائیل که دوازده تیره بودند، همگی بسیار عنود، لجوج، بهانهگیر، متعصب، دیر فهم، مدعی و طلبکار و دمدمی مزاج بودند. با هر معجزهای اظهار ایمان میکردند، اما به سرعت گوسالهپرست میشدند.
در ماجرای غرق فرعون، حضرت موسی علیه السلام آنها را به معجزه الهی از آب رد کرد و به صحرای خشکی رسیدند. آنها تا آن صحرا را دیدند، معجزهای به این بزرگی یادشان رفت و معترض شدند که این موسی! تو اینجا ما را از تشنگی خواهی کشت. حضرتش به امر خدا با همان عصا به سنگی زدند که دوازده چشمه از آن جوشید و فرمودند: هر طایفه از چشمه خودش بنوشد:
«وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ» (البقره، 60)
ترجمه: و (به ياد آريد) هنگامى كه موسى براى قوم خود آب طلبيد گفتيم: عصاى خود را بر آن سنگ بزن. پس دوازده چشمه از آن جوشيد (براى دوازده سبط از نسل يعقوب)، هر گروهى آبشخوار خود را شناخت، (و گفتيم) از روزى خداوند بخوريد و بياشاميد و در روى اين زمين تبهكارانه حركت نكنيد.
ملاحظه: دقت شود که نفرمود نخورید، نیاشامید و ...، بلکه فرمود تبهکاری (فساد) نکنید.
تنبلی و هوسرانی:
اما آنها پس از آن که تشنگی خود را بر طرف کردند و دیدند چشمهها جوشیده است، به جای آن که ایمان بیاورند و طبق فرمان عمل کنند، باز تنبلی کردند و مدعیانه گفتند: ما نمیتوانیم با یک نوع خوراک صبر کنیم، از خدا برای ما انواع خوراکیها را بخواه! سبزى، خيار، سير، عدس و پيازش را بخواه!
جهالت:
انسانهای تنبل و مدعی، اغلب ضمن زیادهخواهی، جاهل هم هستند و بالتبع خیر و شرّ خود را تشخیص نمیدهند، گزاف را به اندک بهایی از متاع دنیا میفروشند. لذا به آنان عتاب کرد که چگونه این موهبت عظیم الهی را رد میکنید و پیاز و سیر و خیار میخواهید، خب طبق دستور وارد این سرزمین شوید، همه اینها برایتان مهیا میباشد و البته اگر از خدا و رسولش اطاعت نکنید، به بدترین عذابها معذب میشوید.
ملاحظه: یعنی خدا امکان را فراهم نموده و میفرماید طبق دستور من عمل کن تا به هر چه میخواهی برسی؛ بشر میگوید: خیر، من همین جا نشستهام، خودت از آسمان برایم بفرست!
درس و عبرت:
این قضیه، فقط نقلِ یک واقعهای نیست که در زمان ایشان اتفاق افتاده باشد و صرفاً جهت نقل تاریخ بیان شده باشد؛ بلکه مانند تمامی قصص قرآن، سراسر حکمت، درس و عبرت است برای همگان.
هم چنان بسیاری تنبل هستند – بسیاری نافرمان هستند – بسیاری میگویند: خدا خودش با امام زمانش بیاید و این مشکلات را اصلاح و کمبودها را برطرف کند – بسیاری نعمات کلان را به بهایی اندک میفروشند و حتی دین و آخرتشان را با کمی فایده و لذت دنیوی معامله میکنند.
هنوز بسیاری هستند که حاضرند خواری و ذلت و بندگی و نوکری طواغیت را گردن نهند و در مقابل به آنها سیبزمینی و خیار و پیاز رایگان یا ارزان داده شود. آیا حتی در مملکت خودمان که نظام اسلام ولایی بر آن حاکم است، این رفتارهای سفیهانه را در برخی از مردم و مسئولین نمیبینیم؟! نمیگویند: همه چیز را بدهیم تا امریکا راضی شود به ما حلوا و سلوایی بدهد؟!
سنت الهی در عذاب:
سنّت الهی بر این است که برای رشد، کمال، سعادت و رفاه دنیوی و اخروی، ضمن اعطای عقل، شعور، فطرت، اختیار و ...، پیامبر، وحی و امام (پیشوا) نیز میفرستد و میفرمایید چنین کنید و چنان نکنید تا به سعادت و خواستههایتان برسید. (چنان که در این آیه نیز میفرماید: همه خواستههای شما آنجا هست و نمیفرماید که خواستههای شما بد یا خوب است) – هم چنین سنت الهی بر این است که اگر کسی اطاعت و تبعیت نکرد، نه تنها به نعمات و مواهب نمیرسد، بلکه دچار نقمت و عذابش (عواقب نافرمانی و یاغیگری) نیز میگردد.
در آیات دیگری آمده که آنها پس از خیار و سیر و پیاز از جانب خدا، باز هم راضی نشدند و گفتند: یا موسی! خودت با خدای خودت برو و این سرزمین را فتح کن، وقتی پیروز شدید، ما وارد میشویم! عین همینها که میگویند: خدا با امام زمانش دشمنان را سرنگون کند، امور را اصلاح کند، مشکلات را برطرف کند ... بعد ما میآییم!
خداوند متعال نیز آنان را به خاطر این تنبلیها، بیایمانیها، سستیها، بیبصیرتیها، مخالفتها، هدف گرفتن متاع دنیا، بیاستقامتی، ارزانفروشی و ...، معذب کرد تا چهل سال در بیابان بمانند. همانگونه که اقوام مسلمان که کافر به طاغوت نشدند، مؤمن بالله نشدند، از رسول خدا صلوات الله علیه و آله و فرامینش اطاعت و تبعیت نکردند، قرآن را پشت سر گذاشتند، ولایت خود، دیگران و طواغیت و فراعنه زمان را به ولایت الهی ترجیح دادند و ...، به عقوبتش دچار شدند.
نکوهش یا انکار:
پس خداوند متعال این تنبلی، سستی و نافرمانی را مورد نکوهش قرار داد و افزود: اینها فاسدند و اینها رسولان و فرامین الهی را "تکفیر" میکنند. انبیا را میکشند، در حالی که حق با آنان است، زیاد را به کم میفروشند و در حق خود و دیگران، ظلم و تجاوز میکنند.
تنوع طلبی:
پس، ملاحظه فرمودید که در آیات فوق، نه بحث از «تنوع طلبی» است و نه "انکار یا نکوهش" آن، بلکه بحث از بیایمانی، کفر، ظلم و تعدی، سستی، نافرمانی، بیبصیرتی، زیاد را با کم معاوضه کردن ... و نکوهش آن میباشد.
اما اصل تنوع طلبی در هیچ کجا مذموم شمرده نشده است، خداوند متعال عالم خلقت را متنوع آفریده و انسان را تنوع طلب. آحاد هر تیره از خلقتش انواع دارد و هر نوعی، ویژگیها، نقش و خواص خودش را دارد. نه ملائکش عین هم هستند، نه کهکشانها و سیارات و ستارگان شبیه هم و با یک خاصیت هستند، نه انسانها شبیه هم هستند، نه حیوانات یا گیاهان شبیه و عین هم هستند. یک نمونه (مثل گُل رز یا میمون یا ...) را که در نظر بگیرید، دهها، صدها یا هزاران نوع دارد - نیازها، خواستهها، سلیقهها و ملزومات نیز عین هم نیستند. پس اگر تنوع لازمه حیات است، تنوع طلبی نیز لازمه حیات و رشد است. منتهی موضوع تنوع طلبی و چگونگی آن و حقانیت آن متفاوت و مورد بحث است، که میتواند ممدوح یا مذموم باشد. خوب یا بد باشد. به عنوان مثال: بسیار فرق است بین تنوع طلبی در لباس یا رنگ لباس یا مدل خودرو، با تنوع طلبی در دین.
کلمات کلیدی:
قرآن سوره بقره