سی درس اخلاق از قرآن کریم – بخش دوم: دروس 36 تا 40 / کوتاه و مفید، جهت آموزش به خود، خانواده، دوستان، شاگردان ... و منبعی برای دانشپژوهان و محققان
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):
به دورغ القا کردند که اخلاق خوب، یعنی همیشه، همه جا، به هرکسی و به هر کاری بخندی! گویی که آدمی احمق یا دلقک است! خیر، بلکه "اخلاق" یعنی چگونگی موضعگیری، و اخلاق حسنه یعنی بهترین مواضع در هر امری.
"اخلاق"، به معنای نظریات لطیف و خوشایند نیست، چنان که به "اخلاق نکوهیده و ناپسند" نیز "اخلاق" گفته میشود؛ بلکه "اخلاق" به تمامی مواضع نظری و عملی آدمی، در برابر هر امری، هر کاری و هر کسی یا چیزی گفته میشود.
درس سی و ششم – علل آسانیها و دشواریها
36 - إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى * فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى * وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى* وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى * (اللیل، 4 تا 10)
[به خود و خلقتش سوگند یاد نمود] که سعی و تلاش شما مختلف [و پراکنده] است * امّا آن کس که (در راه خدا) انفاق کند و پرهیزگاری پیش گیرد * و پاداش نیک (در دنیا و آخرت) را تصدیق کند * ما او را در مسیر آسانی قرار میدهیم * امّا کسی که بخل ورزد و (از این راه) بینیازی طلبد * و پاداش نیک (الهی) را انکار کند * بزودی او را در مسیر دشواری قرار میدهیم [نیکی را برایش دشوار میسازیم] *
***
"کمال" این است که اسمای حسنای الهی، هر چه بیشتر در انسان تجلی کند تا آدمی متخلق شود به "اخلاق الله".
خداوند سبحان "مُحسن" است و افعالش همه حُسن [نیکو و زیبا] است؛ پس نیکو و نیکویی را دوست دارد و بندگانی که تلاش میکنند تا حُسن الهی را در خود متجلی سازند دوست دارد، لذا فرمود: «وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ - و نیکی کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست میدارد/ البقره، 195».
سرآمد نیکوییهایی این است که آدمی بخشنده و با تقوا باشد، چنان که خداوند سبحان خود "مُعطی" و "وَاَهْلَ التَّقْوی وَالْمَغْفِرَهِ" میباشد. اما، بخشندگی و تقوا باید هدف و جهت خدایی داشته باشد تا به نتیجه برسد؛ یعنی آدمی به معاد، حساب و کتاب، و پاداش نیک شناخت و باور داشته باشد و آن را با عقل، قلب و عمل، تصدیق نماید.
هدایت و ربوبیّت، دست خداوند است؛ پس او راه نیک شدن و نیکویی نمودن را بر بندگانی که این قصد را داشته باشند، آسان میگرداند.
●- اما، نقطۀ مقابل بخشندگی "بخل" است؛ و انسان بخیل، به نتیجه رسیدن مواضع و اعمال (اخلاق) و پاداش الهی در دنیا و آخرت را "تصدیق" نمیکند، پس خود را بینیاز از آن میبیند که برای آخرتش کاری انجام دهد.
نقطه مقابل "تصدیق" نیز "تکذیب" است؛ انسان بخیل، حُسن و نیکویی را "تکذیب" میکند، پاداش نیکو را تکذیب میکند، پس خداوند متعال نیز انجام عمل نیکو را برایش سخت میگرداند.
پس، اخلاق حسنه از بُعد ایجابی این است که مؤمن، جامعبین و جامعهنگر باشد - خود را مجرای نعمت و فضل خدا قرار دهد - بخشنده باشد - تقوا داشته باشد و کار را برای خدا انجام دهد - و معاد و پاداشهای نیکو را تصدیق نماید؛ و اخلاق حسنه از بُعد سلبی این است که مؤمن، خودنگر و متکبر نباشد - بخیل نباشد - احساس غنا و بینیازی به جود، کرم و پاداش الهی ننماید – و خوبی و نیکویی را تکذیب ننماید.
درس سی و هفتم – از ویژگیهای مؤمنان
- «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» (الحجرات، 15)
مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آوردهاند، سپس هرگز شكّ و ترديدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردهاند؛ آنها راستگويانند.
***
از تعداد بیش از 5/1 میلیارد نفر مسلمان در جهان، برخی فقط نام اسلام و مسلمانی را بر روی خود گذاشته و حمل میکنند و تسلیم هر هوای نفس و هر شیطان درون و برونی میشوند، الّا تسلیم خدا! اما بسیاری واقعاً مسلمان هستند، ولی هر مسلمانی، مؤمن نیست. "ایمان" یعنی به "امنیت" رسیده باشد.
بنابراین، مؤمن هیچ گاه شک نمیکند؛ البته مقصود این نیست که هیچ پرسشی به ذهنش خطور نمیکند، بالاخره انسان تا زنده و سالم است، عقل، فکر و ذهن دارد و چون همه چیز را نمیداند، پس پرسش دارد؛ بلکه مؤمن، اگر صدها پرسش هم داشته باشد، نسبت به حقانیت اصول اعتقادی خود، شک، تردید و شبهه نمینماید و برای یافتن پاسخها و افزایش علم خود تلاش میکند.
اما، "ایمان به خدا و کفر به طاغوت"، مانند هر حبّ و بغض دیگری است و باید در تمامی شئون فردی و اجتماعی زندگی، ظهور و بروز داشته باشد؛ که این خود همان پاسخ مثبت و قبولی در تمامی امتحانات الهی میباشد.
آدمی در این دنیا، به غیر از "جان و مال" هیچ ندارد و بالتبع در هر امری، از جان و مالش هزینه میکند. اگر دو رکعت نماز مقبول اقامه کند نیز دقایقی از عمرش را هزینه کرده است و اگر زمانی بگذارد که نانی بخرد، هم از عمرش هزینه کرده و هم از مالش.
منتهی مؤمن، هزینهها را سرمایهگذاری میکند؛ کارش را در چارچوب دین خدا و برای رضایت خدا انجام میدهد تا باقی بماند و همراهش به آخرت بیاید و برایش سودمند گردد.
"جهاد"، با سعی و تلاش متفاوت است. "جهاد" به تعبیر امام خامنهای، یعنی: "تلاش دشمنستیز". حال خواه در عرصههای علمی، فرهنگی و هنری باشد، و یا اقتصادی، و یا جنگ نرم، و یا در میدان نبرد با دشمنان خدا، اسلام و مسلمین.
پس مؤمن، که میداند دنیا پل گذر به آخرت و حیات جاوید است، با جان و مالش به میدان میآید تا در راه خدا "جهاد" نماید؛ و میداند که دیگران نیز با جان و مال به میدان میآیند، اما در راه طاغوت درون یا بیرون جهاد میکنند.
درس سی و هشتم – بهترین گفتار
«وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (فصلت، 33)
چه كسى خوش گفتارتر است از آن كس كه دعوت به سوى خدا مىكند و عمل صالح انجام مىدهد و مىگويد: «من از مسلمانانم»؟!
***
"قول"، یعنی "گفتن"؛ و در این آیه، سخن از "گفتن" یا به زبان جاری کردن است، و سخن از عمل در ادامه جداگانه بیان شده است؛ پس قصد این است بدانیم "اخلاق مؤمن" در سخن گفتن چگونه است؟
بدیهی است که مؤمن میخواهد بهترین و خداپسندترین سخنان را به زبانش جاری کند، پس باید بداند که بهترین سخنها نزد او کدام است؟ و این را خداوند متعال، خودش باید بیان نماید.
ما در شبانه روز، سخنان بسیاری را بر زبان جاری مینماییم و البته که با خودمان در ذهن، بیشتر حرف میزنیم تا با دیگران در بیرون.
این گفتارها (اقوال) متفاوتند، گاه محاورات روزمره، بیان نیازها و ... میباشد – گاه "لهو الحدیث – حرف مُفت و بیهوده" میباشند – و گاه سخنانی راهبردی و مؤثر در جهتگیری و عمل.
بدیهی است که مؤمن، سخنی که گناه باشد (دروغ، غیبت، نمّامی، ناسزا، تحقیرآمیز، مسخره کننده، فتنه و ...) نمیگوید؛ و سعی دارد که حتی در محاورات روزمره، حق بگوید؛ هر چند یک سلام و احوالپرسی باشد. اما در میان این سخنان حق، بهترینها کدامند؟!
میفرماید: اولاً، سخنی بهتر از آن نیست که گوینده، خودش و دیگران به سوی خدا، توحید، معاد، اسلام، بندگی خالصانۀ خدا دعوت نماید؛ و این دعوت، گاه مستقیم است، مانند درس، بحث، موعظه، ارشاد، روشنگری و ...؛ و گاه غیر مستقیم است؛ مثل این که وقتی حال کسی را میپرسند، بگوید: «الحمد لله خوبم»، یا اگر آرزو یا وعدهای دارد، "ان شاء الله" را بگوید؛ یا اگر خیری برای خودش یا دیگران میخواهد، بگوید: «از خدا این توفیق را میخواهم»؛ یا رحمت و مغفرت خداوند را به خودش و دیگران، یادآوری نماید و ...، اینها همه مصداق ذکر او و دعوت به سوی اوست.
ثانیاً، سخنی بهتر از آن نیست که آدمی دائماً به خودش و دیگران اعلام نماید و متذکر شود که «إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ – همانا من از مسلمانان هستم».
این سخن (قول) نیز شکلهای گوناگونی دارد. مقصود این نیست که کسی در خیابان راه بیفتد و از صبح تا شب فریاد بزند که «من نیز مسلمانم»؛ بلکه اگر از دینش پرسیدند، با قوت، افتخار و صریح اعلام نماید که من مسلمان هستم - و اگر با واجب، حرام، یا خیر و یا شرّی مواجه شد، به خودش و دیگران اعلام کند که من مسلمان هستم، پس این را میپذیرم و آن را نمیپذیرم – ولایت الله، رسول و اولیاء الله را گردن مینهم، اما ولایت کفار را نمیپذیرم – حق را تصدیق و تأیید میکنم و باطل را رد میکنم – این کار را انجام میدهم و آن کار را انجام نمیدهم ...، چون من یک مسلمانم.
بنابراین، نه صرف عمل کافیست و باید مکرر و مستمر، اذعان داشت و شهادت داد و به زبان جاری نمود (چنان که در نماز بیان میداریم)، و نه صرف گفتار کافیست، بلکه صدق سخن لازم است، یعنی مواضع، اخلاق، رفتار و کردارش، سخنش را تصدیق کنند.
درس سی و نهمم – شفاعتها
«مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْهَا وَمَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتًا» (النساء، 85)
كسى كه شفاعت [همراهی] به كار نيكى كند، نصيبى از آن براى او خواهد بود؛ و كسى كه شفاعت [همراهی] به كار بدى كند، سهمى از آن خواهد داشت و خداوند، حسابرس و نگهدار هر چيز است.
***
"شفاعت"، یعنی دوتایی شدن، همراه شدن و کمک نمودن برای رفع نقص و ناتوانی لازم و بالابردن قابلیت در شفاعت شونده؛ حال در جهت و جبهۀ حق باشد، یا باطل!
"شفاعت"، لازم نیست که حتماً توسط شخص خاصی انجام پذیرد، بلکه گاه یک نیّت، عزم، تصمیم و عمل، آدمی را شفاعت میکند، یعنی نقص او را رفع میکند و سبب قابلیت بیشتر در او میگردد، چنان که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «لا شَفيعَ أنجَحُ مِنَ التَّوبَةِ - شفيعى كار آمدتر از توبه نيست / بحار الأنوار : 8/58/75».
"انسان"، نه خودش موجودی تک سلولی، تک بُعدی و تک جهتی میباشد، و نه به تنهایی زندگی میکند، بنابراین در هر لحظه، هر نیّت و هر کاری، موضوع و مورد "شفاعت" قرار دارد. یا با دیگرانی همراهی و همکاری میکند، و یا با او همراهی و همکاری میشود تا برای رسیدن به اهداف و مقاصدش، قابلیت و امکان بیشتری پیدا کند. "شفاعت" در آخرت برای ورود به بهشت خدا نیز همین است.
اما، در این دنیا، نه همگان خوب هستند و نه همگان نیّات، مقاصد، تصمیمها و عملکردهای خوبی دارند؛ لذا آدمی باید دقت نماید که چه کسی برای چه کاری "شفیع" او میشود و یا خودش برای چه کسی و انجام چه کاری "شفیع" میشود و شفاعت [همراهی و کمک] مینماید.
بدیهی است که "شفیع" در هر نیّت و هر کاری، به تناسب میزان همراهی، همکاری و کمکی که ●- مینماید، شریک در آن نیّت و کار میگردد؛ حتی اگر این همراهی، فقط به حدّ اندکی موافقت و رضایت باشد.
●- کسی که با تقویت شناخت و ایمان خود و با حفظ تقوای خود به وسیله انجام واجبات و ترک محرمات، در احیای اسلام در مملکت وجود خودش و جامعه میکوشد؛ و کسی که "منتظر" واقعی ظهور است و دعا و تلاشی در جهت تعجیل و تحقق آن دارد؛ از حُسن و حسنۀ پیامبر اکرم و اهل عصمت صلوات الله علیهم اجمعین نصیب میبرد، لذا در دنیا و آخرت مورد "شفاعت" ایشان قرار میگیرد تا قابلیت ورود به بهشت و همجواری با آن بزرگواران در او ایجاد گردد.
اما، کسی که با کفر، شرک، نفاق، ظلم، فسق و فساد همراهی میکند، حتی اگر به اندازۀ اندکی خوشحالی، رضایت و تقلید از آنان باشد، با آنان همراه و شریک شده و از "سیّئه - بدی" آنان و آثارش تا آخر الزّمان نصیب میبرد!
بنابراین، "اخلاق مؤمن"، یا همان مواضع، نیّات، خواستهها، اهداف و عملکردهای مؤمن، همیشه در جهت "شفاعت – همراهی، همسویی، همکاری و شراکتِ" در حسنات و دوری و عدم همراهی با "سیئات" میباشد.
درس چهلم – ارتجاع، نتیجه اطاعت از کفار
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ * بَلِ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ *» (آل عمران، 149و 150)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر از كسانى كه كافر شدهاند اطاعت كنيد، شما را به گذشتههايتان بازمى گردانند؛ و سرانجام، زيانكار خواهيد شد * (آنها تكيه گاه شما نيستند،) بلكه ولى و سرپرست شما، خداست؛ و او بهترين ياوران است.
***
بازگشت به گذشته و اعقتادات، فرهنگ، آداب، رسوم و احکام پیشینیان، یعنی همان "ارتجاع"!
خطاب این آیه، به جمیع مؤمنان میباشد، نه ایرانیها، اعراب و ملیتهای دیگر؛ بنابراین، فرهنگی کلّی بر گذشتگان حاکم بوده است که از آنها پرهیز میدهد.
در تاریخ گذشتگان، اگر چه انبیا، نوابع و فرهیختگانی بودند و چه در عرصه علوم گوناگون و چه در سایر عرصهها پیشرفتهایی داشتند، و امروز ادامه دیروز میباشد، اما در مجموع در فرهنگی "جاهلی" زندگی میکردند، لذا دوران پیش از اسلام را "عصر جاهلیت" میگویند.
در عصر جاهلیت، شرک و بتپرستی – پیروی محض از هوای نفس خود و دیگران – بندگی قدرتهای کاذب و باطل دوران – قومیتگرایی متعصبانه – نژادپرستی – باور و تبعیت از خرافهها - جنگهای بیدلیل برای کشورگشایی و چپاول – کشتار و قتل عام – رذائل اخلاقی چون شرابخواری، قمار، زنا، ازدواج با محارم، سگبازی، خرید و فروش زنان و کودکان و بیچارگان و ...، نه تنها فرهنگ عمومی، بلکه نشانۀ شخصیت برتر و قدرت بیشتر بود.
امروزه چه خبر است؟ آیا همین فرهنگهای منحط، غیر معقول، بیمنطق و مضر و هلاک کننده بر انسان و جامعه بشری، ترویج و حتی تحمیل نمیگردد؟!
●- اما مفسدان، مبلغان، مروجان و تحمیل کنندگان این فرهنگ جاهلی، چه کسانی هستند؟! آیا فقط چند نفر جاهل، رذل و فاسد در هر جامعهای؟! خیر، بلکه "صاحبان زر و زور و تزویر"، یعنی همان سرمداران آشکار و نهان "نطام سلطه". اینان هستند که مورد اطاعت قرار میگیرند، لذا فرمود: «از اینها اطاعت نکنید».
بیتردید اگر مؤمنی، دانسته یا نداسته و خواسته یا ناخواسته، تحت تأثیر تبلیغها و تحمیلهای آنان قرار گیرد، دچار ارتجاع شده و به فرهنگ منحط پیشینیان بازمی گردد!
بنابراین، "اخلاق = مواضع نظری و عملیِ" مؤمنان، عدم تبعیت و اطاعت از کفار میباشد، چرا که ولیّ «سرپرست و دوست» آنان خداوند متعال میباشد که بندگان مؤمنش را از ظلمات به سوی نور خارج میسازد؛ و "ولیّ" آنها طاغوتها هستند که آنها را از نور به ظلمات خارج میسازند!
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (البقره، 257)
- تعداد بازدید : 1577
- 8 آذر 1400
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: قرآن سوره آل عمران سوره نسا سوره فصلت سوره حجرات سوره لیل