نکاتی مهم، دربارۀ ذکر یونسیه (علیه السلام) که باید بدانیم و دانستنش اثر گفتنش را مضاعف میگرداند.
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
سلام بر امام زمان، حضرت مهدی علیه السلام و سلام بر شما!
آیه:
«وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ»
و ذا النون [يونس] را (به ياد آور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت؛ و چنين مىپنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت؛ (امّا موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ى متراكم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودى نيست! منزّهى تو! من از ستمكاران بودم *
پس دعايش را اجابت نموديم و از اندوه نجاتش داديم و ما مؤمنان را نيز اين گونه نجات مىدهيم *
(الأنبیاء، 87 و 88)
بیشتر مسلمانان، اگر تمام این دو آیه را از بر نباشند، دست کم بخش «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِين» را تحت عنوان «ذکر یونیسه (علیه السلام)» از بر هستند؛ قدر، منزلت، عظمت و آثارش را میدانند و بارها این ذکر را به امید مغفرت، عفو و گرهگشایی گفتهاند.
برخی [از روی تنبلی]، اصلاً با محتوا، پیام و نکات این دو آیه کاری ندارند و فقط میخواهند یک چیزی را چندبار بگویند، ناگهان عالم هستی کُن فیکون شود و به مرادشان برسند! برخی حاضرند یک ذکری را هر روز و یا هر شب، صدبار بگویند، اما حاضر نیستند که پنج دقیقه مطالعه و فکر کنند! حاضرند در دعا، ذکر و زیارت، الفاظی را مرتب تکرار کنند، اما حاضر نیستند کمترین تغییر و تحولی در قلب و عمل خود ایجاد نمایند.
اینان مرتب میپرسند: «چند بار بگوییم؟ در جایی خواندیم شبی 300 بار، در جایی دیگر خواندیم شبی 400 بار؟»
●- به یادم افتاد که طلبهای به شدت بیمار و بستری شده بود. دوستان طلبهاش، پس از دیدن او، نزد مرحوم آیت الله بهاء الدینی آمدند و عرض کردند: «آقا! نذر کردیم که برای شِفای ایشان، هر کدام 70 بار سورۀ حمد بخوانیم، آیا خوب است؟!» ایشان فرمودند: «شما یکبار بخوانید»! چه تذکر مهمی! یعنی اگر بفهمید چه میخوانید و با اخلاص بخوانید، همان یکبار نیز اثر خودش را میگذارد، اما اگر بخواهید آیاتی را رج بزنید، چه بسا شما هفتصد بار بخوانید نیز هیچ اثری نداشته باشد و اتفاقی هم نیفتد؛ چرا که فقط لفظ است.
بنابراین، در ذکر یونسیه (علیه السلام)، نکات و ظرائف بسیار مهم و قابل توجهی وجود دارد که اگر به آنها توجه کنیم، آثار خود را در پی خواهد داشت، اما اگر ندانیم و همینطوری یک وِردی را تکرار کنیم، چه بسا تکرار سه هزار بارش هم اثر لازم را نداشته باشد!
الف - اگر چه در قرآن مجید، این ذکر در بیان ماجرای حضرت یونس علیه السلام آمده است، اما طبق احادیث و روایات معتبری، این همان ذکری است که حضرت جبرئیل برای حضرت آدم علیهما السلام آورد؛ تا خدا را چنین بخواند و طلب عفو نماید.
ب - تمامی انبیاء، اوصیا و اولیای الهی نیز با این ذکر با عظمت و مقبول با خداوند متعال راز و نیاز مینمودند، چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام، در دعای کمیل، به خداوند متعال عرض مینماید: «لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَبِحَمْدِكَ، ظَلَمْتُ نَفْسِى - معبودی جز تو نیست، پاک و منزّهی و به ستایشت برخاستهام، به خود ستم کردم».
حال به بیان چند نکته میپردازیم:
1- خداوند متعال دوست دارد که بندۀ مؤمنش، جایگاه و موقعیت خود را، به ویژه در محضر الهی، خوب و درست بشناسد، تا دچار غفلت، عُجب، تکبر، منیّت و غرور نگردد.
حضرت یونس علیه السلام، مرتکب گناه نشده بود، بلکه به نظرش چنین رسیده بود که میتواند این گروه کافر را که عذاب حق آنان میباشد، ترک کند؛ در حالی که پیامبر بود و فقط باید طبق فرمان خداوند متعال عمل مینمود و چنین فرمانی به او نرسیده بود.
پس، ما نیز باید بسیار دقت نماییم که در چه جایگاه و موقعیتی قرار گرفتهایم.
2- مهم این است که بدانیم، اولاً: دنیا سراسر ظلمت است - دنیا، پایینترین و پستترین مرتبۀ وجود است - دنیا محدود و فانی است - و زندگی نباتی و حیوانی، برای انسان نوری ندارد؛ پس نور را باید در عوالم فرای ماده و مادیات ببیند - ثانیاً بداند که خودش هرگز نمیتواند خودش را قدمی از ظلمت خارج و به نور وارد نماید، بلکه این خداوند متعال است که او را از ظلمات به سوی نور خارج میسازد، و این کار را فقط برای بندگان مؤمنش که ولایت (سرپرستی) آنها را پذیرفته انجام میدهد: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (البقره، 257)
3- خداوند متعال دوست دارد که بندهاش عاقل و مؤمن باشد؛ بداند که خداوند سبحان، به کسی ظلم نمیکند، پس اگر در تاریکیها فرو رفته، و تحت شعاع هیچ نوری قرار ندارد، مقصر خودش است!
*- بدیهی است که زمین و آسمان و کائنات، طبق مقدرات (اندازههای) الهی، در جایگاهی قرار گرفته و به جبر نقش خود را ایفا مینمایند، لذا اگر کسی خودش را مقصر نداند، لابد خدا را مقصر میداند! چنان که برخی از مردم، با اندیشه و تصوری قارونی، خوبیها را از علم، هنر و زحمت خود میدانند و آن چه به نظرشان نامطلوب میرسد را به خداوند سبحان نسبت میدهند و میگویند: «این خواست خدا بوده است - این تقدیر الهی بوده است»؛ یا حتی گلهمندانه و معترضانه به خداوند متعال فریاد برمی آورند که «چرا این بلا را سر من آوردی، مگر من چه گناهی کرده بودم؟!»
حال به شرح مختصری از ذکر شریف یونسیه (علیهم السلام) بپردازیم تا نکاتش را دریابیم:
فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ
"ندا" یعنی صدا کردن، خواندن و سخن گفتن با کسی، از راه دور که در مقابل "نجوا" قرار دارد، که به گفتگو از نزدیک، حتی آهسته و آرام و طوری که فقط مخاطب بشنود، گفته میشود.
فرمود: «فَنَادَى»، یعنی از دور صدا کرد، در حالی که خداوند متعال از کسی دور نیست؛ اما کسی که در ظلمات فرو رفته و این واقعیت را دکر میکند، خود را از مقام قُرب او دور کرده است؛ لذا از دور صدا [ندا] میکند.
نکتۀ مهم این است که آدمی بفهمد اولاً در تاریکیها فرو رفته است؛ «فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ» یعنی وقتی خودش را غرق در ظلمات دید، او را ندا کرد؛ و ثانیاً بداند و باور کند که نجات دهنده، فقط خداوند منّان میباشد، و او را بخواند و از او بخواهد.
بیتردید، کسی که نمیفهمد در ظلمات جهل (نادانی، بیخردی)، غفلت، نافرمانی و گناه و دنیاگرایی فرو رفته، هرگز او را نمیخواند و برای خود نجات نمیخواهد.
لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ
حال که این حقایق را فهمید و از قعر ظلمات او را "ندا" میکند، چه باید بگوید؟
اولین کلام این است که به او اعلام نماید و اقرار کند که من هیچ کسی یا چیزی را به غیر از تو، إله نمیشناسم. یعنی اعلام موحد بودن، که با اقرار و شهادت به «لا إلهَ الاّ الله» آغاز میگردد.
اولین کلام این است که به او اعلام نماید و اقرار کند که من هیچ کسی یا چیزی را به غیر از تو، إله نمیشناسم. یعنی اعلام موحد بودن، که با اقرار و شهادت به «لا إلهَ الاّ الله» آغاز میگردد.
دقت نماییم که در اینجا بحث از الله، خالق، ربّ، رازق، رحمان، رحیم و ... نیست، بلکه بحث از "إله" است، و "إله" یعنی قابل پرستشی که مورد پرستش واقع میشود. "إله" آن کسی یا چیزی است که آدمی، در پاسخ گرایش فطری به پرستش، او را "معبود" شناخته و برگزیده و بندگی (عبادت) میکند.
*- برخی از مردم، قدرتهای فرعونی زمان را "إله" خود برمی گزینند، فرعون زمان فریاد برمی آورد که ابر قدرت و إله شما منم «وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي - فرعون گفت: اى سران و اشراف، من براى شما إلهی غیر از خودم نمىشناسم» (القصص، 38) - و یک ادعا این ادعا را تصدیق کرده در مقابلش سر تعظیم و تسلیم برمی آورند؛ مانند غربزدههای امروزی و بندگان نظام سلطه!
*- برخی دیگر خدایان دستساز خودشان (بت) را إله میگیرند! آنها نیز مردمان جاهل و متکبری هستند. میگویند: حال که گریزی از پرستش نیست، پس ما خدایی را میپرستیم که خودمان آن را به هر شکلی که دوست داریم ساخته باشیم و در یدِ قدرت ما باشد!
*- برخی دیگر وابسته و بندۀ (عبد) قدرت، ثروت و شهرت هستند! *- و برخی دیگر که حتی گمان میکنند که هیچ کسی یا چیزی را نمیپرستند، "هوای نفس" خود را اطاعت و بندگی میکنند:
«أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا» (الجاثیه، 23)
- آيا آن كس كه هواى نفس خود را معبود خويش گرفته است ديدى؟ آيا تو ضامن او هستى (میتوانی وکیلش باشی و نجاتش دهی)؟!
پس، مؤمنی که فهمیده در ظلمات فرو رفته و ا زخداوند متعال یاری میخواهد، ابتدا اعلام مواضع میکند و میگوید: «ای خدایی که نجاتم را از تو میخواهم، من جز تو کسی یا چیزی را إله نمیشناسم، چون به غیر از تو، هیچ إلهی وجود ندارد؛ و این إلهها، همه دروغین، جعلی و خیالی میباشند - لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ»
سُبْحَانَكَ
پس از اعلام توحید، میگویی: «سُبْحَانَكَ»، یعنی همچون فرشتگان، مؤمنان و تمامی مخلوقات، او را "تسبیح" میگویی.
«يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (التغابن، 1)
- آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براى خدا تسبيح مىگويند؛ مالكيت و حكومت از آن اوست و ستايش از آن او؛ و او بر همه چيز تواناست!
"تسبیح" یعنی چه؟! یعنی اقرار میکنی که او را از هر نیستی، کاستی، نقص، عیب و زشتی، مبرا میدانی و برتر و بالاتر از هر چیزی میشناسی؛ لذا قصورها و تقصیرهای خودت و دیگران را به او نسبت نمیدهی.
●- بیتردید اگر کسی مؤمن و اهل تسبیح باشد، پیش از آن که حاجتش را بیان دارد و چیزی بخواهد، و حتی بدون آن که بگوید و بخواهد، خداوند منّان او را از آن غم نجات میدهد.
إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
حال که او را تسبیح مینمایی، پرسش این است که: «پس این گرفتاریها و فرو رفتن در تاریکیها را از چه منشأیی میدانی و به چه کسی نسبت میدهی و او را مقصر میخوانی؟!» پاسخ میدهی «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ - من از ظالمین بودم»، ظلم به خودم از ناحیۀ خودم بوده، تو سبحانی.
●- این همان مقام و مرتبۀ با عظمتی است که خداوند متعال دوست دارد بندهاش به آن برسد. کسی که محافظت از خود (تقوا) را دوست باشد، باید بفهمد عامل خطایش، خودش میباشد، نه خداوند سبحان! از شوق رسیدن به جایی و چیزی، با شتاب و عجله دویدی، جلوی پایت را نگاه کردی، چاه یا چاله را ندیدی و در آن افتادی! اینجا دیگر نباید علیه زمین و زمان فریاد بزنی و همه را جز خودت مقصر بدانی.
در قوانین حقوقی و رفتار با مجرمین، به متهم میگویند: «اگر به جرمت اقرار کنی و سپس اظهار ندامت نمایی، از مجازات تو کاسته میشود». این را از خداوند رحمان و رحیم یاد گرفتهایم، البته او نمیفرماید: «از مجازات میکاهم»، بلکه میفرماید: «کلاً میبخشم و آزادت میکنم تا دوباره شروع کنی» - میفرماید: «هر کدام از بندگانم که از رحمت من ناامید نشوند، به گناهکاری خود اقرار کنند، استغفار و توبه (بازگشت از گناه به سوی خدا) نمایند، من تمام گناهانشان را یکجا میبخشم».
«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (الزّمر، 53)
- بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف كردهايد (در ستم به خود زیادهروی کردهاید)! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همۀ گناهان را مىآمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و رحیم است.
نکته:
چرا حضرت یونس علیه السلام، در آن شرایط سخت، هنگام خواندن خداوند سبحان، از او نجاتش را نخواست و فقط تسبیح نمود؟!
چون به مقام "تسلیم و رضا" رسیده بود. یعنی حال که متوجه شدم و اقرار مینمایم که «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»؛ دیگر تسلیم و راضی به حکم تو هستم که سبحانی.
«فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ»
این جمله، پاسخ خداوند سبحان به "ندای" کسی است که به اولوهیت و سبوحیت او، و نیز به گناه خودش اقرار مینماید و او را صدا میزند و از او نجاتش را میخواهد؛ و او میفرماید: «برایش مستجاب کردیم و از غم نجاتش دادیم».
دقت کنیم که «نجات از غم»، بسیار فراتر از «گرهگشایی و رهایی از یک گرفتاری» میباشد. چرا که اولاً حیات دنیوی، سراسر با گرفتاری توأم است، موانع و مشکلاتی که باید از آنها عبور نمود تا به رشد، کمال و فلاح رسید؛ ثانیاً چه بسا آدمی دچار مشکلات و گرفتاریها و سختیهایی بشود که نه تنها غمی بر دل نگذارد، بلکه سبب رضایت، شادی و نشاط هم بگردد، مانند: مجاهدت در راه خدا، و جنگ با دشمنان خونریز، و احتمال مجروحیت و یا شهادت.
پس، وقتی میفرماید که از غم نجات دادیم، یعنی ترس، نگرانی و سوء عاقبت را از او دور کردیم.
وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
●- این نکتۀ بسیار مهمی است، کلید این ذکر همین است؛ چرا که میفرماید این تفضل، مخصوص حضرت یونس علیه السلام و یا سایر انبیاء و اولیاء نمیباشد، بلکه تمامی ایمان آورندگان را اینگونه نجات میدهیم.
همین که اولاً به من ایمان آوردند، و ثانیاً فهمیدند در ظلمات فرو رفتهاند، و ثالثاً دانستند و باور کردند که نجاتشان فقط به دست من است، در همان قعر ظلمات نیز از رحمت من نومید نشدند، در هر موقعیت و حالی، مرا صدا کردند، به اولوهیت من اذعان کردند، مرا تسبیح نمودند و به خطا و گناه خویش اقرار کردند، من نجاتشان میدهم.
پس حال با هم، و با اخلاص بگوییم: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»
دقت نماییم که حضرت یونس علیه السلام، در آن ظلمات، عرض نکرد که «خداوندا مرا نجات بده و یا ببخش و بمیران»، بلکه همین که او را خواند، تسبیح کرد و به خطای خودش اقرار نمود، خداوند سبحان نه تنها نجاتش داد، بلکه به او عزّتی مضاعف و قومی فرمانبر داد. این سنّت الله، نسبت به سایر مؤمنان نیز جاری میباشد: «وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ».
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم؛
وَ الحَمدُ لله ربِّ العالَمین؛
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
- تعداد بازدید : 1764
- 4 شهریور 1401
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت ذکر
نظرات کاربران
باسلام ودرود فراوان بسیار عالی وآموزنده هست رحم الله والدیک