بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
مقدمه:
«پیامبر»، به کسی میگویند که مدعی است از سوی کسی «پیامی» ویژه دارد و مردمان را به سوی صاحب پیام و تبعیت از متن پیام دعوت مینماید.
در معنای عام، میتوان هر فرستادهای را که از سوی دیگری حامل پیامی میباشد، «پیامبر» نامید، حتی عالمان و مبلغان دینی نیز رسولانی هستند که به سوی مردم فرستاده میشوند. اما در معنای خاص، «پیامبر» آورندۀ «دین، شریعت و کتاب» میباشد.
مقصود از «دین» به تعبیر امروزی، همان «جهانبینی» میباشد که شامل تعریف چگونی اول و آخر، و یا پیدایش و مقصد و هم چنین تعریف از انسان، جهان و عالم هستی میباشد و البته هر دینی، اصولی دارد که بر آن بنا شده است.
مقصود از «شریعت - راه»، نقشۀ راه و مجموعۀ قوانین مرتبط، برای درست پیمودن راه و سالم رسیدن به مقصدِ تعریف شده میباشد.
مقصود از «کتاب»، تمام دعوت است که با نوشتار [کتابت]، به صورت یک مجموعه در میآید.
بنابراین، حتی بنیانگذاران مکاتب بشری، نوعی دین هستند، دارای جهانبینی و قوانین مبتنی و متناسب با آن جهانبینی میباشد که مردمان را به سوی آن دعوت مینمایند. عدهای از آنان مدعی هستند که ما «پیامبر عقل» هستیم، و عدهای دیگر میگویند: «پیامبر عِلم» هستیم، و حتی عدهای خود را «پیامبر اکثریت» مینامند و البته عدهای نیز مدعی شده و میشوند که ما از جانب خداوند متعال به سوی شما فرستاده شدهایم!
اما، مردم از کجا بدانند که او راست میگوید، حقیقتاً فرستادۀ خداست و آمده است تا دین و شریعت الهی را به مردم ابلاغ نماید؟!
ضرورت اثبات
بشر در طول حیاتش بر روی زمین، شاهد ادعای پیامبری از سوی افراد بسیاری بوده و میباشد؛ چنان که نظریهپردازان و بینانگذاران مکاتب امروزی یا همان [ایسمها]، بدون آن که به زبان بگویند، مدعی پیامبری هستند و میگویند: «ما به حقایق عالَم هستی اشراف پیدا کردهایم و چگونگی اول و آخر جهان، چگونه باورها، و در نهایت چگونه زیستن و بایدها و نبایدهای حیات فردی و اجتماعی را برای شما وضع و تبیین مینماییم!» از هندوئیسم و بودیسم باستانی، تا هگلیسم، مارکسیسم، داروینیسم، فرویدیسم، ماکیاولیسم، اومانیسم و ... در قرون اخیر؛ همه همین مکاتب میباشند که نوعی جهانبینی و ایدئولوژی، یا دین و شریعت آوردهاند.
امروزه، نقد و حتی ردّ این مکاتب، کار دشواری نیست، چرا که نه تنها عقل و علم و حتی علوم طبیعی، بنیان ساختاری آنها را رد میکند، بلکه تقریباً هر ده سالی، یک نظریهپرداز جدیدی میآید و با ردّ و ابطال نظریات گذشتگان، نظریۀ تازهای میآورد و میگوید: «حرف آخر و پایان کار همین است که من میگویم»، مانند: «لیبرالیسم، یا نئو لیبرالیسم»!
ادعای پیامبری از سوی خداوند متعال نیز مستلزم «اثبات» است و چون ادعا بزرگتر از ادعای صاحبان مکاتب میباشد، هم ضرورت اثبات مضاعف میگردد و هم دلایل باید محکم، متقن و غیر قابل انکار باشد.
از اینرو، پیامبران الهی، هیچ منکری نداشته و ندارند، مگر کسانی که خدایان جعلی و طاغوتها را بندگی کرده و میکنند و از هوای نفس پیروی میکنند و میگویند: «ما اصلاً خالقی حیّ، علیم، حکیم، قادر و واحد و اَحد را نمیشناسیم و قبول نداریم که بخواهیم فرستادهاش را قبول کنیم»!
این سخنان جاهلانه و متعصبانه در قرون گذشته را کفار جدید نیز تکرار میکنند، چنان که اگر به زیرساخت ادعاها و دلایلشان توجه شود، معلوم میشود که همان سخن پیشینیان را میگویند، منتهی به زبان روز و جملات به ظاهر علمی!
«وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» (البقره، 118)
- افراد ناآگاه گفتند: «چرا خدا با ما سخن نمىگويد؟! و يا چرا آيه و نشانه اى براى خود ما نمىآيد؟!» پيشينيان آنها نيز، همين گونه سخن مىگفتند؛ دلها و افكارشان مشابه يكديگر است؛ ولى ما (به اندازۀ كافى) آيات و نشانهها را براى اهل يقين (و حقيقت جويان) روشن ساختهايم.
این که امروزه با ادبیات روز بگویند: «عالَم هستی فقط ماده است - از هیچ و همین طوری پدید آمده - خالق و ربّی ندارد و به ناکجاآباد میرود و ...» که سخن جدیدی نیست، نه تنها اعراب جاهلیت، بلکه کفار قرون گذشته و در عصر هر پیامبری نیز همین ادعاهای سخیف و بیدلیل و منطق را داشتند!
امروزیها نیز مانند کفار چند قرن پیش میگویند: «خالق هر که میخواهد باشد، اما ما رها شدهایم تا هر گونه که خود میپسندیم زندگی کنیم»! چنان که نظریهپردازان پست مدرنیسم (رابرت گرین، رورتی و ...)، میگویند: «عالم هستی، مانند یک زمین بازی است که قواعد و قوانینی دارد. قواعدش برای ما مهم و جذاب نیستند، به ما ربطی ندارد که جهان چگونه پدید آمده است؛ رغبت و میلی هم به آن نداریم، چون نمیتوانیم هیچ دخالتی در آن بکنیم! اما، قوانین بازی برایمان مهم و جذاب است، چون خودمان وضع میکنیم و هر موقع خواستیم، تغییرش میدهیم» (کتاب هنر اغواگری و ...)
این ادعاها، همان تعطیلی عقل و مشغول شدن به بازی کودکانه و احمقانه میباشد. چرا که حتماً عالم هستی، خالقی (پدیدآورندهای) داشته و دارد که حیّ،، علیم و قادر است و ربوبیّت میکند؛ او تمامی اجزای عالم را با اندازههای لازم خلق نموده، تمامی اجزا را به هم مرتبط نموده، نظم و قوانین لازم را بر آن حاکم نموده ... و البته که با خرافهها و بازیگریها، هیچ حقیقت و واقعیتی تغییر نمییابد.
لازم است بدانیم که این نظریات و ادعاهای کفار، از گذشتۀ چند هزار سال پیش تا کنون، فقط در جهت توجیه حاکمیت نظامات سلطه و تسلیم نمودن مردمان بوده و هست.
ادعای پیامبری، اثبات میخواهد
در هر حال، ادعای پیامبری از جانب خداوند سبحان، اثبات میخواهد که با «بیّنه (دلایل روشن) معجزات محقق میگردد. معجزات همگی برای اثبات نبوت و پیامبری از جانب خداوند سبحان میباشند، نه اثبات وجود خداوند متعال.
بحث از بیّنهها و معجزات اثباتی، در مباحث آتی بیان خواهد شد. إن شاء الله.
وَ الحَمدُ لله ربِّ العالَمین؛
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم؛
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
کلمات کلیدی:
اصول اعتقادات