ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: در مورد «چرایی» در افعال خداوند متعال، دو هدف و مقصد کلی میتواند وجود داشته باشد که یکی از آنها کسب علم و حکمت است و دیگری ایراد گرفتن و اعتراض کردن به اوست.
در هدف اول، عقل سؤال از حکمت خلقت میکند؟ خدایا! حکمت خلقت ملائک چیست؟ حکمت خلقت زمین و آسمان با تمامی کرات، انسانها، حیوانات و ... چیست؟ حکمت ارسال انبیا و نزول وحی چیست؟ حکمت معاد و بهشت و جهنم چیست و ...؟
به این دسته از سؤالات - حتی قبل از آن که بشر بپرسد – چه با بیان و قلم صُنع (خلقت – عقل - فطرت) و چه با ارسال انبیا و نزول وحی (کتاب)، پاسخ داده شده است، چرا که عقل را رشد داده و علم حکیمانهی بشر را افزون میکند تا به کمال و ارزشش افزوده شود.
اما در هدف دوم که همین سؤالات به صورت ایراد و اعتراض بیان میشود، مثلاً معترض شوند که چرا خلق کردی یا چرا اینگونه خلق کردی یا چرا چنین و چنان کردی؟ پاسخی داده نمیشود، چرا که به کسی ربطی ندارد، لذا اگر سؤال خیلی خالصانه نیز باشد، مثل سؤال ملائک در خلیفةالله قرار دادن انسان، پاسخ داده میشود: « إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ – من داناترین هستم، به چیزهایی که شما به آن علم ندارید ».
در مثل (اگر چه مثل ناقص است و در مثل نیز مناقشه نیست)، مثل این میماند که اگر کسی به شاعری یا نقاشی بگوید که حکمتهای این سروده یا تصویر چیست؟ شاید ساعتها توضیح داده و تشریح نماید، اما اگر کسی با اعتراض بپرسد که تو چرا این غزل را سرودی یا این تابلو را ترسیم کردی – یا غزلی زبان باز کند و به شاعرش معترض شود که چرا من را سرودی؟ میگوید: به شما ربطی ندارد. علم و هنرش را داشتم، خواستم تجلی دهم، قدرت این کار را نیز داشتم و انجام دادم.
یک مثال ملموس دیگر:
فردوسی، این ادیب و شاعر بزرگ فارسی زبان، شاهنامه را خلق میکند. این قصه، فرازهای گوناگونی دارد که هر کدام نیز نقش خود را در مجموع قصه دارند و در ضمن به تنهایی حاوی پیامی آموزنده و حکیمانه نیز میباشند.
حال اگر کسی از فردوسی بپرسد که حکمت خلق این اثر چیست؟ خودش (نپرسیده) پاسخ میدهد که زنده کردن زبان پارسی هدف اصلی است (بسی رنج بردم در ین سال سی - عجم زنده کردم بدین پارسی) و البته در راستای این هدف نهایی، مجموعهای خلق شده که در آن حکایات تلخ و شیرین، خوشایند و ناخوشایند، ساده و پیچیده، عیان و سرّ، علم و حکمت، فلسفه و عرفان، اخلاق، هنر و ... نیز وجود دارد، چرا که لازمه تحقق هدف نهایی بود.
اما اگر کسی معترض شود که تو چرا وارد عرصه ادبیات شدی، چرا شعر و عزل و قصیده سرودی و چرا شاهنامه را خلق کردی (یا خود شاهنامه این را معترضانه بپرسد)، میگوید: ارادهام بر این تعلق گرفت که این کار را انجام بدهم.
تمام خلقت نیز همینطور است. فرمود: هدف و حکمت نهایی « إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً » است، هر چند که در راستای تحقق این هدف و تجلی این حکمت، امور دیگری نیز اتفاق میافتند که هر کدام برای خودش نقش و اثری دارد.
*- پس سؤالهای ما از افعال خداوند متعال، باید از نوع اول، یعنی با هدف دانستن بعضی از حکمتها باشد، تا عالَم شناس و عالِم گردیم و پی به معلوم ببریم. اما اگر معترض به اراده شویم، یعنی ورود به ذات و اعتراض به اراده کردهایم؛ آن وقت جوابی نمیشنویم. چرا که به اعتراض کسی پاسخ داده میشود که حق اعتراض داشته باشد.
الف – خداوند متعال نه ابلیس را لعین خلق کرد و نه شمر را امام حسین علیهالسلام کُش خلق نمود. بلکه بر اساس قانون خلقت مبنی بر « كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ – هر مولودی با فطرت خداشناسی متولد میگردد»، هر دو را موحد و خداشناس خلق نمود. البته مرتبه وجودی هر کدام با توجه به نقش آنها در کارگاه هستی متفاوت بود و بر همین اساس وظایف و تکالیف و تعهداتشان نیز متفاوت بود.
ب – منتهی لازمه رشد و تکامل بشر و جلوهی الهی در حد تمام (خلیفة اللهی)، برخورداری از کمال عقل، شعور، منطق، اختیار و اراده بود، پس این کمال را نیز به نوع بشر افاضه نمود.
ج – حال خدا میداند که این بشر، با اختیار و علم خود، از نعمات داده شده چگونه بهره برداری خواهد نمود و به کجا خواهد رسید. خب این علم چه اشکالی ایجاد میکند که مانع از معلوم شدن آن شود؟
دقت شود که (به قول آیت الله جوادی آملی): « خدا به عمل ما علم دارد، نه این که ما به علم خدا عمل میکنیم ». بدیهی است که اگر ما به علم خدا عمل میکردیم، همه به کمال و مقام خلیفةالهی میرسیدیم و دنیا نیز بهشت میشد.
پس، این که خداوند علم دارد که ما از نعمات و اختیار خود چگونه بهرهبرداری میکنیم، دلیل نمیشود که آن علم به عرصه ظهور (فعل) نرسیده و معلوم نگردد. پس اگر خدا علم دارد که امام حسین علیهالسلام به مقام رضا رسیده و جز او را هدف ندارد و یزید و شمر نیز با اختیار خود و به رغم برخورداری از تمامی نعمات و از جمله نعمت امام، اقدام به قتل او میکنند، هیچ دلیلی ندارد که این علم معلوم (متجلی) نگردد.
د - در چرخهی حیات، باید امام علی، امام حسن و امام حسین، حضرت فاطمه و سایر انبیا و اولیای الهی خلق میشدند و شدند - یزید، شمر، اوباما، نتانیاهو و سایر ظالمین نیز باید خلق میشدند «نه این که باید ظلم میکردند» و شدند. این خلقتها لازمه چرخه حیات برای تحقق حکمتهاست.
اما، خلقت نظام دارد. آتش خوب، روشنی بخش و حرارتزا خلق شده است – بدن انسان نیز خوب، زیبا و لطیف باید خلق میشد که شده است – حال به بشر گفتهاند که قانون خلقت بر این اساس است که اگر از آتش خوب، علمی و حکیمانه استفاده کنی، برای خودت و جامعه مفید خواهد بود، اما اگر دستت را روی آن بگیری میسوزد و مبادا این آتش را به خانه و زندگی مردم بزنی.
حال اگر کسی این کار را کرد، نمیشود گفت: چرا این شخص را خلق کردی؟ چرا به او اختیار و اراده نیز دادی؟ و چرا آتش را سوزاننده خلق کردی و جسم و خانه و کاشانه مردم را در مقابل آتش، سوزنده آفریدی؟
و البته بحث در نظام و حکمت خلقت، بسیار گسترده و البته بسیار ژرف و شگرف میباشد.
مرتبط:
▪- علت اینکه خدای متعال کفار به عذابی دردناک وعده داده است چیست؟
▪- برخی از آیات قرآن کریم، نشان از عذابهایی دارد که کل منطقه را ویران کرده است. سؤال این است که آیا این عذاب بر کودکان هم وارد شده؟ مثلاً اشخاص بیگناهی که در آن شهر بودهاند؟
کلمات کلیدی:
اعتقادی معاد انتخاب