آیا موافقید یک فرد، در عرصهی سیاست هم سخنان انقلابیون در صدا و سیما را بشنود و هم مخالفین در بیبیسی را، در عرصه اعتقادی، هم سخنان روحانیون شیعه و پیرو ولایت فقیه را بشنود و هم سخنان کفار، بهاییها، یا اشخاصی چون آیتالله منتظری، صانعی و ... را، سپس با عقل خداداد و منطق و وجدان، مقایسه کرده و یکی را انتخاب کند؟ (بهبهان)
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: نباید خودمان را با شعارهایی چون «عقل خداداد» فریب دهیم، عقل برای هدایت است و نه گمراهی. پس آیا حکم عقل چنین است که آن را «سپس» قرار دهیم؟ یا آن که از ابتدا با آن به عرصه بیاییم؟ این «سپس» یعنی چه؟ یعنی ابتدا بدون عقل همه چیز را میشنویم و بعد از عقل دعوت به قضاوت میکنیم؟!
شنیدن، مطالعه نمودن، تحقیق و بررسی، همه کار و فعل است. حال آیا اول باید فعل را انجام دهیم و سپس به سراغ عقل رویم و بپرسیم کدام درست بود و کدام غلط؟ یا باید فعل ما عاقلانه باشد؟
مهم این است که آن عقلی که میخواهیم با آن قضاوت کنیم، خودش چه حکم میکند؟ آیا این که این که اول همه سخنان بیپایان را بشنویم، همه مکاتب بیپایان را مطالعه کنیم و بعد با عقل جداسازی کنیم، عاقلانه است؟ و آیا اصلاً عملی است؟ حالا این شنیدنها، خواندنها و گوش کردنها کِی تمام میشود و به قول معروف «حدّ یَقِف» آن کجاست که انسان بگوید: خُب دیگر بس است، حالا وقت آن رسیده که دیگر هیچ چیز نخوانم و نشنوم و در مورد شنیدههای گذشته داوری کنم؟
الف – یکی به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: شما میگویید: من بر حق هستم؛ طلحه و زیبر نیز همین را ادعا دارند، پس ما از کجا بفهمیم؟ ایشان فرمودند: شما اول حق را بشناسید، بعد اهلش را خواهید شناخت.
سؤال اینجاست که آیا آنان عقل نداشتند؟ پس چرا با شنیدن همه دعاوی طرفین، باز هم گیج مانده بودند؟ علتش این است که اول عقل را کنار گذاشتند، بعد بدون عقل همه حرفها را شنیدند، بعد که خواستند عقل را برای داوری دعوت کنند، دیدند مدفون است و نورافشانی ندارد.
پس باید اول حق و ملاک و شاخصهی حقانیت را شناخت و سپس دعاوی یا مصادیق را با آن تطبیق داد.
ب – حق یکی است، اما کثرت باطل تمامی ندارد که انسان همه را بشنود و بعد داوری کند. اگر حق این باشد مثلاً وزن شما 65 کیلوگرم است، هر چند هزار میلیارد وزن دیگری که گفته شود، خطا و باطل است. مثلاً اگر از شما بپرسند: دو ضرب در دو چند میشود؟ فوری پاسخ میدهید: چهار. اما اگر بپرسند: چند نمیشود؟ چند پاسخ بدهید تمام میشود و نتیجه روشن میگردد؟ حال اول به ما یاد میدهند که دو ضرب در دو چند میشود؟ یا ابتدا یاد میدهند که چند نمیشود؟!
خداوند متعال تمامی اجزای عالم را یکی یکی نشمرد که بعد بگوید و اثبات کند که اینها هیچ کدام إله نیستند، چرا که تمامی ندارند، بلکه ابتدا حق را میشناساند و میفرماید: هیچ چیزی و هیچ کسی إله نیست، به غیر از «الله» - (لا إله الا الله) – چرا که همه مثل خودتان مخلوق هستند.
حالا فرض کنید کسی بگوید: چه اشکالی دارد، من سخن خدا را شنیدم، حالا میخواهم تک به تک اجزای عالم را تجربه کنم تا ببینم و بدانم که آنها إله نیستند! خُب چقدر طول میکشد و آیا اصلاً میتواند؟ در اینجا عقلش کجاست؟ وقتی عقل حکم کرد به «لا إله الا الله»، دیگر تجربه تمامی اجزای عالم هستی برای نفی الوهیت آنان چه معنا و مفهومی دارد؟
ج – آیا به حکم عقل، حاضریم به سَرِ بدن خود چنین بلایی بیاوریم؟ مثلاً بگوییم: هر چیزی را میخوریم، تا با عقل و علم خود بدانیم کدام مضر و یا حتی سمّ و مهلک است؟ هر چیزی را لمس میکنیم تا بدانیم کدام داغ است و میسوزاند و ...؛ پس چطور در مورد روح، عقل و قلب خود، چنین فرضی میکنیم؟ چرا حاضر نیستیم هر گیاه ناشناختهای را بخوریم؟ اما حاضر باشیم از هر منبع ناشناختهای، هر خبر غیر موثقی را دریافت کنیم و بعد به تجزیه و تحلیل عقلی بپردازیم؟!
آیا میشود انسان عاقل یک سطل بزرگی بیاورد و هر مواد غذایی و زبالهای را در آن بریزد و بگوید: بعد میآیم و تفکیک میکنم، موادش را استفاده و زبالهاش را کنار گذاشته و میسوزانم؟ پس چرا گمان میکنیم با عقل، ذهن، قلب و روح میشود چنین کرد؟
آیا ممکن است انسان عاقلی، بدون هیچ واکسینه، ماسک و لباس مناسبی، برود در معرض هجوم باکتری، میکروب و تشعشات رادیو آکتیو بایستد و بگوید: بعداً سر فرصت و با عقل و علم سراغ هر آن چه به من اصابت کرده میآیم و آنان را تفکیک میکنم؟ پس چرا باید، روح، ضمیر، قلب و عقلش را در معرض آماج حملات قرار دهد؟
د – بله، ما وقتی قرآن کریم را میخوانیم، هم سخن خدا را به ما گفته است و هم سخن ابلیس و سایر شیاطین را بیان نموده است – هم سخن موسی علیه السلام در آن است و هم ادعای فرعون یا سامری – هم سخن حضرت عیسی علیه السلام در آن است و هم سخن کسانی که او را فرزند خدا قلمداد نمودند – هم سخنان حضرت ابراهیم علیه السلام و پیامبر عظیم الشأن صلوات الله علیهم اجمعین در آن است و هم سخنان کفار، منافقین، مشرکین، مسخره کنندگان، تهمت زنندگان، فتنگهگران و ... . اما دقت کنیم که اولاً منبع آگاهی بخشی و خبر، خداوند متعال است و ثانیاً در مقابل سخن حق، سخن باطل بیان شده تا بطلانش از همان ابتدا معلوم باشد.
پس، با نبی درونی (عقل) و نبی بیرونی (پیامبر) فرمود: ابتدا موحد و معتقد به خدا و معاد شوید، سپس به رسول (ص) و وحی ایمان بیاورید، تا مخاطب وحی قرار گیرید. وقتی به جرگهی متقین وارد شدید، به شما «فرقان» داده میشود، تا از یک سو فرق حق و باطل را بفهمید و از سوی دیگر به هنگام شنیدنها یا دیدنها و تعاملات و تقابلها، از گزندشان محفوظ بمایند.
پس، باید با «عقل» ابتدا «حق» را شناخت، با حق در موضع حق قرار گرفت و سپس سایر سخنان یا اشخاص را با ملاک و شاخصهی حق، مورد ارزیابی قرار داد.
ﻫ – دقت داشته باشیم که عقل و علم با هم متفاوت هستند. گاهی سخنان، «لهو الحدیث» یا همان حرف مفت هستند که هدفشان مدفون و محجوب کردن عقل، زیر خروارها خاک جهل و زرق و برق نفس است؛ حال پس از آن که عقل مدفون و محجوب شد، چطور میخواهیم تشخیص دهیم؟
*- کفار و مشرکین به هوادارن خود میگفتند: وقتی پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله مردم را جمع میکند تا سخن بگوید؛ شما ضمن جوّسازی، تهمت، شایعه، بر هم زدن مجلس و ...، هیاهو کنید تا اصلاً صدایش شنیده نشود.
*- عقل نیز پیامبر درون است، وقتی انسان خود را مخاطب جوّسازیها، جنجالها، دروغها و هیاهوهای شیاطین انس و جنّ، کفار، مشرکین، منافقین، فتنهگرها و خلاصه دشمنان قرار داد، اصلاً صدای عقل شنیده نمیشود.
*- عقل میگوید: تو میخواهی هر نوشتهای را بخوانی، هر سخنی را بشنوی و سپس به من ارجاع دهی؟! خُب چرا از ابتدا سخن خودم را نمیشوی؟!
*- عقل میگوید: از دو حالت خارج نیست: یا میخواهی مرا تعطیل کنی و در گوشهای حبس کنی و بروی همه چیز را بشنوی و بعد از من دعوت به حضور و قضاوت کنی؛ خُب این که دروغ، قصه و فریب است و همین که من را کنار گذاشتی، یعنی کار غیر عاقلانه کردی – یا از همان ابتدا میخواهی با من وارد میدان شوی، پس همه را بشنوم و بعداً قضاوت کنم یعنی چه؟ مضافاً بر این که اول باید حرف خودم را بشنوی، قبول کنی و بعداً با من وارد میدان شوی.
*- عقل میگوید: حرف باطل بسیار است، تو به سخنان باطل گوش نکن. با من باش، اگر احیاناً حرف باطلی هم بگوشت رسید، به نور من تشخیص میدهی – اما تو میگویی: خیر؛ تو (عقل) برو یک گوشه بنشین، من همه حرفها را بشنوم، بعداً یک روزی صدایت میکنم تا بیایی و بین شنیدهها دستهبندی و داوری کنی!
از این رو در آموزههای قرآن کریم (وحی) و احادیث و روایات (سنّت نبوی که در اهل بیت علیهمالسلام جاری است) میآموزیم که: ابتدا عقل – بعداً نقل و ارجاعش به عقل – میآموزیم که وقت کم است و نباید در عمر اسراف کرد – نباید هر سخن باطلی را گوش کرد – نباید دنبال شنیدنیهای لغو و بیهوده رفت – نقاید خود را هدف تیرهای مسموم دشمنان خدا و خود قرار داد.
*- البته دشمن شناسی، لازم و واجب است. اما کسی که دوست را نمیشناسد، چگونه میتواند دشمن را بشناسد؟ به واژه دقت کنیم: «دشمن شناسی» - یعنی باید اول بشناسیم که او «دشمن» است، سپس با این موضع، پیامهایش را برای مقابله و خنثیسازی رصد کنیم. اما اگر کسی بگوید: من یک ساعتی در جبهه و سنگر دوست بودم، حالا میخواهم یک ساعتی هم در جبهه و سنگر دشمن باشم تا ببینم او چه میگوید؟ هلاکتش به دست دشمن حتمی است و مقصر نیز خودش است که کار غیر عقلایی انجام داده است.
- تعداد بازدید : 1548
- 12 تیر 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون انتخاب