«ایکس – شبهه»: راجع به مذهب «واقفیه» میشود توضیح داد. اما وقتی بیان میشود «و امثال»، یعنی هر مکتب و مذهبی به غیر از «اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله» که در مذهب تشیع راستین تجلی یافته است،که شاید فقط در اسلام صدها مذهب باشد. لذا تک به تک آنها را نمیتوان مطرح و نقد نمود، مگر با ارائهی دلایل کلی که به همه صدق کند. به قول حافظ: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه - چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
الف – عقل، ذهن و فکر خود را عادت دهیم که هر گاه با هر ادعایی [حق یا باطل] مواجه شدیم، از مدعی دلایل اثبات حقانیت را مطالبه کنیم، نه این که از دیگران بخواهیم دلایل ابطال را اقامه کنند. این روش، القای اندیشههای آمریکایی (در فلسفه، سیاست، اخلاق و .... است که ادعا میکنند و سپس دلایل نفیاش را مطالبه میکنند.) آنها با این روش در قدم اول القاء میکنند که ادعای من درست است، حال هر کس قبول ندارد، دلیلش را بیاورد. در حالی که مدعی باید دلیل بیاورد.
ب – اگر کسی مدعی شد که من خدا، پیامبر، امام، صاحب یک اندیشهی حق،صاحب معجزه و ... هستم، اوست که باید اقامهی دلیل کند، نه این که هر کس قبول ندارد، بطلانش را به اثبات برساند! لذا خداوند متعال برای اثبات وجود خود، انبیاء، امامان، کتاب، دنیا، آخرت و معاد، دلیل میآورد، برهان اقامه میکند و معجزه نشان میدهد و سپس میفرماید: آیا تعقل، تفکر و تدبر نمیکنید؟!
ما این اصل را در همهی زوایای زندگی روزمرهی خود رعایت میکنیم، چنان چه اگر کسی مدعی شد:من پزشک، مهندس، هنرمند، خیاط، نانوا، کشاورز، پلیس یا ... هستم، اوست که باید برای ادعای خود دلیل بیاورد. اما نوبت به اندیشه و دین که میرسد، هر کسی ادعایی میکند و سپس میگوید: هر کس قبول ندارد دلیل بیاورد. مثل حکایت قدیمی است که میگویند: شخصیتی معروف به ملانصرالدین [که البته این نام گذاری آتاترکی و برای حمله به اسلام بوده است] گفت: ستارههای آسمان (مثلاً) صدهزار عدد است. پرسیدند: از کجا میدانی و به چه دلیل؟ پاسخ داد: هر کس قبول ندارد، برود بشمرد!
ج – مذهب واقفیه، کسانی بودند و هستند که معتقدند، پس از امام موسی کاظم علیهالسلام، دیگر امامی نیامده است. او امام زمان است، از نظرها غایب شده و روزی ظهور خواهد کرد. در واقع آنها در امام موسی کاظم (ع) توقف کردند. یک گروه از آنان منحرفتر شدند و گفتند: امام موسی کاظم (ع) آخرین امام بود که رحلت کرد. به آنها هم «قطعیه» میگویند.
«واققیه» یا «قطعیه» یا همان امثالهم، هیچ دلیلی بر اثبات مدعای خود اقامه نکردند، چرا که اساساً حرف باطل و ادعای کذب، دلیل ندارد. و در قبال نفی ولایت و امامت دوازده امام معصوم (ع) که از زمان پیامبر اکرم (ص) مکرر معرفی شدهاند نیز دلیلی ندارند. فقط دلشان خواسته که چنین ادعا کنند.
البته این ادعا همینطور تصادفی به وجود نیامده است، بلکه ریشه در هوای نفس و سیاست دارد، که توجه به آن برای شناخت ریشههای انحراف بسیار لازم است:
ج/1: حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیز مانند هر امام دیگری نوابی داشتند که در اقصی نقاط عالم اسلام پخش بودند و از طرف امام (ع) به امور شیعیان میپرداختند. به قول امروزی «نماینده امام» بودند. شیعیان وجوهات بسیاری (خمس، زکات، رد مظالم، کمک و ...) به آنها میدادند که برای حضرت امام (ع) بیاورند. پس از شهادت امام موسی کاظم (ع)، اکثر قریب به اتفاق آن نمایندگان، به خاطر آن که ثروت امانتی را تصاحب کنند و به امام رضا علیهالسلام تحویل ندهند، امامت ایشان را نفی کردند. و این خود یکی از دلایلی است که به امام رضا (ع)، امام غریب میگویند. حتی بسیاری از اقوام نزدیک مانند عموزادهها، ابتدا نسبت فرزندی ایشان را تکذیب کردند.
ج/2: دستگاه خلافت نیز که از اول تا به آخر و در طول تاریخ مخالفت اهل بیت (ع) بودند، به این جو دامن زدند و «واقفیه» و «قطعیه» و امثالهم را مورد حمایت و تشویق قرار دادند و ادعای کذب آنان را ترویج کردند تا اندیشهی تداوم امامت، مقابله امام با دستگاه حکومت ظالم به نام اسلام و مهمتر از همه، مسئله انتظار را مورد تحریف قرار دهند.
د – اگر چه واقفیه و امثالهم هیچ دلیلی بر ادعای خود اقامه نکردند، اما مهمترین دلیل بر رد آنان این است که اگر «امامت» منقطع شده باشد، یعنی هدایت الهی منقطع شده است که این نیز خلاف وحی، عقل و اساساً توحید و اسلام است. لذا برخی از شیعیان پس از شهادت امام موسی کاظم (ع) خدمت امام رضا علیه السلام رسیده و سؤال نمودند:
آیا ب کسانی که گمان دارند پدر شما زنده است (واقفیه)، زکات پرداخت بکنیم؟
ایشان فرمودند: هرگز! آنها کافر، مشرک و فاسد هستند.
کلمات کلیدی:
گوناگون امامت امام كاظم