عدالت - بنده خدا رو قبول ندارم، چون معتقدم که خداوند به هیچ وجه عدالتی در بین بندگانش قرار نداده! یه مثال میزنم : فردی در یک خانواده پولدار و مذهبی به دنیا میاد و در طول زندگیش فرد موفقی میشه و به راحتی تحصیل میکنه اما فردی در یک خانواده فقیر به دنیا میاد ( مثلا پدر معتاد و مادر هم مریض ) به هیچ وجه این فرد فرصت پیشرفت ندارد، مخصوصا در جامعه ما که پر از فساد هست و افراد بالغ هم پیشرفتی نمیکنن. عدالتِ خدا کجاست؟
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: به سؤالات و نکات ذیل دقت نمایید. و البته بعید میدانیم که شما واقعاً خدا را قبول نداشته باشید، بلکه حالت یا ذهنیت گذراست. إن شاء الله.
*- حالا اگر (مثلاً) شما خدا را قبول نداشته باشید، چه اتفاقی میافتد؟ او نیست و معدوم میشود، چون شما قبول ندارید؟
*- آیا با انکار شما، عدالت به آن معنای غلطی که میفرمایید واقع میشود؟
*- آیا اگر همه عین هم و مساوی هم بودند، شما خدا را قبول میکردید؟ مگر این مساوات دلیل بر وجود خداست؟
*- فرض کنید دو اردوگاه درست کردیم و در هر یک صد نفر را تحت مدیریت گرفتیم. در یک اردوگاه همه را مساوی قرار دادیم و در اردوگاه دیگر قرار ندادیم – آیا شما خواهید گفت: در این اردوگاه خدا هست و در آن نیست؟ یا آن که میگویید: هیچ ربطی ندارد؟!
*- اگر پدر متمول کسی هشتاد یا نود سال زندگی کرد و فرزندانش را سر و سامان داد، خدا هست و اگر احیاناً سکته کرد، سرطان گرفت یا با یک سرما خوردگی ساده از دنیا رفت و خانوادهاش بی سرپناه شدند، خدا نیست؟ این چگونه استدلالی است؟!
*- اگر خدا را قبول ندارید، پس چرا میگویید: "او عدالت را بین بندگانش رعایت نکرده است؟"
*- چرا نمیگویید: من نه تنها خدا را قبول ندارم، بلکه هیچ نظمی در نظام هستیِ بی خدا را نیز قبول ندارم، چون یکی غنی است و یکی فقیر؟
*- اگر شما خدا را قبول ندارید، پس چرا خودتان و طبیعت و انسانها را محکوم نمیکنید؟
*- وقتی قائلید که خدایی نیست، پس چرا ناراحتید که یکی غنی است و یکی فقیر؟ بالاخره دنیای همین است.
الف – سعی کنید تا دوتا فرمول علمی یاد گرفتید، یا دوتا سؤال و شبهه برایتان پیش آمد، سریع خود را کافر ننامید و به جنگ خدا نروید. همین ادعا و موضعگیری خطا که رنگ و خاک "تکبر" روی آن نشسته، پرده و حجاب میشود تا هیچ دلیل عقلی را نیز نپذیرید.
ب – وجود خداوند سبحان، نه با شعار "اثبات" میشود و نه "نفی" میگردد. بلکه شناخت کار "عقل" است. پس اگر خواستید قبول کنید، باید دلایل عقلی روشن و مستدلی داشته باشید و اگر خواستید نفی کنید نیز باید دلایل عقلی روشن و متقنی داشته باشید.
واجب الوجود، نه با شعارهای احساسی و ژورنالیستی نفی میشود و نه با فرضیه و ظنّ و گمان. عقل باید نفی کند، که تأیید میکند.
پ – مساوی بودن همه بندگان، دلیلی بر اثبات وجود خدا نمیباشد، چنان که مساوی نبودن آنها نیز دلیل بر نفی وجود خدا نمیباشد. وجود خداوند متعال، با پر بودن همه معدهها به اثبات نمیرسد و با خالی بودن بعضی از آنها نیز نفی نمیگردد.
ت – فرزندان بسیاری از خانوادههای متمول، تنپرور، بیسواد، جاهل، بیبصیرت، بیاخلاق و خلاصه بد بخت و بیچاره شدهاند – فرزندان بسیاری از خانوادههای فقیر نیز با مشقت تمام تربیت شدند، تحصیل کردند، کسب اخلاق کردند، صاحب بصیرت شدند، به لحاظ علمی، اجتماعی و شخصیتی کسی برای خود یا اجتماع شدند – عکس این قاعده نیز بسیار است، خُب حالا خدا هست یا نیست؟!
ث – معنای "عدل" نیز مساوات نیست. نه خورشید و ماه مساوی هستند – نه کهکشانها مساوی هستند – نه ملائک، گیاهان و حیوانات با هم مساوی هستند و نه انسانها و ... . بلکه "عدل یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خودش". به عنوان مثال: به شما عقل داده و نفس هم داده، هر دو نیز مورد نیاز و اسباب کمال شماست، اما اگر نفس را حاکم بر عقل کردید، نفس حکمرانی میکند و اگر عقل را حاکم بر نفس کردید، نفس در اختیار و مفید شماست. این یعنی عدل.
آیا اگر پدر و مادر شما متمول بود و از امکانات زیاد برخوردار بودید، میگویید خدا هست و اگر روزی دزد به خانه شما زد، کلاهبرداری سرمایه شما را ربود، اما مال همسایه را نربود، میگویید: خدا نیست؟!
ملاحظه: اگر دقت شود، تا اینجا، هیچ دلیلی بر اثبات وجود خدا (که البته اثبات نمیخواهد و هستی همیشه معروف و مشهود همه هست) اقامه نکردیم، چرا که شما نیز هیچ دلیلی بر انکار و تکذیب خود اقامه ننمودید. بلکه فقط توجه دادیم که نه فقط در مبحث "خداشناسی"، بلکه در هر موضوع دیگری در شئون فردی و اجتماعی خود، در هر شناختی و در هر موضعی که اتخاذ میکنید، باید عقل، فکر، ذهن و قلب درست دقت کند، درست توجه کند، درست مطالعه کند، درست ببیند، درست بشناسد ... و سپس تأیید یا تکذیب نماید.
پس، زود نتیجه نگیرید که ما خدا را قبول نداریم. تکذیب بدون علم، به مراتب بدتر و خطرناکتر از ندانستن است. کسی که "نمیداند"، هر وقت تصمیم گرفت "بداند"، میرود مطالعه، تحقیق و سؤال میکند؛ اما کسی که ندانسته تکذیب و تکفیر میکند، نه تنها هیچ گاه به سوی دانستن گامی بر نمیدارد، بلکه خدایی ناکرده دچار تکبر و بالتبع نوعی عناد و لجاجت نیز میشود.
یک تذکر و توجه استدلالی: نه شما خودتان را خلق کردهاید و مالک و حاکم خودتان هستید – نه دیگران شما و خودشان را خلق کرده و مالک و حاکم شما و دیگران هستند؛ به هر عنصری هم که نگاه کنید، مثل خودتان هستند، هم به وجود آمدهاند (مخلوق هستند) – هم خودشان خود و دیگران را خلق نکردهاند – هم تحت مالکیت، نظم و حاکمیت و ربوبیت غیر هستند. پس لابد و به یقین، آن غیری که خالق، مالک، حاکم، رب و صاحب اختیار است و بالتبع مثل بقیه موجودات نیست (لیس کمثله شیء)، وجود دارد.
«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ * أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَل لَّا يُوقِنُونَ» (الطّور، 35 و 36)
ترجمه: آيا از هيچ خلق شدهاند؟ يا آنكه خودشان خالق [خود] هستند؟ * يا مگر آسمانها و زمين را (آنها) آفريدهاند؟! [نه،] بلكه به يقين ندارند (ایمان و ایقان نمیآورند).
- تعداد بازدید : 11687
- 26 دی 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید عدل