آیت الله میرباقری: امام، تبلور رحمت الله /شرح فراز «رحمت موصوله و آیه مخزونه»، از زیارت جامعه کبیره
متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 29 اردیبهشت 95 است که در حسینیه آیت الله حق شناس برگزار شده است.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری
اقسام رحمت
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
«أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ وَ شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ وَ الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ وَ الْآيَةُ الْمَخْزُونَةُ وَ الْأَمَانَةُ الْمَحْفُوظَةُ وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاسُ مَنْ أَتَاكُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ يَأْتِكُمْ هَلَك»(1)؛
یکی از خصوصیاتی که وجود مقدس امام هادی علیه السلام در این فراز از زیارت جامعه کبیره، ائمه را با آن توصیف کردهاند این است که ائمه علیهم السلام رحمت موصوله و آیۀ مخزونه الهی هستند. همهی مخلوقات از جمله ما انسان ها مهمان سفرۀ رحمت خدا هستیم و هر رزقی که به ما میرسد اعم از رزق های باطنی و ظاهری ناشی از رحمت خداوند است.
رحمت الهی آنچنان که فرمودهاند؛ در یک تقسیم بندی کلی دو قسم است: یک قسم رحمت عامی است که خدای متعال به همهی مخلوقات عطا میکند حتی به آنهایی که عارف به مقام توحید نیستند و یا منکر آن اند؛ که این قسم از رحمت را رحمت رحمانیۀ خدای متعال نامیدهاند .
در برخی روایات هم وقتی رحمن، را معنی میکند می فرماید: نسبت به همهی مخلوقات بخشنده است. بنابراین این رحمتی است که همهی مخلوقات را در بر می گیرد. خدای متعال آن ها را مورد لطف و عنایت خودش قرار میدهد، به آنها می بخشد و همهی نعمت ها از همین ناشی میشود. نوع دیگری از رحمت که مهم تر و مخصوص به مؤمنین است، رحمت رحیمیه خدای متعال است. آنان که اهل بندگی هستند و قدم در وادی توحید می گذارند، به رزق هایی از معرفت و محبت و یقین و رضا می رسند که آن رزق ها برای دیگران نیست. مؤمن و موحد آن کسی است که حجاب ها از جلوی چشمش کنار می رود و در این رزقهایی که به آن می رسد، سرچشمۀ اصلی را که رحمت خدا است میبیند. مؤمن موحد با دیگران سر و کار ندارد بلکه از خدای متعال می گیرد و به خدای متعال هم برمی گرداند. سر و کارش در عالم با خدا است و همین هم است که مبدأ پیدایش محبت خدای متعال در دل انسان میشود.
ابراهیم خلیل سلام الله علیه مقام خُلت داشت، یک پارچه محبت خدا و گداخته در محبت خدا بود. در این وادی خداوند امتحان های سختی از او گرفت. یکی از آن ها امتحان با حضرت اسماعیل سلام الله علیه بود و بعد از اینکه ایشان هیچ دستی را رد نکرد و از غیر خدا نخواست به مقام خلت رسید. روایت داریم که فرموده است ابراهیم خلیل، خلیل شد چون از غیر خدا چیزی نخواست و طبیعی است که اگر انسان از دستهای دیگر گرفت معتاد به آن دست های دیگر میشود، وابسته و دلبسته به آن ها میشود. ما فقیریم و این فقرمان موجب دلبستگی هایمان میشود ولی اگر کسی موحد بود و فقط از دست خدای متعال گرفت نتیجه اش این است که محبت خدا در دل او می آید. اگر انسان از دست غیر خدای متعال نگیرد و به دست غیر خدا هم پس ندهد به مقام خلت می رسد.
گاهی انسان زحمت کشیده و امکانی را بدست آورده و ناچار است، امکانات را خرج کند. هیچ کس این امکانات را نگه نمی دارد؛ جوانی، مال و آبروی خودش را میدهد. فقط مسئله این است که در این داد و ستد امکانات را به چه کسی برگرداند. اگر خرج خدا نکرد، خرج دنیا و شیطان میشود. دست ها و طمع های بسیاری هستند که امکانات را از ما بگیرد. انسان باید مراقب باشد ان چیزی که خدای متعال به او داده به غیر خدای متعال برنگرداند. این نکته نیز وجود دارد که خدای متعال هر امکانی که به بشر میدهد حواله هایش را هم میفرستد که انسان با خودش معامله کند؛ مثلا آبرو میدهد، بلافاصله حواله هایش میآید و یا ثروت میدهد، حوالههایش میآید. اگر انسان مراقب این حوالهای الهی نبود این امکان را به خدا برنمی گرداند بلکه رهزنها و شیاطین میآیند و امکانات را از انسان میگیرند.
استاد بزرگواری نقل میکرد: یکی از دوستان ما انگشتری داشت و بسیار به آن علاقمند بود. در محفلی یکی از حضار بسیار اصرار کرد تا انگشتر را به او بدهد اما او نداد. گفت نمی توانم بدهم و بعد رفت وضو بگیرد. وقتی برگشت دیدم در حال خندیدن است، پرسیدم: چرا میخندی؟ گفت چیزی را که من در راه خدا ندادم دیگران از من گرفتند. این داستان همیشه وجود دارد؛ امکانی را که انسان در راه خدا ندهد نمی ماند. آن چیزی می ماند که انسان با خدا معامله میکند. «كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»(قصص/88)، در روایات یکی از معانی که برای وجه شده؛ عملی است که برای خدا باشد و صبغۀ وجه اللهی پیدا کند. عملی که برای خدا نیست وجه الله نیست و متوجه خدا نیست. اگر قلب در حین عمل و قوای انسان در حین عمل متوجه خدای متعال بود و عمل را برای خدای متعال انجام داد این عمل صبغۀ وجه اللهی پیدا میکند و ماندگار میشود.
علت وجه الله بودن امام
امام اگر وجه الله است یک دلیلش این است که همهی وجودش متوجه اوست. در امام توجه به غیر نیست، به همین جهت امام وجه الله میشود. موحدین سر سفرۀ خدای متعال نشسته اند از غیر خدای متعال نمی گیرند لذا وابسته به غیر خدا نمی شوند و به غیر خدای متعال هم نمیدهند. لذا انگیزههای دیگر در ایشان رشد نمیکند؛ در این داد و ستد هم در دریافتشان محبت خدا می آید هم در بازگرداندشان. هر نعمتی که به انسان داده میشود و پس گرفته میشود؛ اگر خوب بگیرد و خوب خرج کند ثمرۀ این داد و ستد باید معرفت و محبت باشد.
قوم یهود به پول دوستی بسیار معروف اند. آن ها ادعا می کردند که ما نباید به کسی امکانات خودمان را بدهیم، زیرا خدای متعال اگر می خواست خود به آن ها می داد. به تعبیر دیگر اولا خدای متعال صاحب خزائن بیمنتهاست «وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(حجر/21)، همهی این محدودیت ها هم مربوط به مرحلۀ تنزل است و در مرحلۀ خزائن محدودیت نیست. از سوی دیگر «إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»(یس/82)، با ارادۀ او همه عالم اداره میشود. همچنین خداوند عاجز و غافل هم که نیست، پس خدای متعال وضع این بنده را میبیند و می تواند هم بدهد اما نمیدهد. لابد یک مصلحتی وجود دارد. این اشکال یهودیان است. صورت ظاهری سؤال ممکن است زیبا باشد ولی مسئله این است که خدای متعال در این همین داد و ستدها ما را رشد میدهد، اگر ما از دست خدا گرفتیم و برگرداندیم خودمان رشد می کنیم. بسیاری امکانات و شاید همهی این امکانات که به ما می رسد برای این است که انسان از یک دست بگیرد و از یک دست بدهد. در این داد و ستد انسان به محبت خدا و معرفت خدا می رسد و همین طور عارف میشود.
بنابراین ابراهیم خلیل شد، چون از غیر خدا نگرفت و دستی را هم که خدا فرستاد رد نکرد. هیچ سائلی از در خانۀ او رد نشد و این را هم باید توجه داشت امکانات که آمد حواله هایش می آید؛ خدا آبرو داد خرجش را هم می فرستد.اما باید مواظب باشیم اگر حواله های خدا را نشناختیم حواله های شیطان می آید، آن گاه انسان به خاطر نفسش خرج میکند، آبرو می ریزد و شروع میکند به خرج کردن پول. در آن موقعیت که یتیمی نیازمند اکرام است پولش را خرج نمیکند اما آبرویش که به خطر میافتد هزینه بسیاری پرداخت میکند.«كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتيمَ«(فجر/17). وقتی حوالههای شیطان میرسد انسان مجبور میشود آبروی خودش را برای شیطان خرج کند. نتیجه این که انسان رحمت خدا را دید و از رحمت خدا خواست این است که خودش را در دامن محبت خدا میبیند، لذا محبت خدا هم در دلش پیدا میشود؛ محبوب و حبیب وخلیل خدای متعال میشود. آن کسانی که همهی وجودشان این طور است خودشان معدن رحمة می شوند، لذا خدای متعال به هر مخلوق دیگری بخواهد محبت کند به دست آنها محبت میکند.
یک نکته ی قابل تامل وجود دارد که انسان اگر متوجه رحمت خدا متعال شد و ا حساس کرد رحمت او در همهی عالم منتشر هست، هم دائما به انسان می رسد و هم آن رحمت و آن محبت به انسان امنیت میدهد. آن چیزی که در انسان ایجاد امنیت میکند این است که انسان دست محبت خدا را همراه خودش ببیند. چنین شخصی در همه احوال آرام است و دیگر فقر و غنا برایش فرقی نمیکند. اگر توانست طعم محبت خدا را در فقر بچشد، شیرینی فقر را هم درک میکند و اگر طعم محبت خدا را در غنا چشید شیرینی محبت خدا را در غنا هم درک میکند. نکته اصلی این است که انسان بتواند این رشته محبت خدا را درک کند و سر و کارش با دیگران قطع شود، اگر قطع شد در کنار خدای متعال انسان احساس امنیت میکند. چون خداوند رحمان و رحیم است انسان راحت می تواند به خدای متعال اعتماد کند. این نکته را ذیل بسم الله الرحمن الرحیم گفته اند که ما در هر کار کوچک و بزرگی، حتی یک نفس هم اگر می خواهیم بکشیم باید بسم الله الرحمن الرحیم بگوییم، یک قله را هم که می خواهیم فتح کنیم باید بسم الله الرحمن الرحیم بگوییم. آن جایی که سالک پا در قدم سلوک می گذارد و می خواهد وادی توحید را طی بکندآن جا هم باید با بسم الله طی کند.
انسان وارد حرم امام رضا علیه السلام میشود می گویند بگو بسم الله و بالله. حتی آن جایی که یک لقمه در دهانش می گذارد باید بسم الله بگوید و از خدای متعال استعانت بجوید. منتها در این آیۀ شریفه که اسم اعظم الهی است و در روایات اسم اعظم از سیاهی چشم به سفیدی چشم نزدیک تر است به ما گفته اند بگو بسم الله الرحمن الرحیم. اگر انسان توجه به رحمت خدای متعال کرد که رحمت خدا در همهی عالم منتشر است و لحظه ای از انسان قطع نمیشود آن وقت به راحتی می تواند به او اعتماد کند و از او بخواهد آن گاه به امنیت و آرامش می رسد و در قدم بعد هم به محبت خدا می رسد و غرق در محبت خدا میشود.
امام؛ واسطه اتصال به رحمت الهی
در این تعبیر امام هادی علیه السلام رشتۀ رحمت متصل الهی وجود امام است. انسان اگر این تحول معرفتی در وجودش پیدا شد، در همه جا رحمت خدا را میبیند. آن رحمتی که ما را به خدا وصل میکند و رحمت الهی را به ما میرساند وجود مقدس امام است؛ هم ما را به خدا وصل میکند و هم رحمت خدا را به ما میرساند. انسان اگر چشمش باز شد می تواند ببیند که همیشه سرسفره امیرالمؤمنین علیه السلام مهمان است، همیشه سر سفره مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مهمان است و هر رزقی برایش می رسد اعم از ظاهری و باطنی، نه به ما بلکه به همهی عالم، از محبت آن هاست. با محبت هم عالم را اداره می کنند.
نکته دوم آن است که اگر کسی بخواهد رحمت خدا را ببیند، سر و کارش با رحمت خدا باشد، موحد شود، از دست غیر خدا نگیرد و به غیر خدا دل نبندد تنها راهش این است که به امام وصل بشود. انسان اگر به امام رسید می تواند رحمت خدا را در عالم ببیند. آن رشته رحمتی که خدای متعال و محبت الهی را به ما وصل میکند امام است. انسان اگر بخواهد از سر سفرۀ خدا مصرف کند، باید به امام برسد. اگر وارد وادی ولایت امام شد، کارش به جایی می رسد که مهمان خدا میشود و اگر بیرون از وادی ولایت امام بود مهمان خدا نیست بلکه مهمان اسباب و شرایط است و آن رشته رحمت را نمی تواند بیند. خدای متعال انسان را اداره میکند و با محبت هم اداره میکند اگر انسان آن محبت را نبیند، نگران و مضطرب است.
در احوالات مرحوم آیت الله العظمی خوئی رحمت الله علیه آمده است که یکی از شاگردانشان نقل می کرد: ایشان گفته اند که من در دوران تحصیل طلبگی زندگی ام سخت شد. روزی به جایی رسیدیم که وقتی از خانه خارج می شدم خانواده ما گفتند امروز دیگر هیج چیزی در خانه نیست؛ یعنی اگر ظهر به خانه بیایی ناهار هم نخواهیم داشت. من در جلسه درس مقداری مضطرب بودم که حالا چه میشود. آمدم خانه دیدم الحمدالله بساط ناهار به راه است و پرسیدم چه شده؟ گفتند: ظرف عتیقهای که از مادربزرگتان مانده بود فروختیم و الحمدالله امروزمان اداره شد. ایشان گریه کرده بود و گفته بود خدای متعال از صد سال قبل یاد من بوده و این بشقاب را برای امروز من ذخیره کرده، من نگران و مضطرب بودم.
اضطراب حاصل وابستگی به اسباب مادی
آدمی که سر و کارش با خدا افتاد، اضطرابش از بین می رود. ما مهمان خدا هستیم و او ما را اداره میکند. همه این اضطراب ها برای این است که انسان خودش را مهمان خدا نمیبیند. انسان وقتی که مهمان اسباب شد دائما مضطرب است. اسباب یک روز هستند یک روز نیستند؛ کسی که با پول زندگی میکند این پول یک روز در جیبش هست و یک روز نیست. آن روزی که نیست مضطرب است و آن روزی که هست آرام است. ولی کسی که خودش را مهمان سفره خدا میبیند این پول باشد یا نباشد فرق نمیکند می داند که اداره کردن ما را بلد است و به بهترین وجه کریمانه هم ما را اداره میکند. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ النَّاسُ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَيْهِمْ فَيُهِينُونِي»(2)، خدای متعال ما را واگذار به مخلوقات نکرده مگرنه ما را خوار می کردند و یک لقمه به ما نمیدادند. خداوند وقتی به انسان روزی میدهد آن چنان محبت آمیز میدهد که انسان یا نمیبیند، یا طلبکاری میکند و یا اگر طلبکاری هم نکند و موحد شود احساس انس و لذت میکند، احساس حقارت نمیکند.
کسی که رابطه اش با خدا قطع میشود، مستحق این است که ذلیل باشد. آن کسی که مشرک میشود باز هم غیر خدا کسی اداره اش نمیکند، کریمانه هم اداره اش میکند اما چون خودش را وابسته به مخلوقات میکند ذلیل میشود. انسان اگر سرسفرۀ رحمت خدا نشست کریمانه اداره میشود و فقط هم سرسفرۀ رحمت خدا است، سفرۀ دیگری نیست. اگر انسان از خدای متعال غفلت کرد و از دست های دیگری گرفت خوار میشود، دیگران انسان را کریمانه اداره نمیکنند. بنابراین خداوند ما را واگذار نکرده بلکه لحظه به لحظه ما را اداره میکند و رحمت او، رزق او در راه است. مخلوق که رزقش قطع نمیشود بلکه کریمانه هم اداره میشود. اگر این را دیدیم، موحد می شویم، محبت خدا در دلمان می آید و داد و ستد با خدا انجام میشود.
«مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِك»(3)، هم کریمانه اداره می شویم، هم محبت او را می بینیم و هم به محبت او می رسیم. اگر انسان آن رشتۀ متصل محبت خدا که همیشه جاری است را ندید دچار اضطراب و ترس میشود. اسباب که یک روز هستند یک روز نیستند اما آن چیزی که همیشه هست رحمت متصل است که شکل های مختلف به خودش می گیرد. این اسباب چون از ما جدا می شوند همان موقعی هم که هستند ما مضطربیم که تمام می شوند. قرآن می فرماید اگر خزائن خدا هم به شما می دادند شما از سر ترس به دیگران نمی دادید. «لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ»(اسراء/100)، اگر همهی خزائن را هم داشتید شما می ترسیدید، انسان همه چیز هم که دارد باز هم می ترسد مگر این که به خود خدای متعال وصل بشود. اگر به خود خدای متعال وصل شد ترس انسان می ریزد. ترس ما از مرگ نیز به خاطر همین است.
اگر انسان رحمت موصوله خدا را ببیند و سر سفره خدا مهمان باشد، مهم نیست که این سفره جمع میشود زیرا یک سفره گسترده تر پهن خواهد شد. هیچ گاه سفره های بعدی خدا سفرۀ تنگ تری نبوده است. ما ابتدا در اصلاب پدرانمان بودیم و سپس در ارحام مادرانمان رفتیم که وضعیت بهتری بود. بعد از آن به دنیا آمدیم که وضعیتمان باز بهتر شده است. در این دنیا ابتدا سفره محبت پدر و مادر بوده و به ما رسیدگی می کردند سپس بزرگ شدیم و وضع بهتر شده، خودمان می توانیم کارهایمان را رسیدگی کنیم. بنابراین وضع ما هیچ گاه بدتر نشده است. اگر کسی سفره الهی را دید و سر این سفره نشست آرام است اما اگر ندید از همه جهت مضطرب است. الان که همه امکانات کنارش هستند می ترسد بعد هم که می خواهند از او جدا شوند می ترسد.
چگونگی زندگی با خدا
جوانی یک رحمت خدا بوده، پیری هم یک جلوه ای از محبت اوست. حیات یک رزق است موت هم رزق دیگری است. اگر انسان این رحمت موصوله را دید، با خدا زندگی میکند از خدا می گیرد و به خدا برمی گرداند. محبت خدا در دلش می آید و احساس امنیت میکند؛ احساس میکند یک چشم نگهبان و دست محبتی دائما مراقب او هست و خواهد بود. ولی اگر به این نرسید طبیعی است هم به ترس و اضطراب مبتلا میشود، هم احساس امنیت و محبت نمیکند و هم اینکه دیگر کریمانه اداره نمیشود. خود شخص این گونه خواسته است. الان هم آن کسی که ما را اداره میکند کریمانه اداره میکند اما ما او را نمی بینیم، بلکه دیگران را می بینیم لذا کرامت خود را از دست می دهیم.
آن رشته محبتی که دائما جاری است امام است. اگر کسی به معرفت الامام نرسد و وارد وادی ولایت امام نشود، چشمش باز نمیشود که از دست خدا بگیرد. هم در دَهَش ها، دست خدا را نمیبیند و هم در خرج کردن ها نمی تواند با خدا معامله کند. کسی که بیرون از ولایت امام است نه از خدا می گیرد و نه به خدا برمی گرداند با اینکه واقعا خدا به او میدهد ولی نمی تواند از خدا بگیرد. خدا از او قطع نکرده است بلکه قابلیتش برای از دست خدا گرفتن قطع میشود. در وادی ولایت شیطان هیچ کس از دست خدا نمی گیرد. همه در حجاب اند و احدی درآن جا به محبت خدا راه پیدا نمیکند. بنابراین امام آن رحمت موصولۀ الهی است که اگر کسی بخواهد به سرچشمۀ رحمت متصل شود باید از وادی ولایت او سیر کند در غیر این صورت رشته اش قطع میشود. گاهی تا آن جا می رسد که این رحمت تبدیل به غضب میشود و «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ»(فاتحه/7)، میشود. اگر انسان به امام گره خورد منعم علیه میشود و اگرجداشد یا در حیرت، ضلال، ترس، وحشت و سردرگمی می ماند و یا اینکه مغضوب میشود.
امام رشته محبت خدا است و با محبت انسان را اداره میکند: «أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ »(4)، امام صاحب خلق عظیم است و با محبت الهی ما را اداره میکند. اگر انسان این گونه وارد شد به جایی می رسد که نعمت ها را اول میبیند و آن ها را دوست دارد اما آرام آرام می فهمد این نعمت هایی که ما دوست داریم سرچشمه اش جای دیگری است. همهی تعلقاتی که انسان به دنیا، خوردنی ها و پوشیدنی ها دارد در امام غرق میشود. آنان که به مقام تفدیه می رسند «أُعِيذُ نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ دِينِي وَ مَالِي وَ وُلْدِي وَ خَوَاتِيمَ عَمَلِي وَ مَا خَوَّلَنِي رَبِّي »(5)، کسانی هستند که امام را سرچشمه محبت و سر رشته محبت الهی میبینند. آن گاه همه چیز خود را فدا می کنند. اگر امام با آن سیمای حقیقی خود و با آن جلوۀ رحمت رحمانی و رحیمی الهی جلوه کند انسان غرق در محبت امام میشود، به طوری که همهی هستی خود را می خواهد فدای امام کند. چنین شخصی دوست دارد همه وجودش یک قطره اشک در راه امام حسین علیه السلام شود.
عالم؛ سراسر آیات الهی
مطلب دیگر این که باید در ما تحولی پیدا شود و در عالم جز آیات خدا چیزی نبینیم. همهی مخلوقات آیات خدا هستند و هیچ اصالت استقلالی از خودشان ندارند و همه ما را به سمت دیگری دلالت و هدایت می کنند. همهی ذرات عالم آیات الهی هستند و ما باید به جایی برسیم که پردهها از جلوی چشممان کنار برود و در عالم آیات الهی را ببینیم. در هر صحنهای که نگاه میکنیم به جلال و جمال الهی برسیم و ملاحظه این صحنه ها در ما اخلاص، محبت، خشوع، خوف و رأفت ایجاد کند. مؤمن موحد در همهی احوال و ذرات عالم او را میبیند، اصلا غیر از خدا را نمیبیند. انسان اگر موحد شد در همهی آیات جز جلال و جمال الهی چیزی نمیبیند و درواقعیت هم چیزی غیر از این نیست ولی اگر موحد نشد و اعراض کرد همهی عالم حجاب میشوند. به هر کجا نگاه میکند خدا را نمییابد. میگوید آن خدایی که از او صحبت میکنند کیست؟آن خدایی که در وصف او آمده است؛ «وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْعَليمُ»(زخرف/84)، «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»(حدید/4)، «إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحيطٌ»(فصلت/54)،«دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ ءٍ فِي شَيْ ءٍ دَاخِلٍ»(6)، کجاست؟ به نظر چنین کسی خدا را نمیتوان اثبات کرد.
اما اگر کسی موحدانه در این عالم زندگی کرد، خاصیت بندگی این است خدای متعال پرده را کنار میزند. چنین شخصی به جایی میرسد که حضور حضرت حق را در همهی عالم میبیند. انسان موحد به هر کجا نگاه میکند جلال و جمال او را میبیند چون چیزی جز قدرت او و اسماء حسنی او در دو عالم نیست. همهی ما به این تحولات عالم که نگاه میکنیم با کمترین تأمل می فهمیم که تکیه گاهی دارد اما آنان که موحد نیستند در تکیه گاهشان به یک مادۀ کر و کور و بیشعور می رسند که بدون اینکه از خود اختیار و شعور و حکمتی داشته باشد این جهان را می چرخاند. ولی انسان موحد در هر ذره ای اسماء حسنی، حکمت، قدرت و رحمت را میبیند و به حضرت حق و اسما حسنی در عالم معرفت پیدا میکند.ما باید به جایی برسیم که به هر کجا نگاه میکنیم آیات الهی را ببینیم.
دو نکته را باید اشاره کرد؛ اول اینکه این آیات متفاوت اند. گاهی انسان به جایی می رسد که در عالم طبیعت نگاه میکند و حضور حضرت حق را میبیند. از امام حسین علیه السلام نقل شده است «عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْ ء«(7)، من از دگرگونی عالم و از اینکه اطوار عالم یکنواخت نیست؛ فهمیدم که تو میخواهی در همه چیز خود را به من معرفی کنی و در هیچ چیز از تو غافل نباشم. این دگرگونی ها برای این است که خود را در همه ی جلوه ها به من نشان بدهی. ما در قدم اول ممکن است به اینجا برسیم که در عالم ملک خدا را ببینیم البته معنای این حرف این نیست که خدای متعال در عالم حلول کرده، یا عالم با خدای متعال متحد است. خدای متعال جسم و جسمانی نیست، اینها صفت مخلوق است ولی خدای متعال از عالم جدا نیست. حضرت حق در متن همهی هستی حاضر است.
اگر کسی اهل مشاهده آیات شد، حضور حضرت حق را در همه جا میبیند. در همهی ذرات عالم حیات، علم و قدرت را مشاهده میکند و همهی عالم مقابلش تبدیل به آیات می شوند. به هر کجا نگاه میکند، از حضور او لذت می برد و با او مأنوس میشود. برای انسان موحد این جلوه های لایتناهی تمامی ندارد بلکه هر یک از این تحولات یک جلوه است لذا لذت بهار را به یک نحو می برد و لذت پاییز را هم به نحو دیگری می برد. لذت انسان موحد از بهار به خاطر خود آن نیست که تلخی در ذائقه اش باشد. انسانی که از خود بهار لذت می برد در متن بهار مستحق رنج است چون از مخلوق لذت می برد و این مخلوق امروز هست اما فردا نیست. انسان اول بهار نگران پایان بهار است و در جوانی نگران پیری و در دوران ثروتمندی نگران فقر است چون این امکانات نمی مانند.
ولی انسان موحد در بهار از طبیعت لذت نمی برد، بلکه از حضور حق لذت میبرد. چنین شخصی جلوهای از محبوبش را میبیند و لذت میبرد. محبوب که از شخص جدا نمیشود لذا لذت و عیش با او دائمی است و نقص پذیر هم نیست. گاهی انسان به جایی می رسد که آیات خدا را در طبیعت میبیند و لذت می برد، ظرف عالم دنیا به اندازۀ خود می تواند جلال و جمال حضرت حق را به ما نشان دهد. یک قدم جلوتر از این پرده کنار می رود و عالم ملکوت را میبیند. همین طور سیر ادامه پیدا میکند و هر چه موحد جلوتر می رود پرده ها را کنار می زنند. انسان که کافر است مبتلا به حجب ظلمانی است. یعنی وقتی انسان وارد وادی ولایت شیطان و اولیاء طاغوت شد «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»(بقره/257)، همه چیز در آن جا حجاب ظلمانی است و چیزی جز ماده نمیبیند اما اگر وارد وادی ولایت امام شد حجب ظلمانی برداشته میشود و وارد وادی نور میشود. در این صورت به هر جا نگاه میکند نگاهش نورانی و موحدانه است. کسی که به امیرالمؤمنین علیه السلام رسید عالم را موحدانه میبیند و سیرش در حجب نور ادامه پیدا میکند.
تبیین کمال انقطاع
در مناجات شعبانیه از خدا متعال چنین می خواهیم «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ»(8)، اگر انسان نظری به حضرت حق انداخت، پرتوآن نگاه قلب را نورانی میکند وقتی نور الهی در قلب آمد شدت پیدا میکند و آرام آرام انسان را از حجب نور عبور میدهد. وقتی انسان وارد ولایت امام شد و ایمان بالله که همان محبت امام است در قلب انسان آمد، همهی عالم را نورانی میبیند. به هر کجا نگاه میکند حضور حضرت حق است، طبیعت را که میبیند برایش حجاب است اما حجاب نورانی است و حضور حضرت حق را احساس میکند. تا زمانی که انسان در وادی ابلیس است ظلمانی است یعنی هر کجا را میبیند تاریک است و این ها مانع دیدن خدا هستند. اگر شخص وارد وادی ولایت امام شد هیچ چیزی مانع دیدن خدا نمیشود و در همه چیز حضور حضرت حق را میبیند. اگر انسان یک قدم با امیرالمؤمنین علیه السلام سیر کد به وادی ملکوت می رود و در آنجا حضور حضرت حق را میبیند تا هنگامی که انسان برسد به «حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجَبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ»(9)، تلقی من این است که معدن العظمة این است که انسان به خود حضرت امیر برسد و در آن مقام خدای متعال را ببیند. انسان تا به وادی ولایت امام نرسیده است در حجب ظلمانی است اما وقتی به امام رسید وارد حجب نورانی میشود تا به معدن العظمة که حقیقت نورانیت امام است برسد و امام مثل نور خداست «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِه»(نور/35).
نکته دوم این که برخی گمان میکنند ما ذکر می گوییم و ریاضت می کشیم که عالم برایمان نورانی میشود. در عالم طبیعت خدا را می بینیم و بعد با همین ذکر می رسیم به جایی که در عالم ملکوت خدا را می بینیم. گمان میکنند وادی توحید وادی بازی درآوردن است. اگر کسی می خواهد همه عالم برایش آیه شوند باید به آن آیۀ مخزونه خدا برسد. اگر کسی به امام رسید، همه عالم برایش آیات می شوند اما کسی که به امام نرسید همه عالم برای اوحجاب می شوند. وادی ولایت امام وادی اسم اعظم الهی است و در آنجا همه چیز آیه میشود. آیه شدن عالم به امام است. به تعبیر دیگر اگر به آن آیه مخزونه خدا و آن آیه ای که در همهی عوالم پوشیده است رسیدی، همه عالم برای تو آیه می شوند و اگر به او نرسیدی همه عالم برایت حجابت می شوند. لذا کسی که به امام رسید از حجاب در رفته است، حضور حضرت حق را درک کرده و موحد است اما مقاماتی دارد. مقامات وادی ولایت امام مقامات حجب نورانی است. هر چه انسان جلوتر میرود توحیدش لطیفتر میشود و درک از حضور حضرت حق، محبت خدای متعال، خشوع و بندگیاش بیشتر میشود.«بِنَا عُبِدَ اللَّهُ »(10).
اگر کسی به آن آیه نرسید، هیچ چیز در عالم برایش آیه نمیشود. اگر امام را بردارید همه عالم حجاب میشود اما اگر نور امام در قلب انسان طلوع کرد، همه عالم را با این نور آیات الله میبیند. اگر نور امام در قلب انسان طلوع نکرد و قلب او ظلمانی شد همه عالم را ظلمت میبیند. در حدیث ابو خالد کابلی چنین آمده است: «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين»(11)، نور امام در قلب مومن از خورشید در وسط روز روشن تر است. اگر چراغ ولایت امام در وجود انسان روشن شد همهی وجودش مثل یک نورافکن میشود که «أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ»، پرتو نگاه وقتی به سوی خدا است که ایمان، نور امام و محبت خدا بیاید. اگر این آمد انسان همهی عالم را نورانی میبیند.
تفاوت وادی طاغوت و نور
«یَحجُبُ اللَّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ»، اما خدای متعال بین آنهایی که قابل نیستند و نور امام حجاب می اندازد و وقتی قلب ظلمانی شد همهی عالم را ظلمت میبیند. فرق وادی ولایت طاغوت و وادی امام این است که در وادی ولایت امام، انسان نورانی به نور امام میشود. این همان نوری است که در پرتو آن همهی کائنات را می توان دید و همهی کائنات آیات الهی میشوند اما اگر انسان از وادی ولایت امام بیرون آمدف قلبش ظلمانی به ولایت اولیا طاغوت میشود و همهی عالم حجاب ظلمانی میشود. لذا انسانی که با بتها زندگی میکند، مستحق همه چیز است؛ مستحق ترس، ذلت و هزار چیز دیگر است. نتیجهی این صحبتها این است که ما باید سر و کارمان با رحمت خدا و آیات الهی باشد. ما باید در همهی عالم حضور حضرت حق و جلوه های جمال او را ببینیم و این در ما شور و احساس ایجاد کند. آن چیزی که عالم را برای ما آیه میکند، امام است. اگر کسی حضور امام، دست محبت او و رحمت خدا را ببیند عالم برایش آیات الهی میشود.
اگر کسی به امام نرسید، عالم برایش حجب ظلمانی میشود و دائما مهمان سفره دیگران، فقیر به دیگران و وابسته به دیگران است. انسان تا به امام نرسد عالم برایش آیه نمیشود. امام با نور خود، عالم را آیه میکند.به اندازه ای که نور امام بر قلب انسان می تابد و قلب انسان نورانی میشود عبور میکند قلب مؤمن گاهی به حدی نورانی میشود که از مرز عالم ملکوت هم عبور میکند و عالم ملکوت هم برایش حجاب نیست زیرا به مقامی از نورانیت امام رسیده که قلبش فوق ملکوت است. انسان مؤمن فوق ملکوت میشود. در روایت فرمود ملائکۀ اربعه ای که فرماندۀ ملائکه هستند (جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل سلام الله علیهم) هنگامی که به شما نگاه میکنند و در اطراف ما نورانیت شما را میبیند حیرت میکنند. یعنی نور شما مؤمنان فوق ملکوت است. آن چه که ما را از عوالم عبور میدهد نور امام است. به اندازهای که انسان سر سفره امام مینشیند و حقیقت ولایت، محبت و نور امام در قلب او ظهور پیدا میکند، عوالم نورانی را پشت سر می گذارد و درکش از آیات الله و توحید رفعت پیدا میکند.
پی نوشتها:
1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص: 613
2- مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص : 582
3- كامل الزيارات، النص،ص: 40
4- المحاسن ، ج 1، ص : 162
5- تحف العقول، النص، ص: 120
6- الكافي (ط - الإسلامية)،ج 1، ص : 86
7- إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 1، ص : 348
8- إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 2، ص : 687
9- إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج 2، ص : 687
11- الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 145
12- الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص : 194
- تعداد بازدید : 1641
- 12 تیر 1399
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد زیارت