پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): به یک دبستانی، اقامهی نماز، حتی به شکل صوری نیز واجب نیست، چه رسد به دانستن "فلسفهی نماز".
سن تکلیف [دختر 9 سال و پسر 15 سال]، یعنی انسان در این سن، به آغاز بلوغی رسیده است که میتواند درک درستی بنماید و به حدی از رشد رسیده است که خالقش او را چه در معارف و چه در احکام، مخاطب قرار میدهد. میفرماید: «ای بندهی من! مرا بشناس، مرا دوست داشته باش، به من ایمان بیاور، مرا بپرست، جز مرا بندگی نکن، به معاد و روز ملاقات ایمان بیاور ... نمازت را برپادار، پاکی و طهارت را پیشه کن، چنین بکن و چنان نکن»!
اما در عین حال، ممکن است که یک کودک نیز بپرسد: «برای چی باید نماز بخوانیم»؟! و البته که باید پاسخی درست، اما متناسب با سن و فهمش به او داد.
الف – ابتدا بسیار دقت نماییم که آیا ما خودمان، فلسفهی نماز را، حتی به حد خودمان میدانیم؟!
بدیهی است که اگر ندانیم، نمیتوانیم به دیگران بیاموزیم، و اگر بدانیم [هر چند مختصر]، میتوانیم آن را در بیانی کودکانه، به فرزندان خود و یا سایر کودکان بیاموزیم، چنان که از حقایق، لطایف، ارزشها و ضد ارزشهای دیگر با او سخن میگوییم تا از آگاهیهای لازم برخوردار گردیده و خوب تربیت شود.
به عنوان مثال: بسیار از خوبی و ضرورت مهربانی، احترام بزرگتر، راستگویی، تمیزی، خوش اخلاقی و ...، با او سخن گفتهایم و میگوییم و او نیز به خوبی درک مینماید؛ پس راجع به خدا، قیامت و یا نماز نیز میتوانیم با او به گونهای سخن بگوییم که درک نماید.
ب – بدیهی است که یک کودک، قبل از آن که با عقل و علمش به حقایقی برسد و آنها را درک نماید، با قلبش متوجه هر چیزی میشود؛ و قلب یعنی "محبت". چنان که یک کودک از جایگاه، مقام و برکات پدر و مادر و یا سایر اعضای خانواده، چیزی نمیداند، اما آنها را دوست دارد، لذا تبیعت نیز مینماید.
بنابراین، منشأ، سرآغاز، علت رویکرد مثبت و سبب انگیزه، نه فقط برای کودکان، بلکه برای بزرگسالان نیز همان "محبت" میباشد.
به عنوان مثال: شاید به نظر بسیار ساده و کودکانه به نظر آید که به یک کودک، به زبان کودکانه و متناسب با سنّش بگوییم: «خدا ما را خیلی دوست دارد – ما نیز خدا را خیلی دوست داریم – پس وقتی آدم کسی را بسیار دوست دارد، همیشه او را یاد میکند و اگر بزرگتر بود، حرفش را گوش میدهد، چون او خیرخواه است، و همیشه از خوبیهای او تشکر مینماید و ...»؛ اما اگر دقت کنیم، میبینیم که این همان کلام خداوند متعال به انبیا و رسولانش میباشد.
به حضرت موسی علیه السلام فرمود:
«إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» (طه، 14)
ترجمه: همانا! من خدايم كه جز من معبودى نيست، پس مرا بپرست و نماز را براى ياد من برپا دار.
و به پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله فرمود:
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (آل عمران، 31)
ترجمه: بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد، و گناهانتان را بيامرزد؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
بنابراین، از کلام وحی آموختیم که فلسفه و حکمت اصلی نماز، همان "یاد" اوست که با ارتباط با او و چنان که خودش فرموده محقق میگردد، و نیز آموختیم که ریشه و اصل، همان "محبت" است و آن چه سبب تبعیت اختیاری و ارادی میگردد نیز "محبت" است و نتیجهی محبت نیز محبت متقابل است و البته که وقتی خداوند رحمان و رحیم، بندهاش را دوست داشته باشد، تمامی گناهانش را نیز میبخشد.
●- پس فسلفه یا یک حکمت "نماز" برای بزرگسال و کودک، یک چیز است، چنان که دوست داشتن خدا برای هر دو قشر یک چیز است؛ منتهی کودک، هم علمی ندارد، هم قوای عقلانی و فهم او هنوز به رشد مطلوب نرسیده است، و هم درک او از مفاهیم و کلمات ضعیف است، لذا همین مطالب، با بیان کودکانه و قابل فهم او، به او منتقل میگردد، اما بزرگسال، به ویژه اگر دانشمند باشد، صدها جلد کتاب معرفتی، اخلاقی، عرفانی، فلسفی و ...، در بارهی همین دو موضوعِ "یاد و محبت" و در واقع "یادِ محبوب" مینویسد.
●- از فلسفههای نماز، ارتباط و اطاعت از بزرگتر و سرپرستی است که آدمی را دوست میدارد و خیر او را میخواهد؛ همان که در ادبیات قرآنی به آن "ولایت و ولایتپذیری" گفته میشود.
بزرگسالان، گاه گرفتار جهل و تکبر خود میگردند؛ اما کودکان معنا و اهمیت "سرپرستی مهربانانه و خیر خواهانه" را به خوبی درک و فهم مینمایند. لذا میتوان با همان کلام و لحن مناسب با سنّ او، توضیح داد که خداوند متعال بزرگتر ما و همگان است [الله اکبر]، ولیّ و سرپرست خیرخواه ما میباشد، پس هر چه فرمان داده به نفع ماست، پس باید اطاعت کنیم. در ضمن باید قدردانی و تشکر نماییم و نماز تمامی اینهاست.
●- دقت نماییم که "تشویق" چه برای بزرگسال و چه برای کودک، اثرات بسیاری در ایجاد و تشدید انگیزه دارد، چنان که خداوند متعال به بندگان مؤمنش، وعدهی نیکوها در زندگی دنیوی و اخروی داده است.
اما، ورود مشوقانه به یک مطلب، باید از همان راه و دری باشد که مخاطب آن را دوست دارد و نه راه و دری که آن را دوست ندارد، هر چند به حق باشد. فرض کنید که کسی قایق سواری را دوست نداشته باشد و یا از کوهنوردی وحشت داشته باشد و دیگری به او بگوید که اگر درسهایت را خوب بخوانی و یا فلان کار را خوب انجام دهی، تو را به قایق سواری و یا کوهنوردی میبرم!
خاطره:
در سالهای نخستین انقلاب، دعوت شدم تا به مناسبتی در یک مدرسه راهنمایی دخترانه، سخنرانی نمایم. این دختران نوجوان که به گفتهی مدیران، از این جلسات خوششان نمیآمد، بسیار استقبال نمودند و از مدیر خواستند که این جلسات ادامه یابد؛ و خلاصه کار به هفتهای یک جلسه رسید.
روزی مدیر و مربی پرورشی که خانمهای مؤمنه، محجبه و محترمهای بودند، مرا به دفتر خواستند و گفتند: «حال که این بچهها اینقدر شما را دوست دارند و به حرفهای شما گوش میدهند، از آنها بخواهید که در بیرون مدرسه، حجابشان را بیشتر رعایت کنند»!
گفتم: «هرگز نخواهم گفت». خیلی تعجب کردند و علت را جویا شدند، گفتم: «من دارم از اصولی با آنها صحبت میکنم که ندای قلب و فطرت و نیز تصدیق عقل آنان است و به همین دلیل خوششان آمده، بعد شما از من میخواهید که ناگاه وارد فروع شوم؛ آن هم حجاب که حالا زیاد هم خوششان نمیآید. به قول شهید بهشتی رحمة الله علیه، خطاب به چند پیشنهاد از سوی مدیران بانکی: «ما داریم زیرساخت یک ساختمان را طراحی میکنیم و شما میگویید که پنجرهاش را کجا بگذاریم بهتر است» لذا اجازه دهید که ابتدا اصول تفهیم و حل شود؛ این که حل شد، فروع نیز حل خواهد شد ان شاء الله!
امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام:
«إنّ للقُلوبِ شَهوَةً و إقبالاً و إدبارا ، فَأتُوها مِن قِبَلِ شَهوَتِها و إقبالِها ، فإنّ القَلبَ إذا اُكرِهَ عَمِيَ». (نهج البلاغة : الحكمة 193)
ترجمه: همانا دلها داراى خواهش (میلها) هستند؛ خوشایند و ناخوشایند دارند (گاه به چيزى رو مىكنند و گاه روى مىگردانند). پس، (از راه اقبال و خوشایندشان وارد شوید) هر گاه خواستند و اقبال كردند، آنها را به كار گيريد؛ چرا كه اگر دل [به كارى ]مجبور شود، كور میگردد.
●- آن نصرتهای دنیوی و نعمات بهشتی که خداوند متعال به بندگان مؤمن و متقیاش بشارت میدهد، همه "خوشایند"های بشر است؛ حال چه خوشایند روحی، مانند نیل به کمال و قرب بیشتر باشد و لذت لقاء الله و حشر با انبیا و اولیا و نظر به وجهه الله باشد، و چه خوشایندهای جسم بهشتی، مانند تمامی نعماتی که بر شمرده است.
بنابراین، با کودک نیز باید از راه خوشایندهایش وارد شد. در بُعد روحی، از محبت و دوست داشتن خدا و محبت متقابل او سخن گفت، و در بُعد دنیوی و جسمی، از نعمات او چون: سلامتی و ... سخن گفت و البته برای پیش از عمل و بعد از عمل، پاداش (جایزه و هدیه) در نظر گرفت؛ و البته "روش"ها بسیار و گوناگون میباشند که باید متناسب با شرایط و امکانات، به کار گرفته شوند.
شاید یکجا صحبت کردن لازم باشد – یک جا قصه گفتن – یک جا طرح سؤالی که پاسخش برای او روان است [تو چقدر خدا دوست داری – دوست داری که خدا چقدر تو را دوست باشد و ...]، یک جا قطع بازی یا هر کار دیگری، با ذکر این که اذان گفتند و من باید بروم نماز بخوانم، تو هم بیا کنارم بنشین، یکجا هدیه یک چادر نماز یا سجاده، یک جا حضور در تجمع مناسبتی کودکان، یک وقت همراه بردن کودک برای نماز جماعت یا جمعه (به گونهای که به او خوش بگذرد)، یکجا تعریف و تمجید دیگران از این که او نماز را یاد گرفته (هر چند غلط و اشتباه بخواند) و ... .
مشارکت و هم افزایی - پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی
پرسش:
با چه روشهایی میتوان به یک کودک دبستانی، فلسفه نماز خواندن را توضیح داد؟
پاسخ (نشانی لینک):
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10134.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
کلمات کلیدی:
گوناگون دعا نماز