امام خمینی رحمة الله علیه:
... گاهی میبینی که به این واقعیات علم دارد؛ لیکن ایمان ندارد. مُرده شوی، از مُرده نمیترسد؛ زیرا یقین دارد که مرده قدرت اذیت و آزار ندارد؛ آن وقت که زنده بود و روح در بدن داشت، کاری از او ساخته نبود چه رسد اکنون که قالب تهی کرده است؛ ولی آنان که از مُرده میترسند برای این است که به این حقیقت ایمان ندارند. فقط علم دارند. به خدا و روز جزا عالمند؛ ولی یقین ندارند؛ از آنچه عقل درک کرده، قلب بیخبر است.
طبق برهان میدانند خدایی است و معاد و قیامتی در کار است؛ ولی همین برهان عقلی ممکن است حجاب قلب شده، نگذارد نور ایمان بر قلب بتابد؛ تا خداوند متعال او را از ظلمات و تاریکیها خارج کرده، به عالم نور و روشنایی وارد سازد: «الله ولیُّ الَّذینَ آمنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النّور.» [1] و آنکه خداوند تبارک و تعالی ولیّ او بوده و او را از ظلمات خارج ساخته است، دیگر مرتکب گناه نمیشود؛ غیبت نمیکند؛ تهمت نمیزند؛ به برادر ایمانی کینه و حسد نمیورزد؛ و در قلب خویش احساس نورانیت کرده، به دنیا و مافیها ارج نمیدهد. چنانکه حضرت امیر (ع) فرمود: «اگر تمام دنیا و مافیها را به من بدهند که پوست جوی از دهان مورچهای جابرانه و برخلاف عدالت بگیرم، هرگز نمیپذیرم»؛ [2] ولی بعضی از شماها همه چیز را پایمال میکنید؛ از بزرگان اسلام غیبت مینمایید. اگر دیگران نسبت به بقال و عطار سر کوچه بدگویی و غیبت میکنند اینان به علمای اسلام نسبتهای ناروا داده، اهانت و جسارت مینمایند؛ زیرا ایمان، راسخ نشده و کیفر اعمال و کردار خود را باور ندارند.
و «عصمت» غیر از ایمان کامل نمیباشد؛ معنای عصمت انبیا و اولیا این نیست که مثلاً جبرئیل دست آنان را بگیرد؛ (البته اگر جبرئیل دست شمر را هم بگیرد؛ هرگز مرتکب گناه نمیشود)! بلکه عصمت، زاییدهی ایمان است.
اگر انسان به حق تعالی ایمان داشته باشد و با چشم قلب، خداوند متعال را مانند خورشید ببیند، امکان ندارد مرتکب گناه و معصیت گردد. چنانکه در مقابل یک مقتدر مسلح «عصمت» پدید میآید. این خوف از اعتقاد به حضور است که انسان را از وقوع در گناه حفظ میکند.
معصومین ـ علیهم السلام ـ بعد از خلقت از طینت پاک، بر اثر ریاضت و کسب نورانیت و ملکات فاضله همواره خود را در محضر خداوند تعالی ـ که همه چیز را میداند و به همهی امور احاطه دارد ـ مشاهده میکنند؛ و به معنای لا اله الاّ الله ایمان داشته، باور دارند که غیر از خدا همه کس و همه چیز فانی بوده، در سرنوشت انسان نمیتواند نقش داشته باشد: «کلّ شَی ءٍ هالِک اِلاّ وَجْهَه». [3]
اگر انسان یقین کند و ایمان بیاورد که تمام عوالم ظاهر و باطن محضر ربوبی است و حق تعالی در همه جا حاضر و ناظر است، با حضور حق و نعمت حق امکان ندارد مرتکب گناه شود. انسان در مقابل یک بچهی ممیز گناه نمیکند، کشف عورت نمینماید، چطور شد که در مقابل حق تعالی و در محضر ربوبیت کشف عورات میکند! از هیچ جنایتی واهمه و مضایقه ندارد. برای این است که به حضور کودک ایمان دارد؛ ولی به محضر ربوبیت اگر علم داشته باشد، ایمان ندارد؛ بلکه بر اثر کثرت معاصی که قلب او تاریک و سیاه شده، اینگونه مسائل و حقایق را اصلاً نمیتواند بپذیرد؛ احتمال صحت و واقعیت آن را هم شاید نمیدهد!
واقعاً اگر انسان احتمال بدهد ـ لازم نیست یقین داشته باشد ـ که این خبرهایی که در قرآن کریم آمده، وعدهها، وعیدهایی که داده شده، راست است، در اعمال و کردار خود تجدید نظر نموده، اینطور افسار گسیخته و بیپروا پیش نمیتازد. شما اگر احتمال بدهید که در مسیری درندهای وجود دارد و ممکن است اذیتی به شما برساند، یا شخص مسلحی ایستاده که شاید متعرض شما گردد، از پیمودن آن راه خودداری ورزیده توقف میکنید، و در مقام تحقیق و صحت و سقم آن برمی آیید.
آیا ممکن است کسی وجود جهنم و خلود در نار را احتمال دهد، مع الوصف مرتکب خلاف شود؟ آیا میتوان گفت کسی خداوند متعال را حاضر و ناظر دانسته خود را در محضر ربوبی مشاهده کند و احتمال دهد که برای گفتار و کردار او جزایی باشد، حساب و عقابی باشد و در این دنیا هر کلمهای که میگوید، هر قدمی که برمی دارد، هر عملی که مرتکب میشود، ثبت و ضبط گردیده، ملائکة الله که «رقیب» و «عتید»ند [4] مراقب او هستند و تمام اقوال و اعمال او را ثبت میکنند، و در عین حال از ارتکاب اعمال خلاف باکی نداشته باشد؟ درد اینجاست که احتمال وقوع این حقایق هم داده نمی شود.
از راه و روش و کیفیت سلوک بعضیها به دست میآید که احتمال وجود عالم ماورای طبیعت را نمیدهند. چون صرف احتمال کافی است که انسان را از خیلی امور ناشایسته باز دارد.
(کتاب جهاد اکبر – مبارزه با نفس، ص 36)
پاورقی:
1- خداوند سرپرست مؤمنان است؛ آنان را از تاریکیها بیرون آورد و در نور وارد سازد. (بقره / 257)
2- وَالله ِ لَوْ أُعْطِیتُ الأقالیمَ السَّبْعَةَ بِما تَحْتَ أَفْلاکِها عَلی أَنْ أَعْصِیَ الله فی نَمْلَةٍ أَسْلُبُها جلْب شَعیرَةٍ، ما فَعَلْتُهُ. نهج البلاغة؛ «خطبه 215».
3- جز وجه او همه چیز نابود شونده است. (قصص، 88)
4- ما یَلْفِظُ مِنْ قْولٍ إلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ. سخنی بر زبان نیاورد، مگر آنکه هماندم رقیب و عتید بر [ثبت] آن آمادهاند. (ق، 18)
کلمات کلیدی:
رهبری علم معاد