ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: خداوند متعال در این آیه کریمه، از قصد و ارادهی خودش گفته و نه از جهت و عملکرد مردم.
اگر بپرسند: چرا مدرسه و دانشگاه تأسیس کردهاید؟ بگویید: برای با سواد شدن و دانشمند شدن مردم. دیگر نمیشود گفت: ولی اکثراً با سواد و دانشمند نشدهاند، بسیاریشان فقط مدرک گرفتهاند و بسیاری دیگر اصلاً به دانشگاه نمیآیند.
رشد علم تجربی و توصیههای پزشکی، برای "سلامت" است، اما بسیاری توجه ندارد و بیمار میشوند و یا به انواع عارضههایی چون: قند، چربی، فشارخون و ... مبتلا میگردند.
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (الذاریات، 56)
ترجمه: و جنّ و انس را نيافريدم مگر براى آنكه مرا پرستش كنند.
دقت کنیم که نفرمود: "خلق نکردم مگر برای این که پرستش شوم"، بلکه فرمود: "خلق نکردم مگر برای این که مرا پرستش کنند"، یعنی: این هدف خلقت است، برای مخلوقاتی به نام "انسان" و "جن".
الف – دقت کنیم که گاهی سؤال از "هدف فاعل" به میان میآید و گاهی سؤال از هدف "فعل" به میان میآید. مثل این که از کسی بپرسند: "شما چرا این کارگاه تولیدی را تأسیس کردهاید؟"، یا از کسی بپرسند: "این کارگاه تولیدی برای چه تأسیس شده است؟" آیه کریمه، تشریح هدف از "فعل" است.
مثال مشکل است، چرا که بشر (مخلوق) تماماً فقر و نیاز است و هر چه کند، نفعی از آن را هدف گرفته است، اما خداوند متعال هستی، کمال و غنای محض است، لذا نقصی ندارد که به دنبال فایده برای خود باشد؛ اما در مقام مثل، پاسخ دو سؤال فوق متفاوت است؛ اگر پرسیده شود: "شما چرا این کارگاه را تأسیس کردید"، ممکن است به نیاز خود اشاره کند و بگوید جهت کسب درآمد، یا به اراده خود اشاره کند و بگوید: خواستم علم و قدرتم را تجلی داده و در اختیار نیازمندان قرار دهم. اما اگر بپرسند: این کارگاه برای چه تأسیس شده است؟ میگوید: برای تولید فلان کالا، یا خودکفایی و جلوگیری از واردات فلان نیاز.
ب – پس "هدف" در این آیه، به هدف از فعل بر میگردد. یعنی خدا بینیاز است، اما دلیل نمیشود که کار او و فعل او بیحکمت باشد.
مثل این است که بفرماید: هر مخلوقی و از جمله هر انسانی را برای رسیدن به کمالش خلق کردم، اسما و صفات خود را – به حد ظرفیت وجودی هر کدام – در مخلوقات تجلی دادم؛ هدایت تکوینی و تشریعی کردم، تا انسان به کمال برسد؛ اما به این کمال نخواهد رسید، مگر با «عبادت = بندگی» من. از این رو در مقام امر (که پس از خلق است) به همه انسانها فرمود:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (البقره، 21)
ترجمه: اى مردم، پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بودند آفريده پرستش كنيد، شايد پروا پيشه كنيد.
مثل این است که فرموده باشد: ای انسان! تو برای رسیدن به کمال خلق شدی، از این رو به سوی هستی و کمال محض باز میگردی (انّا إلَیهِ راجِعُون) – (وَ إلِیهِ المَصیر) – (إِلَى اللّهِ مَرْجِعُكُمْ)؛ راه قرب به کمال نیز تقواست (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ)؛ و بفرماید که این تقوا حاصل نمیگردد، مگر آن که فقط به من تعلق و وابستگی داشته باشید، فقط من را هدف، معبود و إله بشناسید و فقط من را عبادت و بندگی کنید. و البته آن هم مستلزم این است که اول کسب معرفت کنید، خدای حقیقی را بشناسید و سپس او را عبادت و بندگی کنید، تا به آن کمال برسید. از این رو خود را در آفاق و انفس شناساند، دلایل عقلی، علمی و حسی ارائه کرد، با وحی استدلال کرد و متذکر شد، سپس دعوت به اخلاص در پرستش (توحید) نمود.
ج – پس اگر مشاهده شد که کثیری از انسان و جنّ، از صراط مستقیمی که انسان را به هدف از خلقتش میرساند، منحرف شدهاند؛ نه به هدفگذار خدشه، ضرر و شکستی وارد میشود و نه به هدف.
مثل این است که شما بگویید: از نقطه "الف" تا نقطه "ب"، یک بزرگراه استاندارد و کامل ساختیم تا شما مسافران سالم، سلامت، سریع و بدون مشکل به مقصد برسید؛ و البته سالم پیمودن این راه نیز مستلزم باور و رعایت اصول و ضوابطی است که برایتان تشریع (قانونگزاری) شده است.
بعد یکی بگوید: اما ما شاهدیم که بسیاری این اصول و ضوابط را نمیشناسند، باور ندارند و رعایت نیز نمیکنند – تصادف میکنند – از جاده منحرف میشود – به کوه میخورند و یا به دره سقوط میکنند – برخی مجروح میشوند – برخی به بیمارستان رسیده و معالجه میشوند – برخی نقص عضو مییابند و برخی میمیرند و حتی آتش میگیرند!
خب، پاسخ روشن است، خطای آن برخیها، هیچ خدشهای در هدف از درست کردن این جاده وارد نمیکند، بلکه هر کس خارج شد، خودش ضرر میکند؛ و البته بسیاری نیز سالم و سلامت عبور کرده و به مقصد و مقصود میرسند. خوشحال و راضی.
نکته: قلّت و کثرت برای خدا فرقی نمیکند:
در دانشگاهها رسم است که برخی از اساتید، اگر اکثر دانشجویانشان نمره نیاورند، به آنها نمره میدهند، یا حتی تقلب میرسانند و یا حتی در مواردی شنیده شده که ورق امتحانی آنها را درآورده و آن چه نباید بکنند، میکنند. این به خاطر آن است که به این شغل نیاز دارند. باید گفته شود که استاد موفقی بوده و کلاس موفقی داشته است. اما اگر به آن استاد بگویند: ما از این کلاس از شما "کارشناس و نخبه" میخواهیم و نه جمعیت؛ دیگر این کار را نمیکند، حتی اگر فقط یک قبولی داشته باشد.
خداوند متعال، نیازی به کسی ندارد؛ لذا قلّت یا کثرت جمعیت ایمانآورندگان برای او فرقی ندارد. اگر پیامبری را بفرستد و او بیش از 900 سال مردمان را دعوت کند و جز تنی چند کسی به او ایمان نیاورد، و یا همه گروه گروه به به دین خدا بگروند و (يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا) بشود، برای او فرقی ندارد. اگر از میان چند میلیون نفر، فقط 120 نفر یا 130 نفر اصلاح شوند و برای مابقی وعده عذاب محقق گردد، هیچ خوفی از این نتیجه ندارد (وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا).
پس میفرماید: "انسان را خلق نکردم مگر برای این که مرا بندگی کند"، یعنی کمال و سعادتش در این است؛ حال خواه همه بندگی کنند و یا فقط چند نفر در میان چند میلیاردنفر بندگی کنند.
به قول آیت الله حائری شیرازی (نقل به مضمون): اخلاق خدا این است، همه را دعوت میکند، همه را رهنمود میدهد، همه را بشارت و انذار مینماید، بعد همه را تک به تک امتحان میکند؛ و برایش فرقی نمیکند که اکثر مردود شوند یا قبول. موسی (ع) به اعتکاف میرود و اکثراً مرتد میشوند و پیامبر اکرم (ص) رحلت میکند و اکثراً از دین باز میگردند و ... .
کلمات کلیدی:
قرآن علم