چرا انسان به صورت طبیعی و ذاتی عاشق خداوند که خالق اوست نیست یا از نماز لذت نمیبرد، همانطور که کودک شیرخوار، عاشق مادرش است؟ (دبیرستان / سازی)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): هیچ موقع اگر چپزی را شما ندانستید، یا نشناختید و یا در خود نیافتید، حکم کلی ندهید که "انسان اینگونه است"! به قول حکما: «عَدَمُ الوِجدان لا یَدُلُّ عَلیٰ عَدِم الوُجود»، یعنی: «نیافتن، نشناختن و درک نکردن، دلیل بر وجود نداشتن نمیباشد». اول یک حکم غلط صادر میشود که انسان فطرتاً عاشق خدا نیست، و سپس بر مبنای آن حکم خطا، پرسیده میشود: «چرا چنین است»؟!
الف – خداوند متعال عقلی به آدمی موهبت نموده که هم دانشمند است و هم صادق است و هم خطا نمیکند و حتی با صاحب عقل نیز تعارفی ندارد، لذا امام کاظم علیه السلام فرمودند:
«إنَّ للّه ِعَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ: حُجَّةً ظاهِرَةً، و حُجَّةً باطِنَةً، فأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ و الأنبِياءُ و الأئمَّةُ عليهم السلام، و أمّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ» (الكافي : 1/16/12)
ترجمه: خداوند را بر مردمان دو حجت است: حجتى بيرونى و حجتى درونى. حجت بيرونى همان فرستادگان و پيامبران و امامان عليهم السلام هستند و حجت درونى همان خردها (عقول).
این عقل، تمامی حقایق عالم هستی را تصدیق میکند و در نهایت حکم به وجود خالق عالم هستی، علم و حکمت او و نیز مالکیت، ربوبیت، اولوهیت و سبحان بودن او و ضرورت اخلاص عشق و بندگی او میدهد.
ب- البته این عقل شناختی، فقط به نور علم میبیند و میشناسد، مانند چشم که هر چقدر هم سالم و قوی باشد، بدون نور چیزی نمیبیند. لذا خداوند متعال، تمامی علوم عالم هستی را در دو کتاب "خلقت و وحی"، پیش روی انسان باز کرده و در اختیار او قرار داده تا بخواند، بداند، تفکر و تعقل نموده و سپس بشناسد و تصدیق کند.
ب- خداوند متعال قلبی به آدمی موهبت نموده که با آن "فهم" میکند و چون فهمید، "ایمان" میآرود و به همین تناسب، "حبّ و بغض" پیدا میکند. اگر به خداوند سبحان ایمان آورد، از کفر و کافر متنفر میگردد و اگر حبّ او به دنیا و متاعش شد، حتی از یاد خداوند واحد و سبحان، مشمئز میشود و حالش به هم میخورد!
«وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (الزّمر، 45)
ترجمه: هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مىشود، دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئزّ (و متنفّر) مىگردد؛ امّا هنگامى كه از معبودهاى ديگر ياد مىشود، آنان خوشحال مىشوند.
محبت:
اصل حالتی به نام "محبت" در وجود آدمی که به شدت آن "عشق" میگویند [صرف نظر از مصادیق گوناگون محبوب] یک امر فطری است، یعنی هیچ کسی آن را از بیرون کسب نکرده و نمیتواند بکند! لذا نه تنها همگان "محبت" دارند و از آن درک واحدی دارند، بلکه همگان در هر حرکت و اقدامی، فقط دنبال "محبوب" میروند، نه الزاماً به دنبال "معروف (شناخته شده)"! چه بسا آدمی چیزی یا کسی را بشناسد و از آن متنفر هم باشد و یا دست کم بیتفاوت باشد؛ اما اگر کسی یا چیزی را دوست داشت، حتماً به سمت نزدیکی (قُرب) و وصال او حرکت مینماید. حال خواه محبوبش حق باشد یا باطل. خدا باشد یا متاع دنیا!
انگیزهی هدف گرفتن دنیا و تلاش برای رسیدن به متاع بیشتر در دنیا، همان محبت به دنیاست، چنان که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ – محبت به دنیا، ریشه و رأس تمامی خطاها و گناهان میباشد»؛ و انگیزهی اصلی در هدف گرفتن خداوند متعال و بالتبع اطاعت از او نیز "حبّ الله" است، و پاداش محبت نیز بالاتر از بهشت است، یعنی همان محبت متقابل میباشد، و علت اصلی "مغفرت" نیز همان محبت است! چنان که فرمود:
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (آل عمران، 31)
ترجمه: بگو: «اگر خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزندهی مهربان است».
همگان عاشق خدا هستند
این محبتی که خداوند متعال در وجود انسان نهادینه نموده است، یک حالت واهی و بیجهت یا روی هوا نیست، یک محبت بدون محبوب نمیباشد، چنان که علم، بدون معلوم حاصل نمیگردد. بلکه خداوند متعال، تمامی بندگانش را دوستدار (مُحبّ) خود آفریده است؛ چنان که اگر تمامی محبتهای خُرد و کلان، مقطعی و ... را در یکجا جمع کنیم و به غایت آن نگاه کنیم، میبینیم که همگان عاشق کمال هستند، و چون کمال حد و مرزی ندارد، همگان بی حدّ، عاشق کمال محض هستند که او نیز جز خداوند سبحان نیست، اگر چه همگان به این حقیقت آَشنا نباشند و او را به عنوان محبوب حقیقی و غایی نشناسند!
سبب اصلی محبت و عشق انسان، به علم، حکمت، قدرت، ثروت، مالکیت، سلطنت، رحمت، زیبایی، جود، کریم و ...، این است که همگان فطرتاً عاشق آن علیم، حکیم، قادر، غنی، مالک، سلطان، رحمان، جمیل، جواد، کریم و ... آفریده شدهاند و مظاهر و نشانههای محبوب را در هر کسی یا هر چیزی ببیند، او (آن) را نیز دوست میدارند. چنان که اگر شما کسی را دوست داشته باشید، اسم او، یاد او، اثر او، عکس او، نامهی او حتی شهر و دیار او را دوست خواهید داشت.
علت اصلی انحرافات:
ممکن است پرسیده شود: «حال که خداشناسی، خداجویی، خدادوستی و خداپرستی، و بالتبع معادگرایی برای قرب و وصال محبوب، حکم عقل شناختی و گرایش قلبی و فطری انسان است، پس چرا این همه کفر، شرک، فسق و گناه وجود دارد»؟!
علت اصلی، فقط و فقط "بدل ساختن" و جایگزینی "بدلی به جای اصلی" است که وسوسهی شیاطین جنّ و انس، همه از همین راه است. بدلیجات را جلوه میدهند تا جایگزین اصلیها شوند و "اغوا" که کار شیطان است، یعنی همین!
اگر کسی (جامعهای)، فلاح و سعادت دنیوی و اخروی را در «رفاه و لذت دنیوی" خلاصه نمود – نام هر گونه رابطه و لذت جنسی را "عشق - Love " گذاشت – نام هر گونه فسادی را "تفریح" گذاشت – فرض کرد این قدرتی که فطرتاً به آن کشش دارد، در پول و ثروت است و آنها را "قادر محض" فرض نمود – نام هوس را "لذت" گذاشت و ...، بدلیها را جایگزین اصلیها کرده و خود را اغوا نموده است و حتماً دچار خسران میگردد: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْر / العصر، 2 و 3».
در اصول و چارچوبها و در راستای "بدل سازی"، انواع و اقسام بتها، گوسالهها، طاغوتها و ...، به عنوان "إلههای دروغین"، جایگزین الله جلّ جلاله که تنها "إله حق" است قرار میگیرد و بالتبع آدمی تمامی این عشق و محبت فطری را که باید به خداوند محبوب و معبود اختصاص دهد، به این بدلیها و جعلیات اختصاص میدهد. او عاشق "قوی و قوت" حقیقی است، اما گمان دارد که قوت در پول، ثروت، شهرت و شهوت است و آنها را جایگزین محبوب حقیقی مینماید:
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
ترجمه: بعضى از مردم، معبودهايى غير از خداوند براى خود انتخاب مىكنند؛ و آنها را همچون دوست داشتن خدا، دوست مىدارند امّا آنها كه ايمان دارند، شدت محبتشان به الله است (محبوب غایی آنها خداست) و آنها كه ستم كردند، (و معبودى غير خدا برگزيدند،) هنگامى كه عذاب (الهى) را مشاهده كنند، خواهند دانست كه تمامِ قدرت، از آنِ خداست؛ و خدا داراى مجازات شديد است.
لذت عبادت
هیچ کسی نیست که معبودی نداشته باشد و از عبادت خود لذت نبرد، چرا که عبادت همان قرب، اتصال و ارتباط با معبود، محبوب و معشوق است و حتماً لذت دارد؛ منتهی "محبوب"های افراد متفاوتند و شکل عبادتشان فرق دارد! شکل عبادت پروردگار عالم، در اطاعت از اوست و شکل عبادت مجسمه، در آویزان کردن جواهرات از اوست و شکل عبادت طاغوتها، در سپردت ولایت (سرپرستی) به آنان است!
مثال: با غبان، گُل میکارد و از زحمتی که برای رویش آن میکشد، لذت میبرد و منتظر اجرش «فروش» میباشد، چون محبوب غایی همان فروش است – گلفروش همان گل را در گلفروشی میآراید، نگهداری میکند، تزئین مینماید و از این تلاش خود لذت میبرد و منتظر اجرش که فروش به مصرف کننده است میماند، چون محبوب غایی او فروش به مشتری و سود است – مشتری همان گل را میخرد، پولی که برای به دست آوردنش زحمت کشیده را با میل و رغبت میدهد، و از این کارهایش لذت نیز میبرد، اما منتظر میماند تا به دیدار (لقای) محبوب و معشوق برسد و این گل را به او هدیه دهد، چرا که هدف غایی او، وصال، رضا و خوشنودی محبوب است.
پس در این سلسله، همه زحمت میکشند و همه از زحمت خود لذت میبرند، منتهی "اهداف، غایات و محبوبها" فرق دارند.
عبادتِ معبود هم همینطور است؛ کسی که إله، معبود و محبوش مال دنیاست، برای به دست آوردن آن از هر راهی و با هر زحمتی تلاش میکند و از این تلاش خود لذت هم میبرد [حتی اگر کلاهبرداری و رانتخواری نماید] – کسی که إله، معبود و محبوبش شهرت، مقام و شهوت است، نیز همینطور. و کسی که إله، معبود و محبوب غایی او الله جلّ جلاله میباشد نیز از انواع و اقسام تلاشهای خود [که چون در راه اوست، همه عبادت است]، لذت میبرد. حال خواه در خلوتی به نماز ، تلاوت قرآن مجید و دعا نشسته باشد – یا در جبههای در راه خدا، جان و مال را به میدان به میدان آورده باشد – و یا در جهادی بزرگتر (جهاد اکبر)، که همان تلاش برای کنترل و جهت دهی هواهای نفسانی، در راه رضایت معشوق است کوشش نماید – و چه در جهاد علمی، جهاد اقتصادی و ... شرکت فعالیت نماید.
●- پس، اگر کسی متوجه شد که از "نماز" لذت نمیبرد، یا خدا را درست نشناخته و محبوب غاییاش خدا نیست و یا نماز را که گفتگو و راز و نیاز مستقیم با محبوب است را درک ننموده است تا لذتش را درک کند و فقط به عنوان انجام یک فریضه، برای این که گرفتار نشود، به زور و یا از روی عادت خم و راستی میشود و الفاظی را در فضا منتشر مینماید! لذا برایش سخت و ناخوشایند میشود و بیحوصله و کِسل عبادت میکند! والبته محبوب نیز چنین عبادتی را نمیپذیرد:
«وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَى وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ» (التوبة، 54)
«هيچ چيز مانع قبول انفاقهاى آنها نشد، جز اينكه آنها به خدا و پيامبرش كافر شدند، و نماز بجا نمىآورند جز با كسالت، و انفاق نمىكنند مگر با كراهت!»
پس، هر عبدی، از ارتباط، اتصال، دیدار (لقا) و بندگی معبود خود و جلب رضایت او (ارضا)، لذت میبرد، منتهی معبودها متفاوتند! لذا هر گاه، برای محبوب حقیقی که عشق به او ذاتی (فطری) است، جایگزینی جعل و قرار داده نشود، انسان از عبادت او لذت میبرد.
مشارکت و همافزایی (پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
چرا انسان به صورت طبیعی و ذاتی عاشق خدا نیست و از عبادت او لذت نمیبرد؟!
پاسخ (نشانی لینک):
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10506.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 3935
- 27 مرداد 1399
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید دعا عبادت نماز