استاد قمشهای میگوید: «ما همه با یک دین به دنیا آمدیم، و آن هم اسلام، مسیحیت و ...نیست، بلکه دینِ عشق است، مثل عشق به زیبایی، علم و ... آیا چنین است؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): آیا خداوند سبحان، خودش برای این دین فطری اسم نگذاشته که دیگران بگذارند؟!
بله، در کلیات کاملاً چنین است که فرمودند، اگر چه در این بخش از کلیپ منتشر شده، در نهایت مسئله "عشق، عاشق و معشوق"، مبهم رها شده است، مگر این که در ادامه توضیح داده و در جمعبندی، روشن نموده باشند. این که بگویند: «شما اسم دینتان را بگذارید "دین عشق"، نه تنها غلط نیست، بسیار هم عالیست، اما بسنده نمودن به این مقدار، بسیار گُنگ و مبهم است و باید توضیح داده شود؛ وگرنه موجب هدایت و رشدی نخواهد بود و چه بسا موجب انحراف و شرک نیز بشود! دین ما سراسر محبت و عشق و متقابلاً بُغض و دشمنی است، چرا که این دو بال با هم سبب پرواز میشوند، اما اسم این دین را خداوند سبحان خودش گذاشته است [اسلام].
پیش از این، مباحث بسیاری در مورد "محبت و عشق فطری" در این پایگاه درج شده است و هم اکنون مبحث "محبّت" که در پایین صفحه اصلی – بخش «مختصر و مفید» به صورت صوتی ایفاد میگردد، در همین باب است. (اینجا را کلیک کنید).
حال برای روشن شدن موضوع، به چند اصل توجه نمایید:
یک – "دین" با "شریعت" متفاوت است؛ "دین" اصول جهانبینی و سپس باورهای قلبی (اعتقادات) است و "شریعت" حقوق و احکام میباشد. لذا فرمود: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ - دین نزد خدا فقط اسلام است / آل عمران، 19)؛ مگر میشود: یک خالق و رب، یک انسان و یک معاد، چندین دین میتواند داشته باشد. اما شریعتها که به تناسب شرایط زمانی و مکانی و محیطی متغیرند، متفاوتند؛ پس تقسیمبندی به اسلام، مسیحیت، یهودیت و ... بدین معنا، مربوط به شرایع است. وگرنه دین انبیای الهی، از آدم تا خاتم علیهم السلام، همان اسلام بوده است.
دو – تمامی گرایشات در آدمی، ریشهی فطری (یا غریزی) دارند؛ از جمله اصل گرایش به دین، صرفنظر از کدام دین! یعنی اصل گرایش به پرستش، عشق به معبود، اطاعت، عبادت و ... .
سه - آدمی با یک فطرتی خلق شده است، پس این فطرت همگانی است، یعنی آدمی با فطرت واحدی که خداوند در وجود همگان سرشته است، و تغییر و تبدیل هم نمییابد (لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّه)، به دنیا میآیند. چنان که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند:
«كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ وَ إِنَّمَا أَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ وَ يُمَجِّسَانِهِ»
ترجمه: «هر نوزادى بر اساس فطرت متولد مىشود، اين پدر و مادر اويند كه وى را يهودى، يا مسيحى و يا مجوسى مىنمايند». یعنی فطرت یکیست، شرایع متفاوت میشوند.
چهار – "دین حقیقی"، [نه شریعت]؛ همان است که خداوند متعال در فطرت همگان قرار داده است و تصریح نموده که "دین قیّم – پابرجا و نگهدارنده"، همین دین فطرت است و شما نیز همین دین را برگزینید.
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (الرّوم، 30)
ترجمه: پس روى (جهت) خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛ اين است آيين (دین) استوار؛ ولى اكثر مردم نمىدانند !
دین عشق؟!
حال میخواهیم بدانیم که این "دین فطرت"، کدام دین است؟ نمیتوانیم همینطوری روی هوا بگوییم "دین عشق" و مثال بیاوریم از دوست داشتن زیبایی، علم، نیکویی و ...! به قول استاد، این را همه دارند، کافران نیز دارند، چرا که فطرت یکیست. بلکه، محبت و عشق نیز تعریفی دارد، تعلقی دارد، چارچوبی دارد.
حال فرض نمایید که کافری به مؤمنی بگوید: «عشق و محبت که فطریست، حال تو خدایت را دوست داشته باش و من نیز مظاهر دنیا را دوست میدارم؛ پس دینمان یکیست»؟! اتفاقاً "کفر و شرک" از همین جا پدید میآیند. چنان که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «حُبّ الدّنیا رَأسُ کُلُّ خَطیئَة»، یعنی: محبت دنیا، ریشه و رأس تمامی خطاها و گناهان است». آیا میتوان گفت: «حبّ الله» با «حبّ الدنیا»، یک چیز است، یک ارزش را دارند، به یک نتیجه میرسند، چرا که اصل محبت فطری است؟!
از اینرو، وقتی راجع به آیهی فطرت، از امام صادق علیه السلام میپرسند که بالاخره این دین فطر چیست؟ میفرمایند: «توحید». یعنی خداجویی، خداشناسی، خداپرستی و خداخواهی، در فطرت آدمی سرشته شده است.
عاشق بی معشوق!
اصل "محبت" است و "عشق" به شدت "محبت" گفته میشود، لذا در آیات قرآنی، بر واژهی "محبت" تأکید و تصریح شده است، چرا که اصل و ریشه همین است.
بنابر این، اصل حالتِ "محبت" در انسان فطری است، آن را از بیرون کسب ننموده، یاد نگرفته و یا نخریده است؛ اما آیا شما "مُحبِّ بیمحبوب"، یا "عاشقِ بیمعشوق" سراغ دارید و اصلاً چنین چیزی ممکن است؟! پس نمیتوانیم همینطوری و در یک کلیگویی، مدعی شویم که: «دین فطرت، دین عشق است، مثل عشق به زیبایی یا علم و ...» بلکه باید محبوب و معشوق، "معروف" (شناخته شده) نیز باشد!
کمال و تجلی
تا زیبا [جمیل] وجود حقیقی نداشته باشد، زیبایی هیچ معنا، مفهوم و مصداقی نخواهد داشت، پس تمامی زیباییها (جمالها)، تجلی آن زیبا [جمیل] است.
تا دانا [علیم] وجود حقیقی نداشته باشد، عِلم هیچ معنا، مفهوم و مصداقی نخواهد داشت، پس تمامی معلومها (علوم)، کشف و دیدن تجلی آن دانا [علیم] است. عِلم، که در عالَم، شناخته میشود، یعنی "عَلَم و نشانه از علیم".
تا وجود بخش [رحمان] وجود حقیقی نداشته باشد، رحمت هیچ معنا، مفهوم و مصداقی نخواهد داشت، پس تمامی وجود بخشیها (رحمتها)، در تعلیم، مهربانی، گذشت، نیکی، انفاق و ...، تجلی آن وجود بخش حقیقی [رحمان] است.
نتیجه:
پس، ما فطرتاً محبّ و عاشقِ محبوب و معشوقی واحد و حقیقی هستیم، و چون او را دوست داریم، تجلیات او را نیز که نشان از او دارند، دوست داریم. به قول حکما: «عشق به ذات، عشق به آثار ذات را به همراه میآورد»؛ یعنی همه عاشق "هستی و کمال محض" هستیم، لذا تجلیات او (اسمای کمالیه) را دوست داریم.
به زبان ساده، ما همه عاشق خدا آفریده شدهایم؛ و چون او را دوست داریم، تجلیات، اسما، آیات و نشانههای او را دوست داریم. عشق فطری ما به حیات، زیبایی، علم، حکمت، قدرت، رأفت، رحمت ... و سایر کمالات، به خاطر عشق فطری به حیّ، جمیل، علیم، حکیم، قادر، رئوف، رحیم و ... میباشد.
پس، آن چه در فطرت همگان سرشته است و در همگان وجود دارد، همان "توحید" است، اگر چه گاه روی فطرت پرده میافتد، نور افشانی نمیکند، لذا قلب و بصیرت را ظلمات فرا میگیرد، و آدمی محبوبهای کاذب را جایگزین میکند تا این ندای فطری را پاسخی بدهد و برای این شور "محبت"، محبوبهای جعلی بتراشد!
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
ترجمه: و برخی از مردم، معبودهايى غير از خداوند براى خود برمی گزینند؛ و آنها را همچون خدا دوست داشتن خدا دوست مىدارند؛ امّا آنها كه ايمان دارند، شدت محبتشان (محبوب غاییشان) خاست؛ و آنها كه ستم كردند، (و معبودى غير خدا برگزيدند،) هنگامى كه عذاب (الهى) را مشاهده كنند، خواهند دانست كه تمامِ قوت، از آنِ خداست؛ و خدا داراى مجازات شديد است.
●- یعنی آدمی فطرتاً عاشق "قوی و بالتبع قوت" آفریده شده است، چرا که قوت، همان کمال و هستی است و مقابلش ضعف، کاستی و نیستی قرار دارد؛ اما گاهی گمان میکند که "قوت" از مظاهر دنیا [ثروت، قدرت، شهوت، شهرت و ...] به دست میآید و آنها را جایگزی محبوب و قوی حقیقی مینماید و البته یک روزی میفهمد، اینها هیچ کدام، آن قوی حقیقی که فطرتاً عاشقش بود، نبودند و قوی، محبوب و معشوق، فقط الله جلّ جلاله میباشد!
مشارکت و همافزایی (پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
استاد قمشهای میگوید: «ما همه با یک دین به دنیا آمدیم، و آن هم اسلام، مسیحیت و ...نیست، بلکه دینِ عشق است، مثل عشق به زیبایی، علم و ... آیا چنین است؟
پاسخ (نشانی لینک):
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10597.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 4458
- 5 مهر 1399
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید