«ایکس - شبهه»: خوب تشریح کردن اصل علیت، مستلزم نوشتن دست کم یک کتاب 80 تا یکصد برگی است و آن هم به شرطی که فقط کلیات آن مطرح گردد. لذا در این امکان مختصر سعی میشود إن شاء الله نکات کلیدی آن ایفاد گردد:
الف – اصل «علیت» یکی از معدود اصول فلسفی است که در همهی اندیشههای گوناگون فلسفی مطرح شده و تحت عنوان «علت و معلول» و رابطهی آنها مورد بحث قرار گرفته است. شهید مطهری در مورد این رابطه میفرمایند: «علیت، نوعی رابطه است میان دو شیء که یکی را علت و دیگری را معلول میخوانیم، اما عمیقترین رابطهها. رابطهی علت و معلول این است که علت، وجود دهندهی معلول است. آن چه معلول از علت دریافت میکند، تمام هستی و واقعیت خویش است. لهذا اگر علت نبود، معلول هم نبود...، علیهذا نیاز معلول به علت، شدیدترین نیازهاست، نیاز در اصل هستی. بنا بر این اگر بخواهیم علت را تعریف کنیم، باید بگوییم: آن چیزی است که معلول در کیان و هستی خود به او نیازمند است». (آشنایی با علوم اسلامی – فلسفه، 218)
ب – به هر چیزی که «هستی» یا «وجود» عین ذاتش نباشد، یعنی خودش عین «هستی» نباشد، پدیده میگوئیم و هر پدیدهای معلول است. چرا که چون هستی عین ذات او نیست، پس باید علتی برای پیدایشش وجود داشته باشد. پس هر پدیدهای معلول و هر معلولی نیازمند به علت است.
ج – اما باید توجه داشت که هر علتی، معلولی خاص خود ایجاد میکند و هر معلولی علتی خاص خود دارد. مثلاً غذا خوردن علت سیر شدن است و نه علت مثلاً با سواد شدن. پس، «میان هر علت با معلول خودش سنخیت و مناسبت خاصی حکمفرما است که میان یک علت و معلول دیگر نیست» (همان مدرک).
د – از جمله مباحث کلیدی دیگر در این باب، تقسیم عللهاست که در فلسفهی ارسطو به چهار قسم «علت فاعلی، علت غایی، علت مادی و علت صوری» تقسیم شده است. مثلاً در خانه سازی: مهندس و بنّا و کارگر و .. علل فاعلی هستند، سکونت در آن علت غایی است، مصالح علت مادی هستند و شکل ساختمان (متناسب با علت غایی، مسکونی، تجاری، اداری و ...) علت صوری نامیده میشود.
اما علمای اسلامی فقط آن چیزی را «علت» میخوانند که وجود دهندهی چیز دیگری باشد. لذا بنّا را هیچگاه «علت» نمیدانند و استدلال میکنند که بنّا ساختمان را به وجود نیاورده، مصالح قبل از بنا وجود داشته و کار بنا فقط ساماندهی به استفاده و چینش آن مصالح میباشد و ... . لذا این گونه عوامل در فلسفهی اسلامی با نامهایی چون «مقدمه»، «معدّ» و «مجرا» خوانده میشوند و علت به حساب نمیآيند.
ھ – آخرین نکته آن که طبعاً علل میتوانند یکی قبل از دیگری ادامه داشته و تعقیب شوند، اما هیچ گاه نمیتوانند نامتناهی باشند، پس قطعاً اگر هر علتی قائم به علت دیگری باشد و آن نیز قائم به علت دیگری و میلیاردها علت شناخته و بیان گردد، در نهایت باید به علتی برسند که آن دیگر قائم به علت دیگر نیست و قائم به ذات است. یعنی خودش معلول نیست. چرا که در غیر این صورت دور و تسلسل پیش میآيد که محال عقلی است. این علت نهایی را «علت العلل – علت نهایی و علت قائم به ذات» نیز میخوانند.
بدیهی است که علت نهایی از آن جهت که هستی عین ذاتش است، و علت العلل دیگر علتهاست، وجود بخش و هستی بخش اوست – پس او حی (زنده) و محی (زنده کننده) است. و چون «هستی محض» است، هیچ گونه نیستی [نقص] به او راه نمییابد، پس کمال مطلق و سبحان است (منزه از هر حدّی است، که هر حدّی حاکی از نقص نسبت به فراتر از خود میباشد). چون همه چیز را او هستی بخشیده و به وجود آورده است، خالق است ...، و در نهایت آن که چون «هستی» دوتایی و مثل [که از صفات محدود است] بر نمیدارد، واحد، احد و لیس کمثله شیء است.
کلمات کلیدی:
اعتقادی