ایکس – شبهه: از مرحوم آیت الله طالقانی شنیدیم، یکی به امام صادق (ع) عرض کرد: «هلاک شدم»! پرسیدند: چرا؟ گفت: به وجود خدا شک کردم! ایشان فرمودند: «الله اکبر، هذا اوّلُ الیَقین» یعنی: الله اکبر، این تازه اول یقین است.
پس شک، سؤال، شبهه و تردید چیز بدی نیست، به شرطی که انسان عاقل در شک یا سؤال و تردید خود متوقف نگردد. چنان چه اگر در امری از امور ضروری یا حتی غیر ضروری حیات دنیوی خود شک یا تردید کنیم، متوقف نشده و با شک، تردید و ابهام زندگی نمیکنیم.
واقعاش این است که غالباً نوع ما، تفاوت سؤال، شک، شبهه و تردید را نمیدانیم و تا سؤالی به ذهنمان خطور میکند و یا برایمان مطرح میکنند و پاسخاش را نمیدانیم، زود گمان میکنیم که لابد به اصل وجود خداوند متعال شک کردهایم و شیاطین جنّ و انس نیز این گمان را تقویت کرده و سعی در القای آن میکنند.
مرحوم آیت الله علامه جعفری (ره) در تعریف «حیات معقول» میفرمود: «حیات معقول یعنی انسان عاقل سؤال دارد، پس کسی که سؤال نداشته باشد، عقل ندارد (مضمون).» پس سعی کنیم به محض این که با سؤال یا شبههای مواجه شدیم، آن را در همان حدّ سؤال و شبهه دیده و تحقیق کنیم تا بر طرف شود، نه این که بمانیم و مستمر به خود القا کنیم: «لابد به اصل وجود حق تعالی شک کردهام».
الف – معرفت خدا اکتسابی نیست که یکی آن را کسب کرده باشد و دیگری نکرده باشد. خدا در دفتر و کتاب و درس و بحث نیز نیست که کسی در کتاب و کتابخانه او را جستجو نماید.
خداوند حکیم و کریم به کسی زحمت و رنج خدا شناسی نداده است تا برخی قادر به آن نباشند، بلکه خود را در وجود هر شخص (عقل و فطرت) و نیز در هر جزء جهان پیرامونش معرفی کرده است.
ب - خداوند فرمود و عقل نیز گواهی میدهد که همه چیز نشانهی (اسم) اوست. حتی نظریهپردازان غربی مانند بودریار نیز میگویند: «همه چیز نشانه است»، منتهی از روی لجاج نتیجهی غلط و انحرافی میگیرند که پس هیچ حقیقت ثابتی وجود ندارد. بلکه باید به حکم عقل نتیجه بگیرند که نشانه لابد غیر خود را نشان میدهد. غیری که حتماً وجود دارد که نشانههایش هست.
پدیده نشان از پدید آورنده دارد – حیات نشان از حیات بخش دارد (یُحیی) - نظم نشان از ناظم دارد (قیّوم) – علم نشان از «علیم» دارد – زیبایی نشان از زیبایی بخش دارد (جمیل) – حکمت نشان از «حکیم» دارد، قدرت نشان از «قادر» ... و مرگ نشان از میراننده «مُمیت» دارد.
نشان، همیشه غیر خود را نشان میدهد، یعنی «او» یا همان «هو» را نشان میدهد. لذا با دیدن نشانهها نتیجه گرفته میشود که «هو الحی، هو القیّوم، هو العلیم، هو الحکیم، هو الجمیل، هو القادر و ... .
اگر هر چه در این عالم وجود دارد نشانه و اسم است و معلوم و ثابت است که غیر خود را نشان میدهند، پس «او» مانند اجزا یا اجسام این عالم نیست و غیر از آنهاست، لذا در این عالم مثل و مانندی هم ندارد، پس نتیجه گرفته میشود که او مِثلی ندارد - «لَیسَ کَمِثلِه شیء» - اگر مثل و مانندی ندارد، پس «او» یکی و یکتاست. نه تجزیه و ضرب میشود و نه دومی دارد. «هو الواحد – هو الله احد» - اگر همه چیز فانی است، پس او که به غیر از همه میباشد باقی است. «هو الباقی».
ج – در این عالم هستیِ نه فقط خدا، بلکه هر چیزی با نشانههایش شناخته و معرفی میشوند. این نشانهها در ادبیات قرآنی، همان «اسم»ها هستند. لذا با نگاه به این نشانهها، وجودش آشکار میگردد و اسماءاش شناخته میشود. عالَم همه «او – هو» را نشان میدهد و میشناساند و از ما فقط خواسته شده که با دیدن نشانهها کتمان و تکذیب نکنیم.
با توجه به مطالب فوق و شناخت از طریق نشانه و اسم، به آیات ذیل توجه کنید که چه زیبا خداوند متعال را معرفی کرده است، به نوعی که اثباتش در همین تعریفش شده است. [سعی کنید به ترجمه بسنده نکرده و خود آیه را تلاوت نموده و به تعاریفی که از «او – هو» کرده است دقت نمایید:
«هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»
ترجمه: اوستخدايى كه غير از او معبودى نيست داننده غيب و آشكار است اوست رحمتگر مهربان * اوستخدايى كه جز او معبودى نيست همان فرمانرواى پاك سلامت [بخش و] مؤمن [به حقيقتحقه خود كه] نگهبان عزيز جبار [و] متكبر [است] پاك است خدا از آنچه [با او] شريك مىگردانند * اوستخداى خالق، نوساز، صورتگر [كه] بهترين نامها [نشانهها] از آن اوست، آن چه در آسمانها و زمين است [جمله] تسبيح او مىگويند و او عزيز حكيم است.
د – چنان چه بیان شد، ممکن است سؤالات بسیاری در ذهن ایجاد شود، اما دلیل نمیشود که در اصل «وجود او» شک و تردیدی حاصل گردد، چرا که به هر چه بنگریم، او را نشان میدهد. لذا فرمود:
«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى قَالُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَآؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ» (إبراهیم، 10)
ترجمه: پيامبرانشان گفتند: مگر [آیا] در بارهی خدای پديد آورنده آسمانها و زمين ترديدى هست؟! او شما را دعوت مىكند تا پارهاى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و تا زمان معينى شما را مهلت دهد. (منگران) گفتند: شما جز بشرى مانند ما نيستيد مىخواهيد ما را از آنچه پدرانمان مىپرستيدند باز داريد پس براى ما حجتى آشكار بياوريد.
ﻫ – پس اگر دقت کنیم، نیازی نیست که ما زحمت بکشیم تا خدا را بشناسیم، بلکه اوست که خود را به ما میشناساند. لذا معصوم (ع) فرمود: بر شما نیست که او را بشناسید، بلکه بر اوست که خودش را به شما بشناساند و بر شماست که به آن شناسایی ایمان بیاورید. (مضمون روایت امام صادق ع – اصول کافی).
چنان چه امام زمان، حضرت حجّت (عج) به ما تعلیم میدهد که در دعا بخوانیم و بخواهیم که «او – هو» خودش و رسولش و حجّتش را به ما بشناساند. (از صمیم قلب بخوانید):
اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبيَّکَ؛
پروردگارا! خود را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، نمیتوانم پیغمبرت را بشناسم.
اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَکَ [نبیّک] فَإِنَّکَ إِنَّ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَکَ [نبیّک] لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ؛
پروردگارا! پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی، نمیتوانم حجت تو را بشناسم.
اَللَّهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي.
پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان، که اگر حجت خود را به من نشناسانی، از دینم گمراه و منحرف خواهم شد. (الکافی، کلینی، ج 1، ص 337)
کلمات کلیدی:
اعتقادی