سوالی که ابوعلی سینا در کودکی از استاد خود پرسید را می پرسم: خداوند بزرگ ازلی و ابدی است. خداوند چند زمانی است که هفت آسمان و زمین را خلق کرده و انسانی و ...؟؛ خداوند قبل از این به چه کاری مشغول بوده؟ و قبل از آن کار …؟ (ازلی است). پس از قیامت و ... چه کار خواهد کرد؟ و پس از آن؟ و پس از آن؟ و پس از آن؟ و الی آخر. (ابدی است)؟ آیا خداوند بزرگ با این قدرت و جبروت خود در این دوره تنها مشغول آفرینش جهان و انسان و هدایت آنها و پاداش و عقوبت آنهاست؟ (دکترای کشاورزی/میبد)
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: ابو علی سینا خود به این سؤالات پاسخهای بسیار مبسوط و مشروحی داده است.
از مهمترین نکات به هنگام مطالعه و تحقیق، به ویژه در مباحث فلسفی یا کلامی این است که مراقب باشیم که اولاً به معانی و مفاهیم کلمه توجه داشته باشیم و ثانیاً مراقب باشیم که ذهن در آنها دچار «خلط مبحث» نگردد. در حال قبل از پاسخ باید به مقدماتی توجه نمود:
الف – معنای «ازلی» این است که وجودش قدیم است و حادث نیست؛ مسبوق به عدم نمیباشد. یعنی چنین نیست که قبل از بودن نبوده باشد و بعداً پدید آمده باشد که نیاز به پدید آورنده داشته باشد. خواه چیزی بیافریند و یا نیافریند.
معنای «ابدی» نیز در مقابل «فانی» است. یعنی چنین نیست که زمانی فنا و عدم به او راه یابد و بعد از بودنش نابود شود. خواه چیزهای مجددی بیافریند و یا نیافریند.
ب – او هستی و کمال محض است، لذا از هر کاستی، نیستی و نقصی، به ویژه نقص «قآئم بودن هستیاش به غیر» و نیز «زوال پذیری» منزه است و این صفات که ویژگیهای مخلوق حادث شده و زوال پذیر است به او راه ندارد. «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ».
ج – یکی از مشکلات ذهنی ما این است که یک لفظ «خدا» را به جای تمامی اسمای الهی به کار میبریم و همین خود محدودیت در شناخت ایجاد میکند. به عنوان مثال، درست است که همه اقشار و صنوف آدمی، انسان هستند، اما اگر فقط اسم «انسان» برای اشاره به این موجود به کار گرفته شود، دیگر شناخت مراتب او ممکن نخواهد بود. یعنی معلوم نمیشود که بالاخره این انسان مرد است یا زن؟ کارگر یا کارمند است یا پزشک یا مهندس ...؟ ایرانی است یا اتباع کشورهای دیگر؟متأهل است یا مجرد؟، همسر و پدر، مادر، برادر یا خواهر هست یا نیست و ...؟ اینها همه اسم است که معرف «انسان» در جلوات متفاوت است.
اسمای الهی نیز همینگونه است. همه اسمهای کمالیه، اسم اوست، اما علیم، حکیم، رب، معبود، خالق، کریم و ... هر کدام به معنایی و مفاهیمی اشاره دارد.
د – اسمای الهی گاهی اسمای ذات هستند و گاهی اسمای افعالی. یعنی ذات در مقام ظهور. وگرنه خود ذات «لا اسم له و لا رسم له» میباشد. یعنی تعینی ندارد. هستی و کمال محض که تعین پذیر نیست. اما در مقام ظهور اسمایی (نشانههایی) قابل شناخت هستند که به اسما یا صفات ذاتی و اسما یا صفات افعالی تقسیم میگردند.
به عنوان مثال: اسما یا صفاتی چون: حی، علیم، قادر، واحد، احد و بالتبع بیهمتایی، بیمِثلی (لیس کمثله شیء)، اسمای ذاتی خداوند متعال هستند و اسمایی چون: خالق، کریم، رازق، رحمان، رحیم و ... اسمای و صفات افعالی او هستند.
و – زمان نیز در تعریف طبیعی به «عدد السنین» گفته میشود، یعنی شمارش شبانه روز، هفته، ماه و سال که به گردش زمین و خورشید مربوط است که همه مخلوقند. اما در تعریف فلسفی به «قبل و بعد» اطلاق میشود.
بدیهی است چنان که بیان شد «قبل و بعد» به ذات اقدس الهی راه ندارد، اما به فعل او راه دارد. قبل از آن که انسان خاکی را بیافریند، ملایک و زمین را آفرید و بعد از آن که انسان را آفرید، نسل او را منتشر کرد و بعد از حیاتش در این دنیا، او را به عوالم دیگر میبرد و پس از این که توبه و استغفار کرد، او را مشمول غفران و رحمت خود قرار میدهد. لذا «وعده» و «وعید» دارد.
ز – در مورد آغاز آفرینش مخلوق، برخی از فلاسفه قایلند که چون خدا همیشه فیاض بوده، پس همیشه فیض پذیر (مخلوق) هم بوده است و یا چون همیشه خالق بوده، پس همیشه خلق بوده است و از همین محمل، برخی نیز با خلط مبحث، قایل به ازلیت مخلوق نیز میگردند. در صورتی که اولاً ازلیت و حدوث، زمانی نیست و ثانیاً حدوث اشیاء به قائم بالذات نبودنشان است. چنان چه بوعلی سینا و ملاصدرا به هیچ وجه مخلوق ازلی را به معنای قائم بالذات نمیدانند. لذا منافاتی در ازلیت برخی از مخلوقات مجرد با ازلیت و وحدانیت خداوند متعال قایل نیستند.
و برخی دیگر این معنا را دلیل بر ازلی قلمداد نمودن ماده گرفتهاند، در حالی که هیچ دلیلی ندارد که خلقت همه مادی باشد، تا اگر گفته شد ازلیت خلق، به مثابه ازلیت ماده باشد.
ح – برخی دیگر (به ویژه متکلمین)، بر اساس آیاتی چون دو آیه ذیل، قایل بر این هستند عالم به لحاظ پیدایش نیز حادث (مسبوق به عدم) است:
«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ» (البقره، 117)
ترجمه: پديدآورنده آسمانها و اين زمين بدون داشتن نقشه (پیشینه و الگو) است، و چون فرمان وجود چيزى را بدهد جز اين نيست كه به آن مىگويد: باش، پس بىدرنگ مىباشد (همين كه آن را اراده كند بلافاصله موجود مىشود.
«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (الانعام، 101)
ترجمه: پديدآورنده بىسابقه و بىالگوى آسمانها و زمين است، چگونه و از كجا او را فرزندى باشد در حالى كه او را همسرى (هم صحبتی) نبوده! و همه چيز را او آفريده و او به همه چيز داناست.
متکلمین (و حتی برخی از فلاسفه) استناد میکنند که عالم هستی، قبل از بودن، نبوده است. خدا بود و هیچ نبود و این امر منافاتی با اسما و صفات کمالیه ندارد. لازمه خالق بودن، این نیست که حتماً خلق هم بکند، چرا که پس از خلق کردن خالق نشده است. بلکه ما پس از خلق شدن، شناختیم که او خالق است. پس ذات حق تعالی خالق است، چه خلق بکند و چه نکند. این دیدگاه معتقد است که خداوند متعال «علیم» است، چه علمش را تجلی داده و «معلوم» را پدید بیاورد و چه پدید نیاورد. ما از «معلوم» پی میبریم که او «علیم» است، اما علیم بودن او مستلزم بودن و پیبردن ما نمیباشد. چنان چه ما کُنه علم او نیز پیبریم، اما او علیم است.
و از استنادات قایلین به حدوث عالم نیز خطبه اول نهج البلاغه است که در آن میفرماید، خداوند متعال خلقت را «انشا و ابتدا» کرد:
«... صيرٌ اِذْ لا مَنْظُورَ اِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ اِذْ لاسَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِـهِ وَ لايَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ * اَنْشَأَ الْخَلْقَ اِنْشاءً، وَابْتَدَأَهُ ابْتِداءً ...» (نهج البلاغه، خطبه اول)
ترجمه: بيناست بدون احتياج به منظرگاهى از آفريدهايش، يگانه است چرا كه او را مونسى نبوده تا به آن انس گيرد و از فقدان آن دچار وحشت شود * انشاء و محقق کرد خلقت را انشاء کردنی، و آفرينش را آغاز كرد... .
ط- اما فعل خداوند حکیم، پایان یافتنی نیست و منحصر به پاداش یا عقوبیت انسان نیز نمیباشد تا چنان چه در سؤال آمده بود [آیا با آن عظمت مشغول پاداش و عقوبت است؟]، این ذهنیت پیش آید که پس از قیامت چه؟
افاضه فیض، حیات بخشی، خلق جدید، ربوبیّت و ... همیشه ادامه دارد و البته باید توجه شود که پاداش یا عقوبت انسان نیز همین ظاهر بهشت و جهنمی که شناختیم، با نعماتی چون سیب و گلابی بهشتی یا عذابهایی چون آتش و زقوم نیست، بلکه همه تجلی مراتب وجودی انسان است که در خلق جدید ظاهر میشود. «هر زمان نو میشود دنیا و ما – بیخبر از نو شدن اندر بقا».
البته این مباحث بسیار مفصل است و مستلزم مطالعات دقیق و مرحلهای در فلسفه و کلام میباشد.
«يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (الرحمن، 29)
ترجمه: هر كه در آسمانها و زمين است از او درخواست مىكند (وجودشان قائم به اوست و محتاج فیض او هستند)، هر زمان او در كارى است.
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحقِّ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ» (إبراهیم، 19)
ترجمه: آيا در نيافتهاى كه خدا آسمانها و زمين را به حق آفريده اگر بخواهد شما را مىبرد و خلق تازهاى مىآورد.
«أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ» (ق، 15)
ترجمه: مگر از آفرينش نخستين [خود] به تنگ آمديم [درماندهایم که نتوانیم دوباره آن را اعاده کنیم، نه] بلكه آنها از خلق جديد در شبههاند.
- تعداد بازدید : 13658
- 8 دی 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید قیام