ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: انسان اگر خودش هستی و کمال محض بود، نیازی به رشد نداشت که مستلزم هدایت نیز باشد. اما انسان مخلوق، فقیر، نیازمند و در حال رشد است، پس حتماً نیازمند به ربّ، مربی، معلم، هادی و رهبری که از او تبعیت کند میباشد و بدیهی است که مربی، معلم و هادی، باید کاملتر از افراد تابع خود باشد.
الف – این که بگوییم معصومین فقط شباهت فیزیکی با ما داشتند، درست نیست، این کلمه (فقط) آن را نادرست کرده است. شاید موجودات دیگری نیز کم و بیش با ما شباهت فیزیکی داشته باشند، اما هم سنخ ما نیستند. و اگر گفته شود که آنها اساساً از سنخ ما نیستند و موجودات و مخلوقات دیگری هستند، این نیز غلط است، چرا که تولد، رشد، ذهن و تفکر، نطق و عمل، ازدواج، تولید مثل، تغذیه، بیماری و خلاصه مرگ آنها نشان داد که همه از نوع بشر بودند. البته برای آن این شائبهها حتی در لفظ و تئوری نیز شایع نشود، فرمود خودت نیز گواهی بده و به مردم بگو: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ»، یعنی من بشری مثل شما هستم، یعنی ملک یا نوع دیگری از خلقت نیستم و تفاوت من با شما این است که به من وحی میشود.
پس، چنین نیست که فقط از لحاظ فیزیک شباهتی داشته باشند، بلکه چنین است که از هر حیث مثل ما نوع بشر و آدم ابوالبشر هستند، با این تفاوت که به آنان وحی شده است. حتی عصمت از گناه نیز به همگان عطا شده است، وگرنه نمیفرمود: «گناه نکنید»، بلکه حفظ و تقویت آن لازم است.
ب – بله، آنها انسانهای کامل هستند و بیتردید انسان در هر امری که بخواهد رشد کند، باید از کسی تبعیت کند که در آن امر از او کاملتر باشد و بهترین مربی، کاملترین در تمامی کمالات است. لذا کمال مربی نسبت به مربای خود [پیروش]، دلیل بر ضرورت و صحت تبعیت از اوست و نه دلیلی بر این که پس نمیشود از او تبعیت نمود.
مثل این است که بگویند: محصل کلاس اول دبستان، نمیتواند از یک معلم کارشناس یا ارشد در تعلیم و تربیت یا ادبیات فارسی، یا تاریخ و جغرافیا و ریاضی علم بیاموزد و یا از پدر و مادر تربیت بیاموزد؛ یا بگویند: یک بیمار عوام و بیسواد، به هیچ وجه نمیتواند به یک پزشک و جراح متخصص رجوع نموده و دستورالعملهای او را اجرا کند و یا بدن و جانش را در اختیار او بگذارد تا با جراحی، سلامتش را به او بازگرداند، چرا که فاصله بسیار است و فقط به لحاظ فیزیکی شبیه هم هستند! مسلم است که اگر غیر از باشد غلط و خطاست و سبب گمراهی و هلاکت میگردد.
کسی از دانشآموز ابتدایی نخواسته است که ادیب یا ریاضیدان گردد، کسی از بیمار عوام نخواسته است که پزشک و جراح متخصص گردد و کسی نیز از ما نخواسته که پیامبر و امام شویم، بلکه خواسته شده تا با حجّت قرار دادن عقل سلیم از آنان پیروی نماییم، البته هر کس به اندازهی وسع خودش: «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا».
مباحثه خداوند حکیم با مخلوقش بشر:
ج – خداوند متعال با بشر که مخلوقش است، مباحثه میکند. میفرماید: به فرض که پیامبر و امام نشناختی، عقل که داری؟ بشر میگوید: بله، عقل دارم، خیلی هم به آن مینازم و دلایل عقلی نیز میخواهم. میپرسد: ضرورت اجتناب ناپذیر و مصلحت «رشد» نیز که با عقلت به اثبات رسیده است؟ میگوید: بله، کمال و سعادت در رشد است. سپس میفرماید: پس تردیدی نیست که برای رشد، هادی، مربی و معلم میخواهی؛ حال بگو چه کسی باید عهدهدار تربیت، تعلیم، تزکیه، رشد و هدایت تو به سوی کمال و به سوی «حق» گردد؟ و میفرماید: حال تو که از نعمت عقل و عقلانیت برخوردار شدی، به من بگو آیا کسی که خودش زمین خورده است و نه تنها سینهخیز، بلکه به صورت خود را روی زمین میکشد تا به نقطهای برسد، باشد که نجات یابد، میتواند دست تو را بگیرد و هدایتت کند، یا کسی که خودش استوار بر صراط مستقیم حرکت میکند؟ او را که دیگران باید بیایند و با برانکارد به اورژانس ببرند:
«أَفَمَن يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» (الملک، 22)
ترجمه: پس آيا كسى كه (به خاطر پست و بلندى راه) افتاده و خزنده بر صورت خود راه مىرود هدايت يافتهتر است يا آن كه با قامت راست بر راه مستقيم مىرود؟!
میفرماید: بندهی من! به تو عقل و بصیرت دادم، حال تدبر کن و به من بگو، اگر پیامبر و امام را برای هدایت، تربیت و معلمی قبول نداری، پس چه کسانی را قبول داری؟ آنها را بیاور؟ مارکس، لنین، هگل، بودریار، فراعنهی زمانت و یا ...هستند و یا هوای نفس خودت؟! همه را بیاور و بگو آیا کسی که خودش محتاج است تا به حق هدایت شود میتواند الگوی تو باشد، یا کسی که هدایت شده است؟ آخر این عقل تو چگونه حکم میکند؟!
«قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» (یونس، 35)
ترجمه: بگو: آيا از شريكان شما (در امر هدایت) كسى هست كه به سوى حق هدايت كند؟ بگو: تنها خداست كه به سوى حق هدايت مىكند (هر موجودى را به سوى مقصد طبيعى هدايت تكوينى، و هر قابل ارشادى را به سوى هدف صالح خود هدايت تشريعى مىكند)، پس آيا كسى كه به سوى حق هدايت مىكند سزاوارتر است كه از او پيروى شود يا آن كس كه خودش را هم تا هدايت نكنند هدايت نمىيابد؟ شما را چه شده؟ چگونه قضاوت مىكنيد؟
میفرماید: ای بشر عاقل، عقل نبی درونی توست. بگو ببینم آیا کسی که از «حق» دلیل و برهان و بیّنه دارد، میتواند تو را به سوی کمال هدایت کند، یا کسی که جهالت، تکبر، غرور، انحراف و تابعیت از هوای نفس حیوانیاش [که نامش را اصالت انسان و انسانگرایی گذاشته] به نظرش خیلی هم زیبا آمده است؟
«أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ» (محمد ص، 14)
ترجمه: پس آيا كسانى كه (دعوت، گفتار، رفتار و كارهايشان) بر (پايه) حجّت و برهانى از پروردگار خويش است، همانند كسانى هستند كه عملهاى بدشان براى آنان آراسته شده و از هواهاى خود پيروى كردهاند؟
د – در نتیجه، اگر عالم هستی خود به خود پیدا شده باشد، هیچ نظم و حکمتی بر آن حاکم نباشد و در آن دیده نشود و به نا کجا آمد میرود (که چنین نیست)، پس هیچ فرقی ندارد که انسان اصلاً به رشد، تعلیم و تربیت یا مربی و هادی توجه کند، بلکه نه تنها هر کس هر کاری کرد، همان خوب است (فلسفه نوین غرب)، بلکه اگر توانست کاری را بکند و نکرد، خطاست و باختهاست. بدیهی است در چنین نظامی اصلاً تعریف و پایبندی به هیچ ارزشی، معنا و مفهوم ندارد.
اما اگر عالم هستی مبدأ و معادی دارد، خالق حکیمی دارد، حرکت بیهدف و سر درگم نیست و جهت «الیه راجعون – و – الیه المصیر» است (که چنین است)، پس هدایت لازم است و این هدایت نیز برعهدهی خالق و رب این عالم است (اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ)، که انسانهای کامل را مربی، معلم و هادی قرار داده است.
کلمات کلیدی:
اعتقادی