ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات:
چنان چه در متن سؤال نیز اشاره شده بود، برتراند راسل فیلسوف ماتریالیست انگلیسی میگوید: علت دینداری درانسانها دوعامل ترس و جهالت است.
او در توضیح نظریه خود میافزاید: انسانهای ابتدایی در زمانی که هنوز علم و تکنولوژی پیشرفت نکرده بود، عوامل طبیعی حوادث وپدیدهها را نمیدانستند؛ مثلاً هنگامی که باران میبارید، یا طوفان و سیل و زلزلهای بوقوع میپیوست، چون انسانها علت آن را نمیدانستند، معتقد میشدند که این حوادث نتیجه خشم نیروی ما فوق طبیعی است و نام او راخدا میگذارند ...، همچنین ترس در وجود انسان از حوادث وحشتناکی خود را نیازمند به یک پشتوانه معنوی بداند که به او دربرابر این احساس، احساس آرامش دهد از آن روی به موجودی آرامش دهنده بنام خدا معتقد گردید ...، نتیجه آنکه دین معلول دوعامل ترس وجهل میباشد.
الف – اولین سؤال از آقای برتراند راسل این است که آیا برای اثبات این نظریهی خود، دلایل متقنی نیز ارائه کرده است، یا او نظر خودش را بدون هیچ دلیلی گفته، حالا دیگران باید بدوند اثبات یا نفی کنند؟!
*- خود و دیگران را عادت ندهیم که هر سخن بیدلیل و منطقی را بگویند، بعد برای نفیاش، از ما دلیل و برهان بخواهند. وقتی مدعی خودش دلیلی برای اثبات اقامه نکرده، ما چه چیزی را نفی کنیم؟! هر کس، هر چه گفت، اول از خودش دلایل، براهین و اسنادش را بخواهیم.
ب – سؤال بعدی این است که در این بیان، آیا «خدا را نفی میکند؟» - «یا منشأ دین را واکاوی میکند»، و یا «علل دینداری مردمان را مورد مطالعه و بررسی قرار میدهد» و برای هر کدام چه دلایلی دارد؟ یا اصلاً خودش متوجه تفاوت این سه مقوله نشده است؟
خیلی فرق است بین موضوع و ادله برای اثبات یا [الیعاذ بالله] نفی و انکار خدا – برای منشاء دین و نیز برای منشاء دینداری در مردم. این، سه مقوله مستقل هستند.
ج – مبحث توحید، یک بحث عقلانی و یا حِکمی و یا فلسفی و نیز کلامی است. در عرصه فلسفه، از اصل «وجود» و تقسیم آن به «واجب و ممکن» بحث میشود و ادله عقلی اقامه میشود و اصلاً کاری ندارد که نام آن واجب الوجود را «الله جلّ جلاله» میگذاند یا «خدا» یا «GOD » یا ... – و نام انواع ممکن الوجود، مخلوق است یا بنده یا... - در بحث کلام مطرح میشود که وجودی با این تعاریف که هستی و کمال محض باشد و از هر گونه نقص، نیستی، کاستی و ... مبرا و منزه باشد، خداوند متعال است.
در فلسفه بحث میشود که آیا معلول بدون علت – هستی بدون هستی بخش – پدیده بدون پدید آورنده – حادث بدون محدث – هدایت بدون هادی و ...، میتواند به وجود آید یا خیر؟ در کلام بحث میشود که آن خالق، پدیدآورندهای که باید علیم، حکیم، قادر و هادی باشد، خداست.
د – در مبحث «منشاء دین» نیز باید به دو نکتهی مهم توجه نمود.
یک – منظور از دین چیست؟ آیا فقط ادیان الهی است؟ آیا ماتریالیسم و جلوههای آن در ایسمهای دیگر دین نیست؟ آیا جهانبینی و ایدئولوژی برتراند راسل، فروید، هگل، مارکس، هابر ماس، ماکیاول، فوکو و ...، خودش یک نوع دین نیست؟ و آیا ریشهی پیدایش همه این ادیان "ترس و جهل" است؟ یا فقط ریشه ادیان الهی ترس و جهل است؟ چرا؟ دلیل این فرق چیست؟!
دو – منشاء دین، با منشاء دینداری مردم بسیار متفاوت است. ممکن است افرادی از روی طمع یا ترس به دینی (اعم از الهی یا مادی) بگروند – ممکن است از روی جهل خود مسلمان، مسیحی، یهودی، مارکسیست، اگزیستانسیالیست، ماتریالیست یا ... شوند، اما این منشاء دینداری آنهاست و دلیل نمیشود که منشاء "پیدایش دین" نیز همین باشد.
ﻫ - وقتی اظهار میشود که «منشاء پیدایش دین، ترس و جهل است»، یعنی ترس و جهل را «علت» و پیدایش دین را «معلول» قلمداد کرده است. حال آیا علت و معلول در پیدایش "دین" خودشان نیز همین «ترس و جهل» بوده است؟ یا تخیل و تصور و توهم نبوده است؟
*- آیا انبیای الهی وقتی مبعوث شدند، با سران لجوج و جنایتکار کفر و مردمی عوام و نادان مواجه نبودهاند؟ پس باید از جنایت آنان و جان و مال خود میترسیدند و اصلاً دعوت خود را علنی نمیکردند.
*- چرا امروزه که علم پیشرفت کرده و مردم دلایل ظاهری بارش باران یا زلزله را میدانند و از سوی دیگر به خاطر دینداری تهدید شده و کشته میشوند، گرایش به دین افزایش و رشد یافته است؟
و – وقتی اظهار میشود که «منشاء دینداری مردم» ترس و جهل آنهاست، یعنی ترس و جهل را «علت» و دینداری مردم را «معلول» قلمداد کرده است؛ پس بر این اساس، باید هیچ جاهل و ترسویی بیدین نشود و هر آگاه و شجاعی بیدین شود.
*- آیا چنین بوده یا اکنون چنین است؟ آیا جاهل و ترسوی بیدین نداریم؟ آیا سران مستکبر کفر، جاهل و نیز هراسناک از دین و دینداری مردمان نیستند؟ آیا تمامی دانشمندان علوم متفاوت، از فلسفه و حکمت گرفته تا فیزیک و شیمی و ...، که به خدا و دین اعتقاد داشتند و دارند، جاهل و ترسو بودهاند؟
آیا از افلاطون، سقراط در قرون اولیه گرفته – تا ملاصدرا و بوعلی سینا و فارابی در قرون وسطی گرفته – تا انیشتاین و این همه دانشمند فاضل و شجاع و دیندار دیگر، کدامیک جاهل و ترسو بودهاند؟ آیا فقط هر کسی به خدا و دین جاهل شد و کفر خود را شجاعت نامید، دانشمند و نترس است؟! به چه دلیل عقلی یا علمی یا تجربی؟!
ز – بدیهی است که وقتی انسان (بدون هیچ دلیل عقلی)، منکر وجود خدا شد، تمام نگاهش مادی میشود و در عالَم ماده نیز «خودش» را میبیند، آن هم نه تماماً، بلکه فقط بخشی از "طبیعت" خودش را میبیند. از این رو، در جستجوی علل گرایشات، به جز "روان طبیعی" یا "غریزه جنسی" یا "زندگی اجتماعی"، عامل دیگری را نمیشناسد و شروع میکند به نظریه پردازی بر این اساسها؛ و البته بدون هیچ دلیل عقلی یا علمی برای اثبات. سپس از همگان انتظار دارند که تمامی دلایل عقلی و نقلی خود را کنار بگذارند و آن ظنّها و گمانها و تصورات خیالی و بی دلیل و برهان آنها را تبیعت کنند؟!
ح – علت اصلی پیدایش دین، خداوند علیم و حکیم و قادر و هادی است که عالم آفرینش را خلق کرده و آن را به سوی کمالش هدایت میکند. همه مخلوقاتش، در هدایت تکوینی قرار دارند و بدیهی است برای موجودی به نام انسان، که به او "عقل، فطرت، اختیار و اراده" نیز داده است و بر همین اساس او را "مکلف" ساخته است، هدایت "تشریعی = دین" نیز قرار داده است.
پس، علت اصلی پیدایش دین، خداوند علیم، حکیم و هادی است، و علت اصلی دینداری مردمان نیز همان "عقل و فطرت" بشری است، هر چند که ممکن است عدهای به دلایل دیگری به ادیان گرایش یابند.
البته چون موضوع بحث نظریه برتراند راسل بود، فقط به نقد آن پرداخته شد و مباحثی چون توحید، عقل و فطرت و علت و ضرورت پیدایش دین و علل متفاوت بیدینی و ...، خود مبحثی مستقل و بسیار مفصلی است.
کلمات کلیدی:
اعتقادی