ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: عبادات، صرفاً انجام یک سری مراسم و مناسک (مثل نماز و روزه و ...) نیست، پس باید ابتدا به معنا، فلسفه یا حکمت «عبادت» توجه داشت.
عبادت، یعنی بندگی و بندگی یعنی انسان خود را به صورت مطلق و محض، وابسته به کسی یا چیزی بداند. در این صورت "پرستش شونده"، میشود «معبود» و «إله» و "پرستش کننده" میشود "عبد" و «مألوه». خواه معبود و إلهِ کسی الله جلّ جلاله باشد و خواه بت، طاغوت، گوساله یا هوای نفس. از این رو در بیان و تعلیم وحی، میفرماید که إله، معبود و ربّی جز "الله جلّ جلاله" وجود ندارد، چنان که خالق و ملاک و رازقی نیز جز او وجود ندارد؛ و بازگشت همگان نیز به سوی اوست «لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ – الهی جز او نیست، بازگشت به سوی اوست / غافر، 3» - «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ - همانا ما از آن خداييم (ملك حقيقى اوييم به ملاك آنكه خلق و حفظ و تدبير امور و اعدام ما به دست اوست) و همانا به سوى او باز خواهيم گشت / البقره، 156»
فایده عبادت خداوند متعال:
این که میگویند: «فایده عبادت الله جلّ جلاله» چیست؟ مثل این است که بپرسند: فایده شناخت حقایق عالم هستی و تطبیق خود به آنها چیست؟ مثل این است که بپرسند: در طی یک مسیر، چه لزومی دارد که راه را از چاه بشناسیم و چه ضرورتی دارد که پس از شناخت، در راه حرکت کنیم تا به چاه نیافتیم؟
*- آدمی، هدفی را محبوب میدارد و تمام هدفش این است که تجلی کاملی از محبوب گردد. ندیدید انسان حتی اگر بازیگر ورزشی یا هنری را دوست داشته باشد، سعی زیادی دارد تا تجلی او شود؟ مثل او آرایش کند، مثل او بپوشد، مثل او حرف بزند ...، دائم ذکر او را میگوید تمامی حواس و قوایش متمرکز به او میشود؟ حالا اگر این "إله و معبود" کاذب باشد، و خودش مخلوق و بندهی مخلوقات دیگر باشد و ...، چه انحرافی در ساختار شخصیتی انسانی که قرب به او را هدف گرفته، رخ میدهد؟!
از این رو فرمود: جز او را إله و معبود نگیرید، متخلق شوید به اخلاق الله و متصف شوید به صفات الله و رنگی الهی به خود بگیرید.
«صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ» (البقره، 138)
ترجمه: (آرى ايمان دلهاى ما) رنگآميزى خدايى است و كيست كه رنگآميزيش بهتر از خدا باشد؟ و ما پرستندگان اوييم.
گریزی از بندگی نیست:
انسان در برخی از امور، قدرت و امکان "اختیار و انتخاب" دارد و در برخی از امور، چنین اختیاری ندارد. به عنوان مثال: در تغییر جهان هستی و قوانین حاکم بر آن، اختیار، انتخاب و قدرتی ندارد، نمیتواند جاذبه زمین را از بین ببرد، نمیتواند کاری کند که زمین نچرخد، یا خورشید از مغرب طلوع کند و ...، اما در چگونگی استفاده از آنها اختیارها و انتخابهای بسیاری دارد. میتواند منکر وجود خورشید شود و یا با نور و انرژی آن قهر کند، به غاری رود و آن قدر نور و حرارت نبیند که هلاک شود. میتواند به غیر بهرههای اجباری و اختیاری همگانی، توجه و پیشرفت علمی و تخصص داشته باشد.
پرستش (عبادت) نیز همینطور است. خداوند متعال به اختیار ما معبود نشده است. انسان نیز به اختیار خودش "عبد" نشده است. بلکه به محض آن که خالق خلق میکند، مخلوقش "عبد" اوست.
از این رو، همه مخلوقات خداوند متعال و از جمله "انسان"، مخلوق و عبد او هستند، لذا میگویند: "اصل عبادت و بندگی فطری است". منتهی به انسان فضیلت و کرامت "عقل و اختیار" در برخی از امور عطا شده که از جمله آنها: شناخت معبود و اطاعت از او در بندگی به اختیار و انتخاب خودش است. و بالتبع برخی غیر از او را إله و معبود خود میگیرند و غیر از او را بندگی میکنند.
خدانشناسی و خود فراموشی:
انسان تعریف دارد و تعریف او [ساختار شخصیتی و بالتبع ارزش او] متناسب با هدف و محبوبش میباشد. به عنوان مثال دو نفر را در نظر بگیرید که هر دو به یک اندازه علم، ثروت یا قدرت دارند، یکی هدف و محبوبش "الله جلّ جلاله" میباشد و دیگری "هوای نفس" خود را إله خویش قرار داده است و نه تنها به رغم علمش، به گمراهی افتاده، بلکه از علم، ثروت و قدرت نیز در راه هدفش (نفس حیوانی) استفاده میکند! آیا میشود: برای هر دو یک تعریف داد و هر دو را "انسان" نامید و مساوی دانست؟
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ» (الجاثیه، 23)
ترجمه: پس آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفسش قرار داده و خدا او را روى علم خود (به كفر باطن و خبث سريرهاش) و آگاهى وى، به حال خود رها كرده و بر گوش و قلب او مهر (شقاوت) نهاده و بر ديده (دل) او پرده كشيده؟! پس چه كسى است كه او را بعد از خدا هدايت كند؟ آيا متذكر نمىشويد؟
پس، انسان اگر هدف حقیقی، إله و معبود حقیقی را فراموش کند، قطعاً بدلی و دروغینش را جایگزین میکند و بالتبع "تعریف و جایگاه و ارزش حقیقیِ" خودش را از دست میدهد. در نتیجه فرمود: هر کس خدا را فراموش کند، خودش را فراموش میکند. یعنی یادش میرود که انسان است و تعریف انسان چیست و به کجا میرود و چه باید بکند ...؟ از پوسته اصلی و حقیقی خود خارج میشود (فسق) و هلاک میگردد:
«وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (الحشر، 19)
ترجمه: و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند؛ پس خدا هم خودشان را از يادشان برد، آنها همان نافرمانها هستند.
خودفریبی و ناامیدی:
انسان ذاتاً فقیر و نیازمند به غیر است، از این رو امید دارد دیگری نیازهای او را برطرف کند. یعنی نواقص او را به کمال مبدل گرداند. پس کسانی که به غیر از "الله جلّ جلاله" را إله و معبود خود میگیرند، به گدایی به در خانهی گدایی دیگر و یا حتی گداتر از خود میروند. آیا بت پرست را دیدهاید؟ خودش آن بت را با دست خودش ساخته، اما حالا مقابل او به عبادت و دعا میپردازد تا حاجتش را برآورده و نیازش را برطرف کند؟! بنده طاغوت و فرعون نیز همین طور است. خودش به او اجازه داد که تخت سلطنش را روی شانههای او بنا کند، حال انتظار دارد که او حاجتی از این برآورده کند؟ در حالی که خود آن طاغوت، محتاج حماقت و تسلیم این است! بنده هوای نفس نیز همین طور است.
از این رو کسانی که به غیر از خدا را میخوانند، با خودفریبی چشم امید به کسی یا چیزی میبندند که هیچ کاری از او ساخته نیست، لذا همیشه با یأس، ضعف و ناامیدی مواجه میشوند:
«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْءٍ إِلاَّ كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاء لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاء الْكَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلاَلٍ» (الرعد، 14)
ترجمه: دعوت حق خاص اوست، و كسانى كه جز او را مىخوانند به هيچ وجه اجابتشان نمىكنند، آنان همانند كسى هستند كه دو دست خود را به سوى آب برد، كه آب به دهانش رسد، اما آب به دهانش نخواهد رسيد، و دعاى كافران جز در گمراهى نيست.
پیروی از ظنّ و گمان:
بیتردید کسی که منکر حقایق عالم هستی شود، چارهای ندارد به جز آن که تابع ظنّ و گمان شود. دیدید که یک زمانی گمان میکردند که خورشید به دور زمین میچرخد؟! ندیدید منکران خدا، چه در گذشته و عصر جاهلیت، چه امروز که به عصر علم مشهور است، تابع "نظریه و فرضیه" هستند و حتی دیگران را به پیروی از نظریات و فرضیات، قبل از آن که اثبات شود دعوت میکنند و یا حتی آنها را در عمل مجبور به تبعیت میکنند؟! حالا این در سطح نظریهپردازان است، اما در سطح عوام (عموم مردم) نیز شاهدیم که هر کجا علم به حقیقت نبود، از ظن و گمان (که گاه به حد خرافه نیز میرسد) تبعیت میشود.
«أَلا إِنَّ لِلّهِ مَن فِي السَّمَاوَات وَمَن فِي الأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ شُرَكَاء إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ» (یونس، 66)
ترجمه: آگاه باشيد كه هر كه (و هر چه) در آسمانها و هر كه (و هر چه) در زمين است مُلك حقيقى خداوند است، و كسانى كه غير از خداوند شريكانى (بت هايى) را مىخوانند از چه پيروى مىكنند؟ آنها جز از ظنّ و گمان پيروى نمىكنند و آنها فقط حدس و دروغ مىزنند.
فایده ایمان و عبادت:
پس فایده ایمان به الله جلّ جلاله و بندگی او، دور شدن از تمامی این نواقص و نیل به رشد و کمال است – دور شدن از گمانها و خرافهها و دروغها و نزدیک شدن به علم و حقیقت است – رهایی از بندگی بندگان، و بندگی حق تعالی است - انسان شدن و آدم شدن است – خلیفة الله شدن است.
مؤمن به الله جلّ جلاله، دلش را "ربط" داده و متصل کرده به هستی و کمال محض، پس هیچ اضطرابی به او راه ندارد و هیچ خوف و حزنی دامنگیرش نمیشود و با اتکال و اطمینان حرکت میکند:
«الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (الرّعد، 28)
ترجمه: همان كسانى كه ايمان آوردهاند و دلهايشان به ياد خدا آرام مىيابد آگاه باشيد كه دلها تنها به ياد خدا آرام مىيابد.
«بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» (البقره، 112)
ترجمه: بله، كسى كه روى خود براى خدا رام سازد و در عين حال نيكوكار هم بوده باشد، اجرش نزد پروردگارش محفوظ خواهد بود و اندوهى و ترسى نخواهد داشت.
رب یا ارباب – اسمهای و ایسمها:
کسی که خداوند متعال، إله و معبود حقیقی را نپرستد، از توحید درآمده و به کثرت میگرود و خدایان دروغین متعدد را خواهد پرستید، او به جای یک "ربّ حقیقی"، هزاران هزار ربّ النوع دروغین را بندگی خواهد کرد و امورش را به آنها خواهد سپرد تا برایش تربیت و اصلاح کنند! اما مؤمن، الله جل جلاله را که خالق و مالک است، ربّ خود و همه عوالم میشناسد. حضرت یوسف علیه السلام برای هم سلولیهای خودش که موحد نبودند سؤالی مطرح نمود که همه باید از خود بپرسیم:
«يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (یوسف، 39)
ترجمه: اى دو يار زندانى من، آيا خدايان (ربّها) متعدد و پراكنده (بیحقیقت) بهترند، يا خداى يكتاى غالب و چيره؟
سپس خود پاسخی میدهد که همه باید به آن توجه کنیم و میفرماید هر چه غیر از او میپرستید، همه اسمها و ایسمهایی است که از خودتان درآوردید و حقیقتی ندارند.
«مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ» (یوسف، 40)
ترجمه: شما به جاى خداوند نمى پرستيد جز نام هايى (بى محتوا) را كه شما و پدرانتان نامگذارى كرده ايد و خدا بر (صلاحيت پرستش) آنها هيچ حجت و برهانى را نازل نكرده است. فرمان نافذ و حكومت (بر جهان هستى) جز از آن خدا نيست دستور داده كه غير او را نپرستيد آن است دين پابرجا و استوار، و لكن بيشتر مردم نمى دانند.
- تعداد بازدید : 2272
- 29 فروردین 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی عبادت