چرا خداوند ما را به این دنیا آورد که زجر بکشیم، آیا نمیشد از آن اول در بهشت بیافریند؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): مستحضرید که سؤال بسیار تکراری است و هر بار با انشایی به صورت سؤال یا شبهه، القا میشود که خداوند به ما زجر میدهد؟! و توجه به این نکته، بسیار مهمتر از اصل سؤال و پاسخهای آن میباشد!
کمال محض، خداوند سبخان است و نیل به کمال در موجودات تدریجی میباشد. این سؤالها مثل این است که بپرسند: خدا چرا بذر و خاک، آب و خورشید را آفرید؟ یا چرا ما را مانند فرشتگان نیافرید، و هزاران چرای دیگر در مورد هر وجودی [اعم از جاندار یا بیحان]. رشد، تعالی و سیر کمالی در بهشت هم هست، لابد آنجا پرسیده میشود که «چرا خدا ما را از همان ابتدا، در همان اعلا درجه قرار نداد»؟!
البته چنین سؤالاتی، وقتی منطقی باشد (با قصههای احساسی و یا شعارهای ژورنالیستی برای مثال مخلوط نشود) و و برای دانستن باشد، بسیار خوب است و بیانگر رشد تفکر و توجه بیشتر مردمان به "حکمت" میباشد و خداوند متعال نیز از ما همین را خواسته است که در آیات (نشانهها) و حکمت او اندیشه کنیم.
حال به نکات ذیل که بسیار مختصر بیان میشود و جا دارد که در هر موردش مطالعات متفکرانهی بیشتری صورت پذیرد.
الف – هر چه در عالم هستی وجود مییابد، تجلی اسمها و آیات الهی است، و البته این تجلی در مراتب گوناگون و به تناسب قدر (اندازه) و قضا (مقتضا) پدیدار میگردد. بنابر این "وجود" نیز مراتبی دارد از "اعلی علیین تا اسفل السافلین".
ب – شاید به عنوان مثال و برای تقریب ذهن، بتوانیم بگوییم که مرتبهی اعلای وجود، چهار ملائک مقرب الهی میباشند (والبته روح بالاتر است که وارد بحثش نمیشویم) و مراتب پایینتر آنها سایر فرشتگان هستند و سپس این مراتب پایین میآید تا به حیوانات، گیاهان و جامدات برسد.
ج – میدانیم که زمین و آسمانها، و جاندارانی چون فرشتگان، جنّیان، حیوانات، گیاهان و ...، همه قبل از آدم ابوالبشر علیه السلام خلق شده بودند، و هر کدام به مقتضای علم و حکمت الهی، در مرتبهای از کمال هستی خود قرار گرفتهاند و هر کدام ویژگیهای دارند.
اما نوبت به خلقت آدم علیه السلام که رسید، به بالاترین مرتبه موجودات که فرشتگان الهی باشند، فرمود: « وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً / البقرة، 30» میخواهم روی زمین "خلیفهای = جانشینی = نمایندهای" قرار دهم. و یا «میخواهم خلیفهی خود را روی زمین بگذارم». و به همین دلیل ملائکه تعجب کردند که چرا روی زمین، که بقایش مستلزم تنازع و خونریزی میباشد؟!
آدم:
خلیفه یا جانشین (نه جایگزین)، کسی است که آینهی "مُستخلَف" باشد و از کمالات او برخوردار باشد، حال در این آدم چه ویژگیها و امتیازات خاصی وجود دارد که حتی در ملائک مقرب نیز تجلی نیافته است؟ و چرا تفاوت مراتب وجودی تا حدی است که آدم باید مسجود ملائک گردد؟!
اختیار رشد و کمال:
عالم هستی، تحت هدایت "تکوینی الهی" مراتب رشد را بدون اختیار طی میکند، یعنی خداوند متعال، دو اسم عظیم "اختیار و اراده"ی خود را در آنها تجلی نداده است؛ حال میخواهد موجودی بیافریند که ضمن برخورداری از ویژگیهای سایر موجودات (صفات روحانی، ملکوتی، حیوانی، نباتی و جمادی) و آن هم در مراتب کاملتر، از "اختیار و اراده" نیز برخوردار باشد.
بدیهی است که استفاده حکیمانه از قوهی اختیار نیز مستلزم برخورداری از "شناخت (به وسیله عقل، فطرت و علم) میباشد که این علم در کتاب خلقت و صُنع الهی و نیز توسط "وحی" به او داده میشود.
دو راهی:
اما، لازمه (مقتضای) تجلی "اختیار و اراده" این است که انسان بر سر دو راهیها قرار گیرد، وگرنه «انتخاب»، معنا مفهومی نخواهد داشت. وقتی بین دو خوراک، دو نوشیدنی، دو پوشیدنی، دو مکان، دو جمله، دو نفر برای دوستی یا دشمنی و ...، یکی را انتخاب میکنید، یعنی اولاً از قدرت "اراده، اختیار و انتخاب" برخوردارید و ثانیاً بر سر دو راهی قرار گرفتهاید و یکی را انتخاب میکنید.
رشد و گمراهی:
این "اراده، اختیار و انتخاب"، در امر "انتخاب هدف و راه"، نمود دیگری دارد. شاید بتوانید به اراده و انتخاب خودتان، شور و شیرین را با هم درآمیزید و بخورید [به جای شیرینی یا شوری، شورینی که به تازگی وارد بازار مصرف شده است را بخورید]، اما هرگز نمیتوانید همزمان به سمت بالا و پایین – راست و چپ – شمال و جنوب حرکت کنید، چرا که خداوند علیم، حکیم و با اراده و مشیت، هستی و نیستی، کمال و نقص و حق و باطل را عین هم، مساوی و در یک نقطه قرار نداده است.
*- پس قرار است که انسان، بدون جبر و با استفادهی اختیاری و ارادی از نعمات، خودش هدف والا را انتخاب کند و در راه رشد و کمال گام بردارد تا "خلیفة الله" گردد. « لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ - در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است / البقره، 256»
دنیا:
لازمه (مقتضای) تجلی "اختیار و اراده"، قرار گرفتن بر سر دو راهیهاست، وگرنه انتخاب معنایی ندارد؛ و لازمه (مقتضای) تجلی اختیار و اراده در انتخاب نیز، شناخت تمامی عوالِم وجود (عالَم روح، عالَم عقل، عالَم قلب، عالَم وحی، عالَم ملکوت، عالَم حیوانیت ... و بالاخره عالَم انسانیت) در تمامی مراتبش میباشد.
از این رو، انسان باید در شرایط و مکانی قرار گیرد که تمامی این عوالِم و تمامی صفات و ویژگیهای وجود خودش، امکان ظهور و بروز داشته باشند و او بتواند با "اختیار و اراده"ی خود انتخاب کند.
تنها جایی که تمامی عوالم، از اعلی علیین (عالیترین) گرفته تا اسفل السافلین (پایینترین) مراتب در آن ظهور و بروز دارد، همین دنیا و حیات روی زمین میباشد.
بدن:
خداوند علیم و حکیم، برای شناخت هر عالَمی، ابزار لازم را در اختیار بشر قرار داده است، چنان که با عقل، معقولات را میشناسیم، با قلب فهم میکنیم و بالتبع حبّ و بغض در ما تجلی میکند و با وحی، تعلیم مییابیم. اما حیات و شناخت این دنیای مادی، ابزاری مناسب میخواهد؛ لذا به او "بدن" داده میشود و مقتضای حیات بدن در این عالَم نیز، برخورداری از صفات و ویژگیهای حیوانی میباشد؛ پس به او "نَفس حیوانی" داده میشود و بالتبع آن "حبّ و بغض" در مرتبهی حیوانیاش، به شکل "شهوت و غضب"، ظهور مییابد.
حالا انسان اختیار دارد و میتواند با ارادهی خود، بین "عقل و جهل" – "روح و بدن"، "حبّ و بغض الهی"، یا "شهوت و غضب حیوانی" و ...، انتخاب کند.
زجر دنیا:
انتخاب هدف و راه اختیاری، و هم چنین رشد و تکامل ارادی، مستلزم تلاش "سعی" است که "تنبل" از آن به زحمت و حتی زجر یاد میکند. چنان که کسب علم، برای برخی حلاوت و شیرینی حیات دارد، برای برخی "زحمت" قلمداد میگردد و برای برخی دیگر، زجرآور میباشد!
هم چنین است "ارادهی دیدن محبوب"، که برای برخی عین حیات و زندگانی است و موجب شور، نشاط ، امید و لذت میشود (اگر چه خوف عدم موفقیت را نیز دارد)، برای برخی زحمت دارد و برای برخی "زجرآور" میگردد. چنان که عبادت (بندگی خداوند سبحان) برای برخی لذت دارد، برای برخی زحمت دارد و برای برخی زجرآور میباشد.
مثال: به یک کودک بنگرید که در دروان کودکی (درک فطری و غریزی نیاز)، چقدر به دیدار و آغوش پدر و مادر علاقهمند است – وقتی به سنین نوجوانی و جوانی رسید، احساس میکند که ظهور آن محبت و مودت نسبت به آنها زحمت دارد – و وقتی بزرگتر شد و علایق و وابستگیهای دیگر و بیشتری پیدا کرد، توجه به آنان چنان برایش جزرآور میشود که به رغم توانمندی، آنها را به خانهی سالمندان میسپارد تا بتواند با خیال راحتتری به دست فراموشی بسپارد!
البته این مواضع و رفتارهای آدمیان، همیشه یک استثناء (إلّا) دارد، چنان که میگویید: همه چنین و چنان میکنند، مگر انسانهای عاقل، مگر انسانهای دانا، مگر انسانهای شریف، مگر انسانهای عفیف، مگر انسانهای با اخلاق، مگر انسانهای مدبر و ... (که تمامی این کمالات، همان اسمای حسنای الهی میباشند که در این "مگر"ها، تجلی یافته است).
« وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ » (والعصر)
ترجمه: سوگند به عصر (به زمان، به هنگام غلبه حق بر باطل) * که انسانها همه در زیانند (اصل و فرع، سرمایه و سود را با هم میبازند) * مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نمودهاند!
نتیجه:
بنابراین، خداوند متعال برای آن که انسان را "خلیفة الله" نماید، او را در تمامی عوالِم وجود سیر میدهد تا برسد به جایی که بتواند کمال "اختیار و اراده" را در آن تجلی دهد، و آن همین دنیاست. پس از سیر نزولی از « انّا لله » تا به این عالَم، در سیر صعودی « إنّا إلیهِ راجِعون » امتداد دارد که مقصد و رفتنش جبری است و چگونه رفتنش اختیاری میباشد؛ لذا طی این مسیر فقط برای کسانی "زجرآور" محسوب میگردد که محبوبهای کاذبی را به جای محبوب حقیقی گذاشتهاند، دوست دارند به سوی آنان بروند و به لقا و وصال ابدی آنان برسند، اما میبییند که دنیا فانیست – و از خدایی که آنها را خلق کرده، به آنها عقل، وحی و اختیار و اراده داده و به سوی خود دعوت کرده، متنفرند، اما میبینند « إنّا إلیهِ راجِعون » جبری است و خواه ناخواه، بدانسو برده میشوند. این زجرآور است! وگرنه سعی و تلاشِ با اراده و اختیار و انتخاب بهترینها، هر چقدر هم که حصول نتیجه تدریجی نهایی باشد (که دنیا دار تدریج است)، در هر مرحله و گامش، بسیار شیرین و بهجتآور میباشد. و نباید غفلت کنیم از این حقیقت که "زجر"های این عالم را خود برای خود و دیگران ایجاد میکنیم.
ممنوعیتها:
برخی زجر را در این میبینند که چیزی یا کاری به نظرشان خوش و لذیذ میآید، اما از آن برحذر شدهاند و در رفتن به سراغ آنها، به عقوبتهای سنگین و سخت انذار شدهاند!
بدیهی است که اگر انسان فاقد این علم باشد نیز، دیگر "اختیار، اراده و انتخاب احسن"، در مورد او معنا و مفهومی نخواهد داشت.
لذت کودک در تداوم بازی است، اما ولیّ او مرتب متذکر میشود که زندگی یکسره بازی نیست و باید کسب علم، ادب، اخلاق و هنر بنماید؛ و ضمن آن که ابتدا خودش او را با بازی آَشنا میکند، به تدریج او را متوجه مینماید که "بازی و بازیگری"، خالی از حقیقت است و تداومش تا آخر عمر، برای او خسرانآور میباشد و پیامدهای سختی دارد. چنان که به او میآموزد: دستت را روی آتش نگیر و یا به حرارت نزدیک نکن، چرا که حتماً میسوزی – خوراک یا نوشیدنی مسموم نخور، که بیمار و هلاک میشوی – شراب ننوش که عقلت ضایع میشود – خلاف نظام حاکم بر خلقت نرو که نه تنها به جایی نمیرسی، بلکه اذیت و لِه میشوی!
آیا کسب این علوم و رعایت آن زجرآور است؟! و عمل تباه و هلاک کننده، بدون توجه به عواقبش، لذتی دارد؟!
مرتبط:
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
چرا خداوند ما را به این دنیا آورد که زجر بکشیم، آیا نمیشد از آن اول در بهشت بیافریند؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8105.html
- تعداد بازدید : 4935
- 10 مهر 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی