پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبه): به خودتان القا نکنید که «بی ایمان شدهام»، چرا که همین القا، (با تقویتش به وسیله وسوسههای شیطانی) خودش اثر سوء میگذارد. قطعاً اگر بیایمان شده بودید، حتی سؤال هم نمینمودید.
اما باید مراقب ذهنیات و نظم فکری نیز بود؛ اگر این عالَم نظم پیچیدهای دارد که میبینیم و میشناسیم، ذهن و فکر ما نیز جزئی از همین عالم است که اگر بینظم شود، خلط مبحث کند، راه را درست نرود، برهان را با شعار بیامیزد، امیال نفسانی را افکار عقلی قلمداد نماید و ...، نه تنها به نتیجه نمیرسد، بلکه آشفته و مضطرب میگردد.
الف – پاسخ «خدا را نیز در حد خالقی که نظم داده قبول دارم»، پیش از این ایفاد گردید، که حتماً باید با دقت مطالعه شود. (1)
ب – مشکل اصلی، در همین چگونی "خداشناسی" و باور اوست. همیشه "فروع" بر اساس "اصول" تعریف شده و شناخته میشوند. پس، هم اگر خداشناسی درست نبود، سایر شناختها نیز درست نخواهد بود، و هم اگر پایهها و اصول فکر کردن درست نبود، نتیجهی درستی حاصل نمیگردد.
بدیهی است وقتی ذهن در خداشناسی، برای او "حد" قائل میشود و بر اساس آن تعریفی ناقص و نادرست از خداوند سبحان میدهد، خدای او، خدای موهوم ذهن خودش است و نه خدای حقیقی! بنابر این، شناخت پیامبر آن خدا، وحی آن خدا و حجت آن خدا نیز میسر نمیگردد، چه رسد به باورش!
چ – کار فکر (به ویژه در امر شناخت)، از بالا درست میشود و نه از پایین. از اصل به فرع و فروع میرسد، نه از فرع و فروع به اصل! البته که اگر کسی خداوند سبحان را [به حد ظرفیت خودش] درست نشناسد و باور نکند، هرگز نمیتواند به نبوت، وحی، امامت و ... ایمان بیاورد. مگر میشود که کسی "فاعل" را نشناسد و او را باور نداشته باشد، اما راجع به "فعل" او سخن بگوید یا باور نماید؟! فرض کنید که کسی اصلاً وجود خداوند سبحان و معاد را تا همین حد نیز قبول نداشته باشد و بعد بپرسد: چرا خدا وحی فرستاد؟ چرا فرمود: مرا اطاعت کنید؟ چرا نماز و روزه را واجب کرد و ...؟! به او میگویند: تو خودش را قبول نداری و راجع به فعل و قولش میپرسی؟!
د – دعای معروف «اللّهمَ عرّفنی نَفسَک»، راه کار صحیح و نتیجه بخش نوع تفکر و شناخت میباشد. کسی که خدا را نشناسد، پیامبرش را نیز نخواهد شناخت، کسی که پیامبرش را نشناسد، ولایت و امامتِ پس از او را نیز نخواهند شناخت و کسی که امامش را نشناسد، به طور کلی از دین خارج میگردد. لذا پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند:
« مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَيْتَةً جاهِلِيَّةً » (وسائل الشيعه، ج 16، ص 246)
ترجمه: هر كس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
نتیجه:
یک - اما، اگر کسی خداوند متعال را درست شناخت و به این شناخت نیز ایمان آورد، "موحد" میشود، بنابر این نه برای خداوند سبحان حدّ و حدود قائل میگردد و نه تجزیهاش مینماید و نه از جانب خود کمالاتی را به او میبخشد و کمالات دیگری را از او سلب مینماید! خداوند سبحان، هستی و کمال محض است.
دو – انسان اگر خداوند سبوح را نشناسد و به این شناخت ایمان نیاورد، حتماً و یقیناً طغیان میکند و اولین ریشه و نمود این طغیان، «من گرایی» میباشد.
او، گمان میکند که «خدا مخلوق اوست – یا باید باشد»، اگر گفت: هست، پس هست – اگر گفت: نیست، پس نیست – اگر گفت: چنین هست، حتماً چنین هست و ...! در حالی که حقیقت وجود حق تعالی و حقایق هستی که تجلی ذات مقدس اوست، مصنوع کسی نیستند و با نظر "من"ها، به وجود نیامده، متغیر نشده و از بین نمیروند.
سه – پس، انسانی که میداند خودش خالق نیست و امثال خودش نیز همه مخلوق هستند و عالَم هستی خالقی حیّ، علیم، حکیم، قادر و متعال دارد، سعی میکند تا حقایق هستی را آن طور که آفریده شده و هستند و او در آفاق و انفس شناسانده، بشناسد و قبول کند؛ نه این که در ذهنش، هستیهای موهوم بسازد و سپس بگوید: «چون نظر من این است، پس لابد چنین است!»
نبوت و وحی (کتاب):
بیان شد که مشکل اصلی در همان توحید است. ضعف یا خطا در شناخت و باور خداوند متعال، سبب میگردد که شناخت و ایمان به معاد (بازگشت به سوی او)، دچار ضعف و سپس ناباوری گردد و البته که بالتبع، نبوت، وحی (قرآن کریم) و امامت نیز برای چنین ذهنی، زیر سؤال میروند.
اگر معادی در کار نباشد، همه چیز پوچ میشود و بالتبع ضرورتی برای نبوت و امامت نیز باقی نمیماند.
« أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ » (الرّوم، 8)
ترجمه: آیا آنان در خود (و با خود) نیندیشیدند که خداوند، آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است جز بحق و برای زمان معیّنی نیافریده است؟! ولی بسیاری از مردم (رستاخیز و) لقای پروردگارشان را منکرند!
*- بنابر این، کسی که خداوند متعال را [العیاذ بالله] مانند یک کارخانهی ریختهگری و تولیدی فرض ننمود و با نگاه به عالَم خلقت و نیز علم، حکمت و نظم حاکم بر آن، فهمید که خالقش حیّ، علیم، حکیم، قادر، سبحان (منزه از هر عیب و نقصی است)، هدف – غایت و معاد را باور میکند و بالتبع امر "هدایت" و ضرورت آن را باور مینماید.
این شناخت عقلی، سبب میگردد که ضرورت "هدایت تکوینی" برای نظام خلقت و "هدایت تشریعی" برای انسانی که قوهی عاقله و اراده و انتخاب دارد، اجتناب ناپذیر باشد. پس نبوت و وحی برای او مسجل میگردد:
●- « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ... » (الحدید، 25)
ترجمه: به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و میزان (سنجش حق از باطل، عقل و جهل، درست و غلط، ارزش و ضد ارزش) را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند.
●- « وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » (الأعراف، 52)
ترجمه: و در حقيقت ما براى آنان كتابى آورديم كه آن را از روى دانش روشن و شيوايش ساختهايم و براى گروهى كه ايمان مىآورند هدايت و رحمتى است.
●- « تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ * هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ » (لقمان، 2 و 2)
ترجمه: اين است آيات كتاب حكمت آموز * [كه] براى نيكوكاران هدایت کننده و رحمتى است.
امامت:
و همین طور کسی که توحید (خدا) و معاد (بازگشت به سوی او) و بالتبع به نبوت و وحی ایمان آورد، به حکم عقل مییابد که نه نیاز انسان به هدایت، با اکتفا به "کتاب" مرتفع میگردد و حتماً راهنما و رهبر و پیشوا میخواهد – و نه نیاز انسان به هدایت توسط کتاب و رهبر؛ با آخرین پیامبر صلوات الله علیه و آله به اتمام رسیده و از بین رفته است – و نه خدایی که پیامبر و وحی را فرستاده، فرموده که دیگر هدایت نمیکنم، بلکه شما را با یک کتاب تنها و سرگردان میگذارم!
بنابراین، ضرورت تداوم تعلیم، تربیت، هدایت، رهبری، زعامت و امامت، و نگاه میکند که آن پیامبر خدای حقیقی، از جانب او چه راهکاری را برای رفع نیاز و نیل به کمال و قرب الهی، بیان نموده است؟ و چه کسانی را به عنوان "امام" و حجت خدا معرفی نموده است؟
و البته بحث در مورد توحید، نبوت (وحی) و امامت، بسیار جامعتر از این مختصر میباشد.
مرتبط:
در دعای «اللهم عرفنی نفسک ...»، معرفت خدا قبل از پیامبر و امام (ع) مطرح میشود، توضیح آن چیست؟ (19 فروردين 1393)
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8234.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی معاد