پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): آیا تمامی اسمها و صفات کمالیه [مانند: حیات، علم، حکمت، قدرت، رحمت و ...]، از "عللت العلل" استخراج، استنباط و فهم شده به غیر از "عدل"؟!
پس ابتدا باید تکلیف ذهن و سؤالش را معین کرد که به دنبال چیست؟ و سپس به آن جهت و چهارچوب داد.
●- به عنوان مثال: باید از خود (ذهن) پرسید که دنبال چه هستی؟ شناخت خدا – یا یک مقولهی عقلی (فلسفی) به عنوان "اصل علیت و علت العلل" – یا خدشه وارد کردن به "عدل الهی"، حال تحت عنوان «چه اشکالی دارد که علت العلل، عدل نداشته باشد»؟!
الف - هر کدام از این جهات، چارچوبهای خود را دارند. به عنوان مثال: وقتی ذهن و فکر روی یک مقولهی عقلی (فلسفی) کار میکند، دیگر با مصادیق و نام آن کاری ندارد؛ عقل برهان علیت را میشناسد و با بطلان "دور و تسلسل"، به قطعیت وجود "علت العلل" میرسد؛ حال کاری ندارد که اسم آن را خدا میگذارند، یا خالق، یا God ، یا پروردگار، یا الله جلّ جلاله و یا اسمهای دیگر او؛ عقل (فلسفه) فقط یک نام روی آن میگذارد، تحت عنوان «علت العلل».
سپس عقل هر مصداقی که تحت عناینی چون: خدا، علت العلل، مبدأ هستی، خالق، رب و ... معرفی شد را به تعریف شناخته شدهی خود تطبیق میدهد، اگر منطبق بود تأیید و تصدیق نموده و میپذیرد و اگر نبود، تکذیب نموده و نمیپذیرد.
ب – عقل حکم میکند که "علت العلل"، همان "واجب الوجود" است؛ پس از آن جهت که از یک سو هستی عین ذات اوست و از سوی دیگر، هستی محض، همان کمال محض است؛ پس دیگر هیچ گونه نقص و نیستی به او راه ندارد که گفته شود: شاید علم دارد، اما توان ندارد، یا هر دو را دارد، اما جمال ندارد، یا هر سه را دارد، اما عدل ندارد و ... . لذا هر چه که "اسم" کمال در عالم عقل و علم شناخته شود، "اسم اوست"؛ و هر چه از مراتب این کمال در بیرون دیده و شناخته شود، تجلی اوست؛ حال چه به آن معلول بگویند، و چه مخلوق، یا مصنوع.
« هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » (الحشر، )
ترجمه: اوست خداى خالق نوساز صورتگر [كه] بهترين نامها [اسما و صفات] از آن اوست آنچه در آسمانها و زمين است [جمله] تسبيح او مىگويند، و او عزيز حكيم است.
ج – کار "عقل"، درست کردن یک سری اصطلاحات مانند: «واجب و ممکن» - «علت و معلول» - «محدث و حادث» - «صانع و مصنوع» و ... نمیباشد، بلکه تعاریف و ویژگیهای هر یک را میشناسد و بالبتع راه پرسشهای متناقض در ذهن را میبندد.
به عنوان مثال: اگر پرسیده شود: «از کجا معلوم که هستی محض، خودش نقص و نیستی نداشته باشد؟»؛ عقل فوری جواب میدهد: «اگر داشته باشد که دیگر هستی محض نیست، بلکه فقط نمودی از هستی در مرتبهی خودش میباشد».
یک – "علت العلل"، یعنی: هر چیزی با صفات و ویژگیهای خودش نشان میدهد که هستی عین ذاتش نیست، نبوده و بعداً پدید آمده، پس آمدنش مستلزم بودن چیز دیگری است که علتی برای پیدایش این معلول شده است، تا برسد به "علت العلل".
دو – از آن جهت که «دور و تسلسل» باطل است و نمیشود که تمامی حلقهها در نهایت بدون علت غایی رها شوند و همگی معلول باشند، یا خودشان علت پیدایش خویش باشند، پس این زنجیره، باید به "علت العللی" برسد که خودش دیگر معلول نباشد، یعنی هستیاش عین ذاتش باشد. کمال، عین وجودش باشد، نه عارض بر آن.
سه – علت العلل یا هستی عین ذات، دیگر "پدیده" نیست، که نبوده باشد و بعداً به وجود آمده باشد؛ چرا که در این صورت، هم نیستی به آن راه یافته و هم باید معلول (مخلوق یا مصنوع) دیگری باشد.
چهار – نقص و نیستی، به هستی راه ندارد. بنابراین هر کمالی که محدود باشد و یا از سویی کمال و از سویی دیگر نقص داشته باشد، هستی محض و علت العلل و یا واجب الوجود نخواهد بود.
به عنوان مثال موردی: از کودکی که در دوره دبستان، چهار عملی اصلی در حساب را یاد میگیرد، تا بزرگترین دانشمندان و نوابغ علوم حساب یا ریاضی، همه یک علم را فرا گرفته و تجلی میدهند؛ اما اگر چه اختلاف سطح دارند، ولی همگی "محدود" هستند، چرا که هیچ علمی [از جمله ریاضی]، محدود نمیباشد؛ مضافا بر این که نه کودک علم ذاتی محاسبه داشته است و نه نابغه و دانشمند، و هر دو این نقص را داشتند و از دیگری فرا گرفتهاند و تا حدود معینی جبران نقص نمودهاند.
پنج – ویژگیهای شناخته شده به عقل:
1- "پدیده = چیزی که هستی عین ذاتش نیست، پس نبوده و بعداً پدید آمده"، واجب الوجود یا علت العلل نمیباشد، بلکه حادث، معلول و مخلوق است.
2- علت العلل (هستی محض)، حدّ، تعدد و تکثر ندارد، چرا که تمامی این صفات و ویژگیها، موجود را از هستی و کمال محض بودن خارج میکند و داخل در جرگهی پدیده و معلول مینماید.
3- به علت العلل، یا همان هستی و کمال محض، هیچ گونه نقص و نیستی راه ندارد، حال چه کمال علم و حکمت در نظر گرفته شود، یا جمال و جلال، یا عدل.
4- هستی و کمال محض، اسم و رسمی ندارد، به قول عرفا «لا اسم لهُ و لا رَسم لهُ» میباشد، و این اسمها «الله، خالق، مالک، علیم، حکیم، جمیل و ...»، همگی مخلوق هستند و برای شناخت ما میباشند؛ چنان که "اسم" در اصل، لفظ نیست، بلکه همان نشانه است. لذا همه چیز "اسم الله" است، چون همه چیز مخلوق هستند و مخلوق نشانه (اسم) خالق است.
عدل الهی:
"عدل"، یعنی قرار دادن علیمانه و حکیمانهی هر چیزی در جایگاه خودش، که مستلزم هدفمندی و برنامهریزی و نیز تدبیر و مدیریت (ربوبیت) میباشد.
حال در نظام آفرینش، چه چیزی را در جایگاه غیر خودش یافتهاند، یا کدام بینظمی یا خلاء (فطرت – باز بودن – شکاف) را یافتهاند که بتوانند در "عدلِ" او شک نموده و مرتب با "اگرها – شایدها و ..."، بخواهند در آن خدشه وارد کنند؟!
« الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ »؛ (الملک، 3)
ترجمه: همان كه هفت آسمان را طبقه طبقه بيافريد در آفرينش آن [خداى] بخشايشگر هيچ گونه اختلاف [و تفاوتى] نمىبينى بازبنگر آيا خلل [و نقصانى] مىبينى؛
« ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ » (الملک، 4)
ترجمه: باز دوباره بنگر تا نگاهت زبون و درمانده به سويت بازگردد.
مرتبط:
ما به خدا معتقدیم، اما از کجا معلوم که این همان خدای اسلام باشد [یا به تعبیر دیگر خدای اسلام همان خدای واقعی باشد]؟ این شبهه بسیار ترویج میشود. (14 آذر 1390)
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
فهمیدم که عالم همه معلول است و به علت العلل میرسد، اما چه اشکالی دارد که علت العلل، غیر مادی و نیز غیر عادل باشد؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8813.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی