پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): ابتدا باید یک سؤال اساسی را برای ذهن خود طرح کنیم، مبنی بر این که «ما چرا باید توحید، معاد، اسلام، قرآن و معارف والای اسلامی را از منبع "میگویندها" اخذ نماییم»؟! مگر قرآن کریم و احادیث بسیار ژرف و مستدل نداریم؟! مگر عقلی که میتواند به نور علم وحی ببیند و آیات را خوب درک و تصدیق نماید، نداریم؟!
اکنون [به عنوان مثال]، به همین چند محور مطرح شده، با تأمل در آیات قرآن مجید میپردازیم:
صبحت کردن خدا با مخلوقاتش:
خداوند متعال، با تمامی مخلوقات و بندگانش [از جمله انسان] صحبت میکند؛ حتی بندگان کافرش نیز سخن گفته و میگوید. چنان که در قرآن کریم میخوانیم حتی با ابلیس لعین و عصیانگر نیز سخن فرمود و قبل از آن که او را از مقامی که در آن قرار داشت، اخراج کند، محاکمهاش نمود
« قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ » (ص، 75)
ترجمه: فرمود اى ابليس چه چيز تو را مانع شد كه براى چيزى كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آورى آيا تكبر نمودى يا از [جمله] برترىجويانى.
در قرآن کریم میخوانیم که او حتی با حشرات نیز سخن میگوید: « وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ – و حی کرد ربّت به زنبور / النحل، 68» - با جامدات نیز سخن میگوید، چنان که زمین به وحی او اسرارش را بیرون میریزد « يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا / الزلزلة، 4 و 5 » - با تمامی انسانها سخن میگوید و بد و خوبشان را به آنها متذکر میگردد: « فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا - سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد / الشمس، 8» و از طریق نزول وحی به انبیا و رسولانش علیهم السلام، با تمامی انسانها سخن میگوید.
چگونگی سخن گفتن خدا:
او خود فرمود که سخن گفتنش با مخلوقات و بندگانش [از جمله انسان]، با دهان، زبان و لب نیست، چرا که او جسم نیست، بلکه حتماً و یقیناً از طریق خلق صدا، القای وحی، یا انتقال پیام توسط فرستادگانش (فرشتگان) با بندگان سخن میفرماید. و البته در آخرت نیز چنین است:
« وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ » (الشوری، 51)
ترجمه: و هيچ بشرى را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز [از راه] وحى يا از فراسوى حجابى، يا فرستادهاى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نمايد. آرى، اوست بلندمرتبه سنجيدهكار (حکیم).
سخن نگفتن خدا در قیامت:
خداوند با هر کس که سخن بگوید، شنونده (مخاطب)، در ذیل رحمت او قرار میگیرد، لذا فرمود که در قیامت به اهل جهنم که در زندگی به او کفر ورزیدند، عصیان نمودند، با او به دشمنی برخاستند، اصلاً نظر نمیکند و سخن نمیگوید:
« إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ » (آلعمران، 77)
ترجمه: كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچيزى مىفروشند، آنان را در آخرت بهرهاى نيست؛ و خدا روز قيامت با آنان سخن نمىگويد، و به ايشان نمىنگرد، و پاكشان نمىگرداند، و عذابى دردناك خواهند داشت.
همنشینی با خدا:
خداوند سبحان کجاست که کسی به جایگاه او برسد و یا کجا نشسته که کسی همنشین او گردد؟!
●- بتپرستانی که به داخل امت یهود نفوذ و رخنه کرده بودند، بر اساس همان تصورات باطل بتپرستی، برای خدای حقیقی که حضرت موسی علیه السلام به پرستش او دعوت نموده بود نیز جسمیت قائل شدند. گفتند: به شکل پیرمردی ریش سفید به زمین آمد، از خلقتش پشیمان شده بود، خانه مؤمنان به خودش را نمیشناخت، در کوه صیون (صهیون = فلسطین) سکنا گزید و ... – همینها به قوم حضرت عیسی علیه السلام نفوذ و رخنه کردند و گفتند: مسیح پدر، پسر و روح القدس است، هم خداست، هم پسر خداست ... و دست آخر نیز مدعی شدند که خدای خود را به صلیب کشیدند!
همین بتپرستان یهودی و نصرانی، به بدنهی اسلام نیز نفوذ کردند؛ البته اینبار نتوانستند به وحی دست ببرند و نیز برکت وجود و آموزههای مستمر اهل بیت علیهم السلام نیز مانع از سیطرهی آنان بر اندیشههای اسلام ناب گردید، اما امثال ابن تیمیه (و پیروانش مانند وهابیت) را درست کردند که تا بگویند: خدا شکل انسان است، منتهی بزرگتر! دست، پا، چشم و گوش دارد، منتهی بزرگتر، آمد و شد میکند و ...!
اما، عاقل و موحد [به هر دینی که باشد]، میداند خداوند متعال، منزه (سبحان) از ین توصیفاتی است که صفات مخلوقات میباشد؛ او جسم ندارد و هر موجودی که جسمیت، ماهیت، محدودیت، نقص و فنا داشته باشد، خدا نیست.
●- پس همنشینی با خدا، یعنی "جوار قرب الهی" - یعنی رسیدن به مرتبهی "خلیفة اللهی" -یعنی رسیدن به مراتب بالای هستی و کمال و تجلی بیشتر اسمای الهی (نشانههای او از علم، حکمت، قدرت، جمال، رحمت و ...) شدن – یعنی رسیدن به مرتبه و نشستن در جایگاه "صدق".
« إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ » (القمر، 54 و 55)
ترجمه: یقیناً پرهیزگاران در باغها و نهرهای بهشتی جای دارند * در جایگاه صدق نزد خداوند مالک (و ملیک = پادشاه = حکمران) مقتدر.
دیدن خداوند سبحان:
چیزی آشکارتر از خدا نیست، چیزی زیباتر از خدا نیست، چیزی دیده شدنیتر از خداوند رحمان نیست؛ پس انسان در همین عالم نیز او را میبیند و باید هم ببیند؛ و کسی که او را نمیبیند، پس چه میبیند، او کور است و در ظلمات قرار گرفته و هیچ چیزی را نمیبیند!
سیدالشهداء، امام حسین علیه السلام در دعای عرفه:
« اَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلیْکَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَکُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَیْکَ عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیباً وَخَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیباً »
ترجمه: آيا براى غير تو ظهورى هست كه براى تو نيست، تا آنان ظاهر کنندهی تو باشند؟ ! ! كِى پنهان بودهاى، تا نيازمند به دليلى باشى كه بر تو دلالت كند و كِى دور بودهاى، تا آثار واصل كننده به تو باشند؟ كور باد ديدهاى كه تو را بر آن ديدهبان نبيند و زيان كار باد تجارت بندهاى كه از محبّتت براى او سهمى قرار ندادهاى!
●- حقیقت وجود، دیدنی نیست؛ نه وجود حق تعالی، و نه حتی وجود مخلوقات او. آن چه از وجود، چه با دیدهی عقل و بصیرت، چه با دیدهی دل و فهم، چه حتی با دیدهی چشم مادی، دیده میشود، همه و همه نشانههای وجود است، نه حقیقت وجود.
شما از وجود خودتان، از وجود دیگران، از وجود تمامی جانداران و بیجانها، حتی از وجود معقولات و مجردات (مانند عقل، عشق) و ...، چه میبینید به جز آثار و نشانهها (= اسماء و آیات)؟
خداوند متعال خود را در عالم ماده [زمین و آسمانها]، در عالم معنا (عقل، عشق، وحی)، و در تمام هستی، با آیاتش نمایانده، تا بندگانش او را ببینند، بشناسند، ایمان بیاورند، مشتاق کنار رفتن حجابها در مراتب بعدی و دیدارهای بصیرانهتر و عارفانهتر [به معنای معرفت، نه این دکانهایی که به نام عرفان باز شده است] باشند. لذا فرمود: امیدواران به این لقاء، ایمان میآورند و عمل صالح انجام میدهند، تا به مراتب والاتر بینایی، شهود و معرفت صعود نمایند:
« قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا » (الکهف، 110)
ترجمه: بگو: «من هم مِثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مىشود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد، و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد.»
خداوند نور است:
خدا نور است یعنی چه؟! یعنی نوری مانند نور خورشید، نور ماه، نور چراغ، نور رعد و برق است، منتهی شدیدتر؟! این همان مسجم نمودن خداوند سبحان (= منزه از این توصیفات) میباشد.
در تعریف نور گفتهاند: «نور به خودش پیداست و سبب پیدایش چیزهای دیگر میشود». این تعریف هم در نگاه حِکَمی و فلسفی صادق است و هم در نگاه علوم تجربی (فیزیک)؛ چنان که شما نور را با نور دیگری نمیبینید، بلکه به واسطهی نور، هنگامی که بر اشیاء میتابد، چیزهای دیگر را میبینید.
پس "نور" هستی و هستی بخش است – پیدا و پدیدار کننده است - « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ » یعنی الله جلّ جلاله، هستی محض است و هستی بخش است – پدیدار کنندهی آسمانها و زمین است – به وجود آورندهی آسمانها و زمین و هر چه در آنهاست میباشد.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
سؤال - میگویند: در قیامت، مؤمنان خدا را میبینند، با او همنشین شده و تکلم میکنند! این چگونه است، در حالی که او مثل هیچ کس نیست؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9132.html
@x_shobhe
کلمات کلیدی:
اعتقادی توحید قیام