چه کار کنیم که اعتقاد و باور به خدا و عقیده داشتن به خدا به وجود ما گره بخوره و ملکه بشه؟ چون همانطور که میدانیم، ممکنه ما هزار تا کتاب درباره خداشناسی بخوانیم وبدانیم، اما هنوز اعتقاد و باور به خدا در وجود ما نباشه. وهمانطور که شما فرمودید ممکنه کسی کتاب درباره خداشناسی خونده باشه، اما وقتی نکیر و منکر ازش سوال میکنه ندونه رب و خدایش کیه و در جواب بمونه. و بر عکس این قضیه.ممنون میشم در این باره راهنمایی بفرمایید. (دیپلم ریاضی / اراک)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): ما باید برای خود شناسی نیز وقت بگذاریم و نیروها، استعدادها و قوای غیر مادی و کاربردشان را نیز بشناسیم، همانطور که قوای مادی بدن و کاربردشان را میشناسیم. اگر چشم کسی را ببندید و سپس بپرسید: «این شیء چه رنگی است»؟ نمیتواند پاسخ دهد؛ چنان که اگر چشمش را باز کنید، اما دستش را ببندید و بپرسید: این شیء چقدر وزن دارد، نرم است یا محکم و ...؟ نمیتواند پاسخ دهد؛ و چنان که اگر تمامی اعضایش آزاد باشد، اما دهانش را بندید که نتواند بخورد و بیاشامد، میمیرد. چرا که وظیفه و کارآیی هر عضو و توانی، متفاوت است.
مباحث مربوط به "شناخت" و "ایمان" نیز همینطورند. شناخت کار "عقل نظری" است، برنامهریزی جهت تحقق ارادهها، کار "عقل عملی" است؛ اما "فهم و ایمان"، کار "قلب" است. در قرآن کریم دلایل و براهین فراوانی اقامه نموده و میفرماید: "اینها نشانه (آیه) برای عاقل و متفکر است" و نیز میفرماید: قلبهایی دارند که با آن فهم نمیکنند. «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ». و هر کجا سخن از نافهمی و بیایمانی آمده، به ممهور شدن، بسته شدن و مریض شدن "قلوب" تصریح نموده است.
آنگاه که حضرت موسی علیه السلام به رسالت رسید و مأمور شد که نزد فرعون و قدرت حاکمهاش رود، آنها را نیز دعوت به حق نماید، قوم بنی اسرائیل را آزاد نماید و ...، در دعایش ضمن درخواست شرح صدر، آسانی امر، شیوایی بیان و ...، عرض کرد: «يَفْقَهُوا قَوْلِي – حرف مرا بفهمان»؛ چرا که گفتن، کار زبان است، شنیدن کار گوش است، دیدن معجزه کار چشم است، اما فهم کار قلب است.
چون "فهم" کار قلب است، ایمان نیز کار قلب است و بالتبع "حبّ و بغض"، کار قلب است؛ عقل انسان یا میشناسد و یا نمیشناسد، یا تصدیق میکند و یا تکذیب میکند، اما خوش آمدن یا نیامدن، عشق یا تنفر، حب یا بغض، کار عقل نیست، بلکه کار قلب است.
از اینرو، آدمی خیلی چیزها را با عقلش میشناسد، حتی وجود خداوند سبحان را نیز با عقلش که به نور علم میبیند، میشناسد؛ اما دلیل نمیشود نسبت به هر چه که شناخت، محبت، وابستگی، دلبستگی و تعلق نیز پیدا کند! چه بسا بشناسد و بدش هم بیاید. لذا در نهایت نیز آدمی به سوی "محبوبش" حرکت میکند، نه به سوی "معروفش (شناخته شدهاش). چنان که بسیاری خداوند سبحان و اهل عصمت علیهم السلام را دوست دارند، اما شناخت زیادی ندارند، و بسیاری دیگر خوب میشناسند (مانند ابلیس لعین و سایر شیاطین از جنّ و انس)، اما دشمنی دارند!
ایمان:
ما نمیتوانیم ایمان به توحید و معاد را به قلب خود وارد کنیم! ما چکارهایم و چه علم و قدرتی داریم؟! پس این کار خداست، نه ما! اما میتوانیم و باید که بتهایی که را با اختیار و توان خود ساختهایم و در قلب که بیتالله و حرم الله است، چیدهایم و به عبادت آنها مشغولیم، بشکنیم و بیرون بریزیم. آن چه خودمان ساختهایم، توان خُرد کردنش نیز به خودمان داده شده است. به حضرت ابراهیم علیه السلام، مکان بیت را نشان داد و فرمود که خانهام را برای اهل طواف و نماز پاک و طاهر ساز. این فرمان برای همه ماست، هر کسی باید ابراهیم قلب خودش باشد، بتها را که شکست و بیرون ریخت، ایمان خداداد، سر جای خودش هست و پرتو افکنی میکند – نور هست، کافیست پرده کنار رود:
«وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» (الحج، 26)
ترجمه: و چون براى ابراهيم جاى خانه را معين كرديم [بدو گفتيم] چيزى را با من شريك مگردان و خانه ام را براى طوافكنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان [و] سجده كنندگان پاكيزه دار.
به یاد بودن (ذکر):
از جمله حالات و کارهایی که سبب تقویت ایمان و ملکه شدن آن میشود، "یاد" و ذکر معبود و محبوب است. خواه محبوب خدا باشد، و یا هر محبوب دیگری. و از جمله علل و عوامل ضعف ایمان نیز همان غفلت و فراموشی است. چنان که فرمود: «وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَأَصِيلًا - و نام پروردگارت را هر صبح و شام (شبانه روز = مستمر) به یاد آور! / الإنسان، 25» و فرمود: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ - پس به یاد من باشید، تا به یاد شما باشم! و شکر مرا به جای آورید و (در برابر نعمتهایم) کفران نکنید! / البقره، 152»
البته دقت کنیم که "ذکر"، صرفاً به زبان آوردن کلمات یا اسمها نمیباشد، بلکه مسئله به یاد بودن است، یعنی ذهن و قلب، متوجه خدا باشد، زبان و بیان، مرتبهی نازله است. چنان که پس از امر به ذکر، بر "شکر نعمت و پرهیز از کفران نعمت" تأکید نمود، یعنی این خودش مصداق بارز ذکر است. کسی که مُنعم و نعمت را میشناسد، و از نعمت بهرهی درست و کامل میبرد و آن را ضایع نمیکند؛ یک "ذاکر" است. حال خواه موضوع نعمت، هدایت و ولایت – نعمت عقل و ... باشد، یا نعمات دنیوی.
رعایت احکام الهی:
از مهمترین حکمت احکام الهی و یا بهتر است بگوییم: «غایت و هدف نهایی احکام» (مانند: نماز، روزه، حج، جهاد، صدقات و ...)، همان به یاد خدا افتادن و به صورت مستمر به یاد او بودن است، چنان که فرمود: «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي – نماز را برای یاد من برپا دار / طه، 14». و فرمود پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، بهترین الگو برای تبعیت و اطاعت است، برای کسانی که میخواهند بسیار به یاد خدا باشند:
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا» (الأحزاب، 21)
ترجمه: قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند.
و چنان که مؤمن، هر کاری را به قصد رشد، کمال و قرب انجام میدهد، فی سبیل الله و قربة الی الله انجام میدهد، و میداند که اگر هدف غاییاش، قرب به الله جلّ جلاله نباشد، عملش هر چقدر هم که خوب باشد، حبط میگردد و او را به مقصد و مقصود نمیرساند.
پس دقت و رعایت احکام، یعنی عبادت و اطاعت خالصانهی معبود است که سببسوخ ایمان به قلب و تثبیت آن میگردد.
ظهور و بروز محبت:
محبت، کار قلب است، اما باید خروجی داشته باشد. انسانی که خداوند منان را دوست دارد، به شدت مایل است که هم محبت خودش را اظهار نماید و هم محبت محبوب را دریافت و فهم کند. بنابراین محبتی که در قلب بماند و هیچ ظهور و بروزی نداشته باشد، نه تنها فایدهای ندارد، بلکه بیشتر توهم است. خداوند متعال محبتش را در فعل و بیان اظهار مینماید.
به این اظهار و بروز محبت در عمل، "مودت" گفته میشود که کمترین حد آن اظهار به زبان است [مثل اقرار و اذعان به دوستت دارم]، اما این اظهار نیز باید با سایر مواضع و عملکردها به اثبات رسیده و تصدیق گردد. چنان که اگر کسی که به خلاف اصول محبت عمل میکند، به دیگری بگوید: «دوستت دارم»، او پاسخ میدهد: «دروغ میگویی»، اگر دوستم داری، چرا این کار را که نباید میکردی، انجام دادی؟ - و یا- چرا آن کار را که باید میکردی، انجام ندادی؟! لذا فرمود: آن بشارت بزرگ و اجر (نتیجه رسالت)، در مودت اهل بیت علیهم السلام است.
«ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» (الشوری، 23)
ترجمه: اين همان [پاداشى] است كه خدا بندگان خود را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند [بدان] مژده داده است بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم مگر دوستى در باره خويشاوندان و هر كس نيكى به جاى آورد [و طاعتى اندوزد] براى او در ثواب آن خواهيم افزود قطعا خدا آمرزنده و قدرشناس است.
دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان:
حکما و عرفا یک قاعدهای را طرح میکنند که کاملاً درست است. میگویند: «حبّ ذات، حب به آثار ذات را به دنبال دارد»؛ یعنی اگر فردی کسی یا چیزی را دوست داشته باشد، آثار و متعلقاتش را نیز دوست دارد. مثل کسی که مادر، پدر یا همسرش را دوست دارد، پس آن چه او دوست دارد را نیز دوست دارد، نامه، عکس یا هر اثر دیگری از او را نیز دوست دارد. یا کسی که امامی را دوست دارد، پس هم شیعانش را دوست دارد و هم حرمش را دوست دارد، و حتی کبوتران حرمش را نیز دوست دارد.
بنابراین، دوستی با دوستان محبوب، و بالتبع دشمنی با دشمنان محبوب، که در قلب ایجاد میشود و در مرحلهی "مودت"، ظهور و بروز خارجی و عینی مییابد، از جمله اهمّ اموری است که سبب عمق و ثبات یافتن ایمان به خداوند متعال میگردد.
دقت کنید که چطور در زیارت عاشورا، که سراسر اعلام مواضع خودتان در مقابل حضرت سیدالشهداء علیه السلام و در موقف و موقعیتی چون عاشورا میباشد، اذعان میکنید که شما و دوستان شما را دوست دارم، و از دشمنان شما و دوستان آنها نیز بیزارم و دوری میجویم: « بَرِئْتُ اِلَی اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیاَّئِهِم».
ارتباط، دیدار و گفتگو:
"ربط" یعنی محکم بستن، که آن نیز برای "قلب" است. فرمود که قلب اصحاب کهف را، آنگاه که قیام به توحید کردند، به خود ربط دادیم «وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ»، فرمود: قلب مادر حضرت موسی علیه السلام را به خود ربط دادیم، تا فرو نریزد «رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا»؛ پس آدمی باید با اعتصام به حبل الله [رسالت، ولایت و امامت]، مرتبط گردد.
"دیدار" همیشه میسر است. لقاء الله همیشه میسر است. ما که در محضر اوئیم و او همیشه و در همه حال ما را میبیند و با ماست، و غفلت و بیتوجهی و ندیدن از ماست. پس میتوانیم با یاد او، عبادت و اطاعت از او، توجه به تمامی نعمات و تفضلهای او در داخل و بیرون از وجود، امید به قرار گرفتن در سایهی رحمت واسعه او در دنیا و آخرت و ...، او را ببنیم. مصداق آن نباشیم که گفت: «بیدلی در همه احوال خدا با او بود – او نمیدیدش از دور خدایا میکرد / حافظ»!
"گفتگو"، و اما باید با محبوب گفتگو نمود. فرمود: قرآن مجید، کلام الله است که وقتی آن را قرائت میکنید، خدا با شما سخن میگوید – نماز نیز سخن گفتن شما با خداست. هم چنین است مناجات، که با دعا فرق دارد و نیز دعا و انواع و طرق دیگر و متفاوت گفتگو، با محبوب و معبود.
●- اینها همه سبب تقویت ایمان و ثبات آن در قلب میگردد.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
چه کنیم تا ایمانمان تقویت، ثابت و ملکه شود. گفتهاید و میدانیم که چه بسا آدمی هزاران کتاب در توحید بخواند، اما ایمان محکمی نداشته باشد.
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9501.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 2923
- 28 آبان 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی