اگر خالق صفت خداست، پس باید خدا همیشه خلق کند، لذا این نتیجه حاصل میشود که جهان ازلیست. لطفا در این باره پاسخ بدهید و به روشنگری بپردازید. این استدلال را چگونه رد میکنید؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): این، استدلال نیست که رد کردن بخواهد. اگر خلق ازلی باشد که دیگر نیازی به خالق ندارد! وقتی میگویید: «ازلی است»، یعنی «مخلوق نیست»! پس استدلال نیست، بلکه پرسشی است که اگر نگوییم مبتنی بر سفسطه است، باید بگوییم که مبتنی بر خلط مبحث در ذهن میباشد که پاسخ میخواهد. یعنی همان "پاسخ و روشنگری" که مرقوم نمودهاید.
یک - همیشه و به ویژه در مباحث شناختی و عقلی، به کلمه کلمهی پرسش نیز دقت نمایید، چرا که اگر کلمهای نادرست به کار گرفته شود، پرسش نیز نادرست میشود، پس تحقیق به پاسخ درست نمیرسد. به عنوان مثال: جمله مشروط آغازین «اگر خالق صفت خداست ...»، خطاست. چون خالقیت خداوند متعال "اگر" ندارد، نه تنها خداوند سبحان خالق است، بلکه اصلاً خالق دیگری جز او وجود ندارد؛ و اگر خالقیت او برای کسی مبهم باشد، ابتدا باید در مورد "خالق" بودن خداوند سبحان مطالعه نماید و سپس به بحث راجع به "حدوث و یا قدم خلقت" بپردازد! بلکه باید اینگونه پرسید: «چون خدا خالق است، و خدا ازلی است، پس خالقیت او نیز نیز باید ازلی باشد، پس مخلوق ازلی هست»؟
دو – حال به پاسخ بپردازیم. ابتدا دقت شود که بحث "ازلیت"، مبتنی بر زمان به مقیاس سال، ماه، روز و ساعت نمیباشد که اینها همه محاسبات بشر بر اساس گردش زمین و ... میباشد؛ بلکه "ازلیت" یعنی همیشه بوده، سابقه عدم و سپس حدوث (پدید آمدن) ندارد، لذا "زمان" را نیز او خلق کرده است.
مبحث "زمان" در یک مقوله یا بحث عقلی [فلسفی]، به معنای "تقدم و تأخر" میباشد. مثل این که بگویید: «پدر، پیش از فرزند به دنیا آمده است» – یا بگویید: «خلقت، پیش از آن که باشد، نبوده است، و پس از آن که نبوده، پدید آمده است» - یا بگویید: «هستی فاعل بر فعلش پیشی دارد».
خلقت:
●- بنابراین، همین قدر که گفته میشود «خداوند متعال عالم هستی را خلق نموده است»؛ یعنی این عالَم، پیش از خلق شدن نبوده، و پس از آن پدید آمده است، پس "حادث" است و ازلی نیست. حال سابقه و قدمت این حدوث [پدید آمدن]، هر چه میخواهد باشد.
بنابراین، همین که گفته میشود: «خلق، خلقت و مخلوق»، ازلی نبودن خلقت، اثبات میشود، بدون آن که نیاز باشد به مباحث دیگری بپردازیم؛ مباحثی چون: «به موجودی ازلی گفته میشود که همیشه بوده باشد، بنابراین "هستی" باید عین ذاتش باشد؛ پس، سابقه نیستی ندارد که دیگری به آن هستی بخشیده و آن را خلق نماید – آن که هستی عین ذاتش هست، نیازی به خالق ندارد»!
بنابراین، نسبت دادن صفت "مخلوق" به چیزی، ازلیت آن را منتفی میکند و حدوث آن را به اثبات میرساند.
بدیع:
"ابداع"، پديدآوردن چیزی بدون نمونه قبلی میباشد، و بديع، اسم فاعل است، یعنی پديدآورنده چيزی به صورتی نو و بی سابقه. اما نتیجهی دیگر آن است که هر پدیدهای که "بدیع" آن را "ابداع" نموده است، حادث میباشد و ازلی نیست.
«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (البقره، 117)
ترجمه: [او] پديد آورنده آسمانها و زمين [است] و چون به كارى اراده فرمايد، فقط مینماید [موجود] باش پس [فورا موجود] مىشود.
«بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (الأنعام، 101)
ترجمه: او پدید آورنده آسمانها و زمین است؛ چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد؟! حال آنکه همسری نداشته، و همه چیز را آفریده؛ و او به همه چیز داناست.
اسما و صفات الهی:
در اینجا فقط یک بحث باقی ماند که پس "ازلی بودن اسماء و صفات الهی چه میشود"؟ یعنی همین پرسشی که شما مطرح نمودید و البته از دیرباز مطرح بوده است. گفته میشود: «خلقت خالق ازلی، باید ازلی باشد»!
حتی اگر فرض گرفته شود که چون خداوند متعال همیشه خالق بوده، پس خلقتش نیز باید همیشگی باشد؛ باز هم دلیل بر "ازلیت مخلوق" نمیگردد؛ چون خدا بوده، خلق نبوده و خدا این خلق را پس از نبودن، خلق نموده و پدید آورده است، پس خلقت ازلی نیست و حادث است.
●- اگر کسی برای خالق و خلقت زمان قائل شود، مثلاً بگوید: «از وقتی خدا بوده، خلقت هم بوده»، نه تنها دلیلی بر ازلیت خلقت نیاورده، بلکه خداوند متعال را نیز ازلی ندانسته و حادث توصیف نموده است! چرا که "از وقتی خدا بوده"، یعنی بودن او آغاز و زمان آغاز داشته و پیش از آن آغاز نبوده است؛ پس دیگر ازلی نیست.
●- بالاخره باید خالق باشد و خلق نماید. پس هستی او بر هستی مخلوقش سبقت دارد، مضافاً بر این که مخلوقش نبودهاند که سپس خلق شدهاند، پس ازلی نیستند.
●- این اسمها و صفاتی که خداوند متعال خود را به وسیلهی آنها به ما شناسانده است، به دو قسمت تقسیم میشوند که عبارتند از: اسما و صفات ذاتی – و – اسما و صفات فعلی.
به عنوان مثال: وقتی گفته میشود که «خداوند متعال، حیّ، سبحان، علیم و قادر است»؛ به اسما و صفات ذاتی اشاره شده است؛ یعنی هیچ فرقی ندارد که مخلوقی بیافریند و یا نیافریند، در هر حال او حیّ و علیم و قادر است.
اما اگر از "محیی و ممیت = زنده کننده و میراننده" بودن او سخنی به میان آمد، سخن از اسمای افعالی اوست، یعنی این صفاتش با فعلش شناخته میشود، نه این که اگر این فعل را به انجام نرساند، پس این صفت را ندارد.
از اینرو، اسما و صفات فعلی خدا، چون: خالقیت، ربوبیت، رازقیت، قیومیت و ...، همه با فعل او شناخته میشوند، نه این که اگر این فعل را انجام داد، این صفت را دارد و اگر انجام نداد، ندارد.
پرسش:
اگر شما دانش ادبی و ذوق شعر داشته باشید، کتاب مینویسید و شعر میسرایید؛ یا اگر کتاب نوشتید و شعر سرودید، به این دانش میرسید؟!
اگر شما آدم سخاوتمندی بودید، جواد و کریم هستید، یا اگر به دیگران جود و کرم نمودید، تازه از این صفات برخوردار میگردید؟!
●- بنابراین چون خدا "قادر = صفات ذاتی" هست و قادر به خلق است، خالق است؛ حال خواه بیافریند و یا نیافریند. اما وقتی این اسم و یا صفت او در فعلش تجلی یافت و خلق نمود، خلق او را به خالقیت میشناسند و یا به خالقیت او پی میبرند.
تمامی اسما و صفات فعلی خدا، ریشه در اسما و صفات ذاتی دارند؛ البته نه این که دو یا چندتا هستند، بلکه وقتی اسما و صفات ذاتی، ظهور و تجلی کنند، میشود اسما و صفات فعلی؛ و بندگان این اسما را به سبب ظهور آنها میشناسند.
خلط مبحث بزرگ:
"خلط مبحث بزرگ" در ذهن بشر، این است که گمان دارد چگونگی و میزان شناخت او، سبب به وجود آمدن خداوند متعال میباشد؛ در نتیجه: «اگر او بشناسد، پس او هست و اگر نشناسد، پس نیست!» لذا میگوید: «چون خلق، خالقیت خدا را به خلقتش میشناسد، پس خلق باید با خالق ازلی باشند»؛ این خلقت است که خداوند را خالق کرده است! در حالی که حقیقت این است که «این خالق است که خلق نموده است»!
به تعبیری: «در اینجا سخن از عارف (شناسنده) است، نه معروف (شاخته شده)» لذا نباید خلط مبحث شود. چنان که میگویید: «خورشید هست، روشنی بخش و گرمازا نیز هست، حال چه کسی او را بشناسد و یا نشناسد، اما مردم به حسب درک روشنایی و گرما، به این ویژگیهای خورشید پی میبرند.»
پس خداوند متعال، حی، علیم، قادر و سبحان است، و هر گاه تجلی نمود، علم، حکمت، قدرت، اراده، مشیت و وجه او، برای دیگران ظهور مییابد و مخلوقاتش او را به این اوصاف میشناسند.
مشارکت و هم افزایی (پرسش و نشانی لینک پاسخ)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی .
پرسش:
اگر خالق صفت خداست، پس باید خدا همیشه خلق کند، لذا این نتیجه حاصل میشود که جهان ازلیست. پاسخ این استدلال چیست؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9857.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 4727
- 3 تیر 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید