پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اینها [به غیر از بحث خاتمیت] هیچ کدام شبهه نیستند، بلکه فقط ادعاهای پوچ و البته مضحک میباشند!
اصل مسئله این است که این مباحث (توحید، نبوت، رسالت، خاتمیت و ...)، هیچ کدام ربطی به یک فرقهی ساخته شده توسط انگلیس و فراماسون، که اکنون نیز مرکزش در شهر حیفای اسرائیل است و توسط صهیونیستها اداره و تقویت میشوند ندارد. مطلب دوم و مهم دیگر این است که هر ادعا کنندهای، باید ابتدا خودش برای اثبات ادعایش، دلیل و برهان و سند و شاهد اقامه نماید، نه این که او هر چه دلش خواست، روی هوا بگوید و بعد دیگران به دنبال پاسخهای مستدل و مستند بروند! و مطلب سوم آن که با خیالبافیهای خرافی و شعار، هیچ حقیقتی از بین نمیرود و هیچ کذبی به حقیقت مبدل نمیگردد.
حال به پاسخ اجمالی این سه موضوع بپردازیم:
الف – آن که میگوید: «نبوت به پایان رسید و رسالت ادامه دارد!»، حتی معنای لغوی این دو واژه را نشناخته است.
"نَبَأ" به معنای "خبر" است و "نبی"، کسی است که از جانب خداوند متعال به او "وحیِ دین" میشود. حال خواه مأمور شود که این وحی را به دیگران، در کوچکترین جوامع [مثل خانواده] یا بزرگترین جوامع [یک امت و یا تمامی مردم]، برساند و ابلاغ نماید، و یا مأمور به این امور نگردد.
در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام، فرزندانش اسماعیل و اسحاق و هم چنین حضرت لوط علیهم السلام که برادرزاده یا خواهر زادهی ایشان بود نیز نبی بودند. در زمان حضرت موسی علیه السلام، برادرش هارون، و هم چنین حضرت شعیب علیه السلام، نبی الله بودند، مضافاً بر این که حضرت خضر علیه السلام نیز در قید حیات بودند و طبق آیات سورهی کهف، تحت عنوان "عبد صالح"، به حضرت موسی علیه السلام حکمت و علم رشد را آموختند. این انبیا، همگی به "شریعت" پیامبر اولی العزم زمان خود بودند. پس نبی بودند، ولی رسول و صاحب شریعت نبودند.
"رسالت"، به معنای "فرستاده شدن برای انجام یک مأموریت" میباشد. یعنی اگر به یک "نبی"، وحی شریعت نازل شد و مأمور شد که آن وحی و شریعت را به جمعی ابلاغ نماید، "رسول" نامیده میشود.
بنابراین، تمامی انبیا رسول نبودند، چنان که 124 هزار نفر "نبی الله" بودند، اما فقط 313 تن رسول بودند که از آنها نیز در مجموع قرآن و حدیث، فقط به نام چند نفر اشاره شده است و از میان رسولان نیز فقط 5 نفر صاحب شریعت بودند که به آنها "انبیای اولی العزم" گفته میشود.
پس، هر نبیای، الزاماً رسول نیست، اما هر رسولی، حتماً "نبی" بوده است. لذا "نبوت تمام شد و رسالت ادامه دارد"، سخنی پوچ، یاوه و بیمنطق میباشد.
ب – "حسینعلی نوری لعنة الله علیه ظهور خداوند بود" نیز از آن شعارهای جاهلانه و عوامفریبی میباشد.
تمام عالم هستی، با هر چه که در آنهاست، ظهور خداوند متعال میباشد و هر چه که هست، مظهر اسمای الهی [حیّ، علیم، حکیم، قادر، مالک، ربّ، رازق، جمیل، جواد، کریم، لطیف و ...] میباشد. بنده و شما نیز مظهر اسمای الهی هستیم، چنان که با مخلوق بودن خود، اسم خالق بودن او را ظاهر مینماییم و هر که چه علم و جمال هست، مظهر علم و جمال اوست.
منتهی هر موجودی، به تناسب ظرفیت وجودی خودش مظهر اسماء میگردد. همه مخلوقند، اما همه عالم نیستند – همه مرزوقند، اما همه عادل نیستند – همگان چیزهایی میدانند، اما همگان حکیم نیستند – فرشتگان نیز با تمامی کمالاتشان، اختیار و اراده ندارند که مظهرش باشند.
از اینرو، "انسان کامل = اهل عصمت علیهم السلام"، مظهر اتمّ اسمای الهی میباشد؛ یعنی ظاهر کنندهی اسمهای او، در حد کمالش میباشد. چنان که خداوند متعال ارحم الراحمین است، و پیامبرش فرمود: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ / الأنبیاء، 107»، پس ایشان، مظهر اتمّ رحمت الهی شدند. و همین طور امیرالمؤمنین علیه السلام که باب علم الهی و مظهر اسم رضیّ و سایر اسمای او میباشد و ... .
پس اگر کسی گفت که "حسینعلی نوری" مظهر خداست، میگوییم: بنده و شما و درختان و جانواران نیز مظهر او هستیم. مهم این است که آدمی مظهر چه اسمایی و در چه حدی باشد؟
ج – گفته است: «او با پیامبر ما حقیقت روحی یکسانی دارد و و همان پیامبر ماست که در قالب او دوباره ظهور کرده است»!
اولاً: آیا اصلاً میداند "روح چیست" و "حقیقت روحی" کدام است که ادعای یکسانی نیز مینماید؟! در حالی که خداوند متعال فرمود که در این باره، علم کمی به شما دادهایم!
ثانیاً: یکسانی، آن هم در حقیقت روح یعنی چه؟ آیا عین هم هستند، آیا یک حقیقت هستند، آیا با هم برابرند و یا ...؟! پس این نیز فقط یک ادعاعی شعاری میباشد.
آیا "حسینعلی نوری" که مأمور انگلیس بود، با آن اندیشههای انحرافی، رحمة للعالمین است و یا امام الرحمة – آیا نبی است یا رسول الهی – آیا از ولایت تکوینی و تشریعی برخوردار بوده است – آیا از علم لدنی و علم وحی برخوردار بوده است، و یا علوم مقدماتی را در تهران تحصیل نمود و سپس به خلقات درویشی پیوست – آیا به او وحی نازل شد، یا به شاگردی "باب" درآمد – آیا از نصرت الهی بهره میبرد و با ملائکی چون حضرت جبرئیل علیه السلام در ارتباط بود و یا با سفارتهای روس و انگلیس ارتباط نزدیک داشت؟!
حسینعلی نوری
●- پس از ترور ناصرالدین شاه در سال 1268، حسینعلی نوری، ملقب به "بها"، که ابتدا به حلقات درویشی پیوسته بود و سپس به طرفداران باب پیوست، پس از حدود یک سال حبس، در سال 1269، با وساطت سفیر روسیه از زندان آزاد شد.
در سال ۱۲۸۵ به دستور سلطان عبدالعزیز، یحیی صبح ازل با خاندان و پیروانش به قبرس، و حسین علی بهاء با طرفداران نزدیکش به شهر عکّا (در سرزمین فلسطین اشغالی) تبعید شدند .
در همین ایّام بود که او و برادرش، به امر انگلیس، دو فرقه تشکیل دادند. از آن پس، طرفداران "صبح ازل"، فرقه «ازلیه» و پیروان میرزا حسینعلی بهاء، فرقه «بهائیه» نامیده شدند و البته آنهایی که به این دو برادر ملحق نشده بودند، هم چنان به نام قبلی «بابی» باقی ماندند.
جنگ و دعوا و رقابت بین این دو برادر، برای خدمت و جلب رضایت انگلیس، به پیروزی میرزا حسینعلی انجامید و او توانست نظر اربابان استعمارگر خویش را به کارآیی و انجام وظیفه اوامر آنان جلب کند و برادر را از معرکه بیرون سازد، لذا، به تدریج میرزا یحیی صبح ازل به گوشه رانده شد و تاریخ مصرف "ازلیه" نیز به پایان رسید.
میرزا حسینعلی (بهاء)، پس از آن که توانست عدهای را به عنوان پیرو دور خود جمع کند، ادعاها راجع به خودش و دعوتش را در چند مرحله تغییر داد. وی پس از ادّعای مهدویت، «رجعت حسینی» و «رجعت مسیحی»، به تدریج سلسله این ادّعاها را به رسالت و شارعیت رساند و دین جعلی بهایی را ساخت و سپس به این حد نیز قناعت نکرد و مدعی «من یظهره الله – کسی که ظهور خداست» گردید، اما به همین حد نیز قانع شند و حلول خدا در خودش را مدعی شد و با دعوی «انا الهیکل الاعلی»، برای خداوند سبحان، جسم و جسد قائل شد و گفت: «آن منم»!.
پس، این عنصر "انگلیسی – فراماسونی"، از درویشی به بابیه گروید - پس از آن ادعای حسینی و عیسوی (رجعت آنان) را نمود – پس از آن فرقهی بهایی را درست کرد – پس از آن ادعای ظهور خدا در خودش را نمود – پس از آن قائل به تجسم خدا (جسمانیت بخشیدن به خدا) شد و مدعی شد که من خود خدا "الهیکل الاعلی" هستم!
خاتمیت:
چون بهاییها مجبور هستند که اسلام را بپذیرند و مدعی هستند که آخر اسلام، ظهور امام زمان علیه السلام است و او نیز "سید باب" بود که آمد و رفت و ما دین جدید هستیم! مجبور هستند که به حسب ظاهر هم که شده، به وحیانیت قرآن مجید اذعان نمایند!
از اینرو، چون آیهی مبارکهای که دال بر خاتمیت نبوت (پایان انزال وحی) و بالتبع خاتمیت رسالت میباشد، ابطال هر گونه ادعای نبوت و رسالت پس از ایشان را تصریح مینماید، برای توجیه و فرار از این معضل، گفتند: «معنای خاتَم، نگین انگشتر است»!
"بهائیان"، خودشان نیز به خوبی میدانند که به نگین انگشتری نیز از آن جهت "خاتم" گفته میشود که در گذشته به جای مُهر در پایان نامه زده میشد و در واقع "پایان بخش" بود.
مرتبط:
●- در کجای کتاب اقدس یا عقاید بهائیت ازدواج با محارم (مثل دختر، خواهر، عمه و ...) آزاد قلمداد شده است؟ (14 شهریور 1391)
●- دلایل رد بهاییت و نیز چرایی تقدس عدد 19 را به اختصار بیان نمایید. (27 دی 1392)
مشارکت و هم افزایی - پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی
پرسش:
بهاییها مدعی هستند که نبوت تمام شده، اما رسالت ادامه دارد – حسینعلی نوری (بها) همان پیامبر ما و ظهور خداوند است – و خاتم نیز به معنای انگشتر است؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10155.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
کلمات کلیدی:
گوناگون