«x- shobhe »: همانطور که اشاره کردید، نه تنها در جامعهی ما، بلکه در جوامع غربی (به ویژه انگلیس) نیز از مباحث رواج دارد و اساس «فراماسون» - که ادارهی جهان را در اختیار گرفته - نیز بر محور گرایش به شیطان [که از جنیان] است میباشد.
در هر حال «جنّ» وجود دارد و یکی از مخلوقات خدا مانند سایر مخلوقات و موجودات است. جنها نیز مانند انسان [البته کمتر] از قوهی اختیار و انتخاب برخوردار هستند. لذا آنان نیز مکلف هستند. به همین دلیل دین برای آنها نیز هست و بالتبع «مؤمن و کافر» یا «اهل عبادت و معصیت» دارند و ابلیس خودش از گروه جنیّان بود که به خاطر انحرافش شیطان نامیده شد. او نیز مانند آدم (ص) اولاد و مانند دیگران اعوان و انصار دارد. اراده، تصمیم و قسم ابلیس، مبنی بر نشستن سر راه انسان و دعوت او به انحراف (شیطنت) بوده و هست و لذا مرتبط میگردد و اهل اطاعت او نیز خواسته یا ناخواسته، با شیاطین (که از نوع انسان باشند یا جن) مرتبط میگردند.
اما «جادو»، اغلب نوعی تسخیر در چشم، خیال و تصور بیننده است، چنان چه در قرآن کریم بیان شده که جادوگران قوم فرعون ریسمانهای خود را انداختند و کاری کردن که بیننده خیال کند که آنها مار شده و در حال جنبش هستند (نه این که واقعاً مار شده باشند):
«قَالَ بَلْ أَلْقُواْ فَإِذَا حِبَالهُُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يخَُيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنهََّا تَسْعَى» (طه، 66)
ترجمه: گفت: شما بيفكنيد و آن وقت در اثر جادوى آنان به نظر (خیال) او رسيد كه ريسمانها و عصاهايشان راه مىروند.
اما هر گونه تسخیری، ناشی از به کارگیری قوانین علمی است. جهان خلقت تجلی علم و حکمت خداوند متعال است. هر گونه شناخت و بالتبع صنعت و کاری، نشأت یافته از نوعی اشراف و تسخیر علمی است. اگر جهان تجلی علم نبود و بر قواعد محکمی استوار و منظم نبود، کشف هیچ علمی میسر بود. اما انسان میتواند از این علم و سلطهی خود به گونهای نامطلوب استفاده نماید. مثلاً «اتم» را بشناسد و بمب اتمی بسازد – الکترونیک را بشناسد و در گسترش فساد و فحشا تلاش کند – شیمی را بشناسد و بمبهای شیمیایی یا مواد مخدر بسازد – ترکیبات میوهها یا غلات را بشناسد و مشروبات الکلی درست کند ... و هم چنین راجع به انسان و مسائل جسمی، روحی، روانی، عقلی، ذهنی، خیالی و ... شناخت پیدا کند و در راه انحراف او تلاش نماید.
پس جای اشکالی بر خلقت نیست که بپرسیم چرا؟ بلکه اشکال در نوع استفاده است و اسلام قوانین استفادهی صحیح را تبیین نموده است. نمیشود گفت: خدا چرا دروغ را آفرید و انسان را قادر بر آن نمود؟ چرا که انسان به «دروغ» نیاز دارد [مثل اجبار به دروغ گفتن، هنگامی که اسیر شده و از او اطلاعات میخواهند] – نمیشود گفت: خدا چرا قدرت «نقاق» به انسان داد؟ چرا که اگر این امکان نباشد و ظاهر و باطن در هر حال یکی باشد، انسان رسوا، مطرود و منزوی میگردد و راه بازگشتش نیز مسدود میشود – نمیشود گفت: خدا چرا کفر را آفرید؟ چرا که انسان باید بتواند نسبت به کافر و باطل کفران داشته باشد «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها ... – بقره، 256» و ... . بلکه چنان چه بیان شد، خطا در نحوه و مورد استفادهی انسان است. پس جهان بر اساس علم الهی استوار است. حال اگر کسی به علومی دست یافت و از آن در راه جادو و جنبل و انحراف مردم سوء استفاده کرد، اشکال به او وارد است و نه به خلقت بر اساس علم و حکمت.
نمونهی بارز و قرآنی سوء استفادهی علمی جهت انحراف مردم، داستان سامری است. او گفت: من اثری از جای پای رسول (جبرئیل) یافتم و از آن گِل و مجسمه گوسالهای ساختم که خواص متفاوتی داشت. سپس آن را با طلاهایی که از مردم گرفتم مزین (چشمگیر) کردم و به مردم گفتم که خدای شما و خدای موسی همین گوساله است:
«قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَاسَمِرِىُّ * قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَ كَذَالِكَ سَوَّلَتْ لىِ نَفْسىِ» (طه، 95 و 96)
ترجمه: (موسی) گفت: اى سامرى قصه تو چيست؟ * گفت: چيزى را كه آنها نديدند بديدم و از جاى پاى فرشته مرسل كفى بر گرفتم و آن را در قالب گوساله انداختم كه ضميرم براى من چنين جلوهگر ساخت.
کلمات کلیدی:
گوناگون