ایکس – شبهه/ پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: از اولین دروس تحصیلی که کلاسهای ابتدایی آموزش میدهند این است که «دو همگون و هم سنخ را با هم میسنجند». یعنی نمیتوان گفت یا پرسید که آیا دو متر بیشتر و بهتر است یا دو کیلو؟ لذا حتی اگر دو نا همگون و هم سنخ مانند «علم یا ثروت» نیز با یک دیگر سنجیده شوند، به خاطر وجه مشترک آنها در «مال و دارایی انسان» است. هم علم دارایی است و هم ثروت، لذا سنجیده میشوند که کدام بهتر است. اما «دین و وطن» سنخیتی ندارند. این مثال مطروحه در سؤال نیز غلط است، مثل این است که بگویند: در خانه میشود آب نوشید، اما در آب نمیشود خانه ساخت، حال ارزش کدام بیشتر است؟
الف – دینداری یعنی شناخت و پرستش خدایی که خالق آسمانها و زمین است. وطن، نه خالق است، نه مالک است، نه رازق است و نه ربّ.
ب – دینداری یعنی شناخت، باور و اعتقاد به آخرت و معاد. بدیهی است که پس از مرگ، دیگر وطنی وجود ندارد و بازگشت ما به سوی خداست و نه به سوی وطن.
ج – دینداری یعنی راهشناسی و صراطشناسی که در نبوت و کتاب و ولایت تبلور و تجلی یافته است. یعنی در هر سرزمینی که بودی، بدانی که چگونه باید زندگی کنی تا سالم و موفق به و رشد یافته سفر را به پایان برسانی. دینداری یعنی بلد بودن طریق سفر.
د – دینداری تبلور عقل است. تجلی فطرت است. آیینهی شعور و منطق است. دین را انسان انتخاب میکند، اما وطن را کسی انتخاب نمیکند که این انتخاب برای او دارای ارزش باشد.
ﻫ – حدود و ثغور دین معلوم است. اول و آخرش مشخص است. مبدأش الله جلّ جلاله و هدفش نیز همان است «انّا لله و انّا الیه راجعون»، اما حدود و ثغور «وطن» مشخص نیست. کجا وطن من است؟ ایران؟ کدام ایران؟ ایرانی که تا 40 سال پیش بحرین یکی از استانهایش بود و حالا نیست و اگر به گذشته برگردم، آذربایجان، تاجیکستان و ترکمنستان و ... نیز وطن من است و اگر به تاریخ این کشور برگردم گستردگی وطنم به اندازهی یک قاره بود. حال وطنم کجاست؟ گستردگی شعاع حبّ الوطن من چقدر باید باشد؟
و – نه خداوند واحِد و اَحد تجریه پذیر است و نه دینش. اما وطن چه در قالب فیزیکی و چه اعتباری تجریهپذیر است. روزگاری بزرگتر و روزگاری کوچکتر میشود. مضافاً بر این که به لحاظ اعتبار نیز تجزیه میشود. آیا این نیمکره وطن من است؟ یا این قاره؟ یا این کشور؟ یا این شهر؟ یا این محله؟
ز – و در نهایت آن که وقتی همه میآیند و میروند و مرگ حتمی است و از سرای دیگری آمده و به سرای دیگری میروند، معلوم میشود که همگان در عالم، در کشور یا هر شهری که باشند، مسافر هستند.
وطن مؤمن «جنت المأوا» میباشد. وطن جایی است که انسان از آن جا باشد، در آن سکنا و آرامش و ابدیت بگیرد. نه جایی که بیاختیار در آن وارد شده و بیاختیار از آن خارج میگردد.
ح - «حبّ الوطن مِن الایمان»، از یک سو تصریح دارد که محبت حیات جاوید اخروی از ایمان است و غیر مؤمن به همین دنیا دل بسته است و علاقهای به آن ندارد؛ و هم تصریح دارد که همین «وطن» اعتباری را نیز فقط مؤمنان دوست دارند. چنان چه در همیشه تاریخ و از جمله انقلاب و همین جنگ تحمیلی هشت ساله خودمان نشان شاهد بودیم که وقتی وطن (مرز و بوم) به خطر میافتد، اغلب وطندوستان، وطن فروش میشوند. یا به خارج فرار میکنند، یا در داخل برای دشمن خدمات ارائه میدهند و یا به گوشهای خزیده و دائم نق میزنند، اما مؤمنین از یک وجب خاک این کشور نیز حراست میکنند و در دفاع از تمامیت ارضی وطنشان، جان و مال را فدا میکنند و البته «فی سبیلالله»، نه «فی سبیل وطن». و نیز شاهدیم که به اصطلاح وطنگرایان، هر وقت جنگ تمام میشود، سریعاً بر میگردند و شعار «وطن، وطن» میدهند و خود را وارث و مالک همه چیز میدانند. با وقاحت تمام، همه گذشته و عملکرد خود در مقابل وطن را فراموش میکنند، برای هموطنان و مدافعان وطن کمترین ارزشی قائل نمیشوند، سعی میکنند همه را حذف کنند و خودشان میراثخوار خون مدافعین وطن گردند.
پس، درست این است که بگوییم، با دینداری و ایمان میشود از وطن دفاع کرد، اما به صرف وطندوستی، نه میشود از دین دفاع کرد و نه از وطن.
ط – اگر «وطن» بخواهد جایگزین «دین» گردد، یعنی تفرقه بین انسانها، چرا که هر کس وطنی دارد، نه تنها از وطن خود دفاع میکند، بلکه مایل است هر روز به طول و عرض وطنش افزوده شود. همین یعنی جنگ و خونریزی و از بین رفتن انسانیت و تمامی ارزشها.
اما، توحید، وحدتآور است و نوعدوستی، تعاون، رعایت حقوق بشر و حفظ ارزشهای انسانی را به ارمغان میآورد. «لا إله الا الله»، یعنی هیچ چیزی جایگزین، آلترناتیو، مثل، مانند، شبیه و همگون با «الله» جلّ جلاله نیست، لذا هیچ چیزی ارزش پرستیده شدن از سوی انسان و سایر مخلوقات را ندارد، به جز «الله جلّ جلاله».
کلمات کلیدی:
گوناگون