عرفان - در مورد عرفا توضیح دهید. آیا عرفایی مثل مولانا و حافظ به خدا رسیدند؟ آیا داستان موسی و شبان حقیقت دارد آیا مصرع "من اگر نیکم، اگر بد تو برو خود را باش" درست است؟
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: متأسفانه "عرفان" نیز هم چون "سیاست"، از سویی ملعبه و لقلقهی زبان دکاندارانِ عوامفریب قرار گرفته و از سویی دیگر حربهی دست سودجویان در عرصههای گوناگون سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و ... .
عرفان، یعنی "معرفت" ،یا به فارسی "شناخت" و ریشه و شاکلهی اصلیاش همان "معرفت الله" یا شناخت توحید و بالتبع معاد و بالتبع اصول و فروع اسلام میباشد؛ و عرفا (جمع عارف)، یعنی کسی که در راه رسیدن "نظری و عملی" به این شناخت مجاهدت کرده و به مراتبی رسیده است.
آیا امثال حافظ و مولوی به خدا رسیدهاند؟
ابتدا دقت کنیم که "به خدا رسیدهاند" یعنی چه؟ مگر خداوند متعال در جای خاصی قرار دارد که کسی به او برسد، و یا مگر در حدّ محدودی از هستی و کمال است که کسی به آن دست یابد؟ خیر؛ بلکه هر کسی که به اندازهی وسع و امکان خود، صادقانه در این مسیر گام بر دارد و خالصانه و مجاهدانه تلاش کند، خداوند متعال او را به راههای خودش هدایت میکند و به درجهای از مدارج بیانتهای رشد میرساند:
«وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» (العنکبوت، 69)
ترجمه: و كسانى كه در [راه ما، اقامه دين ما] مجاهده مىكنند ،ما به سوى راههاى خود هدايتشان مىكنيم و خدا همواره با نيكوكاران است.
پس مولوی، حافظ، سعدی ... و بسیاری دیگر، از کسانی هستند که در مسیر این معرفت و اخلاص مجاهدت داشتند و البته چون به غیر از علم، حکمت و اخلاق، ذوق شعر، نثر یا نویسندگی سرشار و بیبدیلی نیز داشتند، آثار آنان به ویژه در "عرفان نظری" باقی ماند و مشهور جهانیان شدند. اما بسیاری دیگر شاید در مراحل بسیار بالاتری از عرفان عرفان عملی قرار داشتند و دارند، اما چون آثار تألیفی ندارند، مشهور نشدهاند، مانند شهدا، که امثال حافظ و سعدی نیز به مقام آنان غبطه میخورند، چرا که اوج عرفان، لقاء الله است و «شهید نظر میکند به وجه الله – امام خمینی (ره)»:
مولوی، شهید را "عقلِ" رهیده از زمان و مکان مینامد:
کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی؟!
حافظ خود را محرم اسرار شهیدان نمیداند:
پیر پیمانه کِش من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
گفت: حافظ من و تو محرم این راز نهایم از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
سعدی فقط شهدا را کسانی میداند که بیحسرت از دنیا میروند:
گر دوست بنده را بکُشد یا بپرورد تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست
گر آستین دوست بیفتد به دست من چندان که زندهام سر من و آستان دوست
بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در الا شهید عشق به تیر از کمان دوست
سوء استفادههای ناجوانمردانه:
ما (ایرانیها) ملتی هستیم که به غیر از غنای تاریخی، غنای جغرافیا و منابع طبیعی و ...، از غنای فرهنگی بسیار بیبدیلی برخوردار میباشیم و به خاطر همین "فرهنگ" است که همیشه خار چشم دشمنان بوده و هستیم.
فرهنگ توحیدی و اسلامی، فرهنگ قرآنی، فرهنگ ولایی و اهل بیتی (علیهم السلام)، فرهنگِ «علم، معرف، ایمان و عمل صالح » که البته مستلزم "شناخت" درست و با بصیرت دوست و دشمن میباشد، است به اضافه غنای شعر و ادب فارسی و هوش و نبوغ در حکمت شناسی ایرانیان است که سبب پویایی این ملت شده است. این فرهنگ است که به غیر از اهریمنان و شیاطین انس و جنّ، "دوست ستیزانِ دشمن شاد" را نیز آزار میدهد، چرا که همیشه مزاحم و مانع سلطهی اربابان و جیره خوانان آنان گردیده است.
از این رو، همان طور که آیات قرآن کریم را مُثله و تجزیه میکنند و سپس جزئی از آن را علیه خودش به کار میبرند، با شعر و نثر و رومان و سایر ادبیات و فرهنگ غنی ما نیز چنین میکنند. میخواهند با دشمن کنار بیایند، آن وقت دشمنی با دشمن را "خشونت" مینامند و میگویند: حافظ گفته: «با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا»؟!
متأسفانه حتی شخصیتی مثل رییس جمهور، آقای روحانی نیز گفته بود که در "سیاست خارجی" به این مصرع تأسی میکنیم! خب اگر قرار است به جای قرآن، سنت و ولایت، در تدوین و مواضع سیاست خارجی، به اشعار و غزلیات تأسی کنیم، حافظ «با کافران چه کارت، گر بت نمیپرستی» را نیز سروده است.
حال آیا قصد و پیام حافظ این بوده؟ یعنی با شیطان مدارا میکرده است و یا مجاهدت و مبارزه؟! اگر مدارا میکرد که عارف نمیشد.
داستان موسی و شبان:
بدیهی است که اگر قرار بود هر کس خدا را هر گونه که میخواهد توصیف کند و هر گونه که میخواهد عبادت کند و در اطاعت نیز آن چه خود میپسندد را پیشه کند، دیگر نه نبی و رسول و وحی و امامی فرستاده میشد و نه معادی بر پا میگردید، همان فرهنگ اومانیسم و لائیسمی میشد که امروزه ترویج میکنند. اما خداوند متعال رسولان را با وحی و میزان نازل نمود، تا انسان خودنگر و خودگرا نباشد، خدایش را هر گونه که خودش دلش خواست نسازد و توصیف نکند و مثل شیطان، خودش طریق عبادت و اطاعتش را تعیین نکند. بلکه عبدِ عارف و عامل باشد.
این حکایت مولوی نیز دو بخش و یک نتیجه دارد، یک بخش به گفتگوی شبان (مظهر دوری از علم و معرفت) و نقد موسای کلیم علیه السلام، بر توصیفات غلط و بیادبی در بندگی شبان است – بخش دیگر از سویی به رحمت واسعهی الهی اشاره دارد و از سویی دیگر به بصیرت و از سویی دیگر به شیوهی دعوت که نباید منجر به دوری بیشتر شود و از سویی دیگر به تفاوت به نقش اخلاص. و اما در بخش نتیجه، میخواهد بگوید: چه بسا بسیاری عالم، دانشمند، فقیه و ... هستند که میتوانند به حکم ظواهرِ بیروح، به "شهید"، سوادش، رعایت احکامش، تجویدش در قرائت قرآن یا ... ایراد بگیرند، اما شهید به عرفانی رسیده که او نرسیده است. چنان که در پایان همین سروده میگوید:
موسیا آدابدانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند
عاشقان را هر نفس سوزیدنیست بر دهِ ویران خراج و عشر نیست
گر خطا گوید ورا خاطی مگو گر بود پر خون شهید، او را مشو
خون شهیدان را ز آب اولیترست این خطا را صد صواب اولیترست
حافظ: «من اگر نیکم، اگر بد تو برو خود را باش»
میخواهند بگویند: کسی با کسی کاری نداشته باشد، یا در واقع "امر به معروف و نهی از منکر" تعطیل شود و یا اخلاق پستمدرنی (هر کس هر کاری کرد، همان خوب است و به کسی ربطی ندارد) را ترویج کنند. خب بکنند، اما نسبت دادن و مستند نمودن آن به حافظ، با مُثله کردن غزلش، اوج ناجوانمردی است.
حافظ در این غزل "زاهدِ مدعی" را خطاب قرار داده است و در سایر غزلیات، منظورش از "زاهد" را که خشکه مقدسی بیبصیرت است، توصیف کرده است و میگوید: تو زبان اسلام را که تسلیم است و آن نیز از عشق است و نه قواعد کلیشهای، نمیفهمی:
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
وگرنه سرتاسر اشعار، غزلیات و سرودههای عرفای بزرگی چون حافظ، مولوی و سعدی، پر از "دعوت به حق" – "امر به معروف و نهی از منکر" – "ستودن اخلاق اسلامی و نکوهش اخلاق بد" – "قسط و عدالت" – "تعاون در برّ و نیکی و عدم همکاری در بدیها" – "مجاهدت" – "دشمن شناسی و مبارزه با دشمنان درون و برون" - و ... میباشد که همه با تعلیم و تأسی از آموزههای قرآن کریم، احادیث و سیرهی اهل عصمت علیهم السلام میباشد.
غزلی زیبا از حافظ:
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی
سلطان من خدا را، زلفت شکست ما را
تا کی کند سیاهی چندین درازدستی
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما، گوید رموز مستی؟
آن روز دیده بودم این فتنهها که برخاست
کز سرکشی زمانی، با ما نمینشستی
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی
- تعداد بازدید : 3739
- 27 اردیبهشت 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون