پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): بزرگ شدن، چه به لحاظ فیزیکی و جسمی و چه به لحاظ روحی و معنوی، مستلزم مواجه شدن با انواع و اقسام مشکلات و حتی موانع و البته عبور سالم و موفق از آنهاست. نه یک نوزاد و کودک به راحتی و بدون مشکل بزرگ شده و بالغ و رشید میگردد – نه یک بیسواد به راحتی با سواد و حتی متخصص یا دانشمند میگردد و نه یک انسان، به راحتی کامل شده و به تعالی میرسد؛ از این رو فرمود: « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ - براستى كه انسان را در رنج آفريدهايم / البلد، 4»
مشکلات و رنجها:
●- ممکن است برای ذهن این سؤال پیش آید که چرا خداوند متعال انسان را در رنج آفرید؟
پاسخ مختصر و اجمالی آن که این رنج در اصل، درد فراغ است که از شوق رسیدن و وصال ایجاد میشود و این شوق، خودش تنها انگیزه و عامل حرکت و تلاش آدمی میباشد.
●- آدمی از یک سو مخلوق، محدود، فقیر و محتاج است و از سوی دیگر عاشق کمال میباشد؛ مضافاً بر این که نه کمال حدی دارد و نه عشق به کمال محدود است.
●- بدیهی است که فاصله از محبوب و مقصود (فراق) دردآور است، حال خواه مقصود و محبوب غایی [خداوند سبحان] باشد و خواه اهداف مقطعی؛ مثل کسی که میخواهد ازدواج کند – به فلان مقطع تحصیلی برسد – شغل مناسب پیدا کند و ... .
●- پس همین عشق به کمال و درد فراق، سبب میگردد تا آدمی به حرکت درآید و برای رسیدن و شدن تلاش نماید، که این تلاش نیز خودش زحمت و رنج دارد، به ویژه وقتی با انواع و اقسا موانع مواجه میشود. اساساً سعی و تلاش، یعنی همان گذر سالم از موانع یا برداشتن آنها از سر راه و تداوم حرکت به سوی مقصودِ محبوب.
احساس بیمهری:
●- این انسان عاشق پیشه، هم به شدت مایل است که دوست بدارد و هم به شدت مایل است که دوست داشته شود، از این رو، اگر قلبش قسی نشده باشد، مهر و محبت در قلبش قلیان دارد و دائم مثل آتشفشان خروشان است. دائم مهرورزی میکند و البته متقابلاً مهرورزی میطلبد.
●- این حالت نیز فطری است. اساس "محبت" است و تمامی ارتباطات و تعاملات آدمی، از خدا گرفته تا بندگان خدا یا امور گوناگون و حتی اشیای بیجان، رابطه و تعامل بین "محبّ و محبوب" میباشد.
●- اما، برخی خودشان مهرورزی را بلد نیستند – برخی راههای ظهور و بروز محبت [مودت] را نمیدانند – برخی دلشان بسیار لطیف است و البته گاه زود رنج نیز میشوند – برخی نسبت به مواضع و عکس العملهای دیگران بسیار حساس هستند – برخی هم بیوفا، بد عهد و نامهربان هستند!
هنر آدمی:
هنر آدمی این است که بدون توقع و انتظار عکس العمل از دیگران، مهرورزی کند. یعنی خودش باشد، منفعل نباشد، رحمتآور برای عام باشد؛ و البته خواص که تعامل متقابلی دارند، جایگاه دیگری پیدا میکنند.
●- مهر، محبت و مودت ما به هر کسی یا هر چیزی، تجلی محبت و رحمت الهی است، پس از او یاد بگیریم. رحمتش برای همه [از خوب و بد] عام است، اما در حق کسانی که قدر این رحمت و محبت را میدانند، رحیمیت نیز دارد؛ و البته تردیدی نیست که قدر نشناس، خودش دچار خسران و عذاب میگردد و یک آن میفهمد از کسی که او را بسیار دوست داشته و به او با نظر لطف و محبت نگاه میکرده، بسیار دور شده است.
●- بنابراین، هر گاه دیدید که به کسی محبت و لطف دارید، اما او قدرنشناس نیست، پس از اصلاح توقعات خودتان، اگر او از نزدیکان و انسانهای صالح است (در دلش مرضی نیست)، حمل بر ندانستن و بلد نبودن مهارتهای زندگی کنید و اگر آشکارا لجاجت و ناشکری کرد، حمل بر جهالتش کنید که به ضرر خودش است، و دلتان برایش بسوزد که بیراهه میرود و موجبات اذیت خود را فراهم میکند. ببینید که حتی خداوند رحمان و رحیم، راجع به بندگان لجوج، عنود، سبک و حتی مسخره کنندهی خود، « يَا حَسْرَةً » میگوید:
« يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ » (یس، 30)
ترجمه: افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایت آنان نیامد مگر اینکه او را استهزا میکردند!
اما در عین حال به آنان فرصت میدهد، امکان استغفار و توبه میدهد، مورد لطف، بخشش و کرم قرار میدهد، باشد که هوشیار و آگاه شده و برگردند.
احساس رها کردن خدا:
بشر بسیار ناسپاس است: « إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ - که انسان در برابر نعمتهای پروردگارش بسیار ناسپاس و بخیل است / العادیات، 5»! و اگر کمی به خود دقت کند، خودش نیز شاهد و گواه این مدعاست، چه به آن اقرار کند و چه نکند « وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِيدٌ - و او خود بر اين [امر]، نيك گواه است./ همان، 6». و البته اهل ایمان و عمل صالح چنین نیستند، بلکه شاکرند.
●- انسان میتواند به خودش و تمامی نعماتی که خدا به او داده و حتی نمیتواند آنها را به شمارش درآورد، چه رسد به این که شکرش را در عمل و زبان به جای آورد، نگاه کند و بگوید: معلوم است که پروردگارم بسیار مرا دوست دارد – میتواند به تمامی بلاهایی که از او دور شده و یا مشکلاتی که توانش را نداشته، اما به گونهای برطرف شده نگاه کند و بگوید: پروردگارم مرا دوست دارد ...؛ اما به چند تا مشکل یا ناخوشایند و یا اهداف نرسیده نگاه میکند و میگوید: «فکر کنم که پروردگارم مرا دوست ندارد و رها کرده است»!
تردیدی نیست که شیطانِ هر کسی نیز از همین روزنهی جهل، غفلت و ناشکری او وارد میشود و در این گِرههای کوری که بین نادانیها، ناسپاسیها، قدرنشناسیها و خطاها را پیوند داده میدمد « النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ » تا باد کرده و محکمتر شوند.
**- در چنین حالتی، فکر و ذکر است که به فریاد میرسد و انسان را نجات میدهد. یعنی انسان باید به یاد رحمت واسعه و نعمتهای بیکران پروردگارش بیفتد و آنها را دست کم برای خودش بازگو نماید: « وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ - و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن / الضحی، 11».
**- رابطه با محبوب غایی، که لطف و رحمت و محبتش نسبت به ما به مراتب بیش از دیگران است و انسان را از سایرین بینیاز میکند و کم را زیاد پاسخ میدهد، نه تنها باز کنندهی گرهها ذهنی، قلبی و امور میباشد، بلکه رشد دهنده و رضایت بخش است و لذت این رضایت را میچشاند و این لذت، بهجب و شادی و نشاط را به همراه میآورد و افسردگی و سیاهبینی و ناامیدی را میزداید.
نماز، ذکر خداست – قرآن کریم خودش ذکر است – بردن نام خدا در دل و در زبان، ذکر است، عمل صالح برای رضای خدا ذکر است – لطف و محبت به دیگران برای خدا و بدون منّت و انتظار عوض، خودش ذکر محبوب است؛ و خریدار همه اینها از مؤمن، خود خداوند غنی و سبحان است. آیا بیشتر میخواهیم؟!
**- یاد خدا که فراموش شود، یاد شیطان جایگزینش میشود و مرتب وسوسهها و القاهای باطل میکند، تا انسان به تنها سرپرست و دوست خود نیز پشت کند.
خداوند متعال بندهی ناسپاسش را دوست ندارد و نمیپسندد که بندهاش در احساس نیازها و مواجه با مشکلات، به جای آن که او را بخواند و از او بخواهد، به مقابله برخیزد و گلهمندانه و معتراضانه به او افترا بندند که «لابد مرا رها کرده است»!
●- در حالی که در مورد رفتارهای ناپسند خودشان، مرتب القای میکنند که «نباید قضاوت کرد و ما حق قضاوت نداریم» [که البته دروغ است]، در مورد حق تعالی، از سوی بندگانش، به راحتی قضاوت نادرست میشود و مورد اتهام و افترا قرار میگیرد!
برخی به جای آن که خود را در محضر حق تعالی، مورد سؤال و محاکمه و پاسخگوی او ببینند، مرتب به او اتهام زده و سریعاً نیز برایش دادگاه برگزار میکنند! و تعجبآورتر آن که قاضی این دادگاه، خیالات و هوای نفس است و دادستانش، شیطان رجیمِ هر افترا زننده!
پس خیلی مراقب باشیم که هیچ گاه به جای بندگی خالصانه و عاشقانه، خود را برای خدا لوس نکنیم و از افترا بستن به او بترسیم و بپرهیزیم. او نه با کسی خویشاوندی دارد و نه شوخی؛ و فقط خریدار محبت صادقانه و ابراز خالصانه میباشد.
آیه:
« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ » (الصف،7)
ترجمه: چه کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ میبندد، در حالی که دعوت به اسلام (بندگی و تسلیم) میشود؟! خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمیکند!
حدیث:
امام زمان، حضرت مهدی عجّ الله تعالی فرجه الشریف:
« إنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَیْنَ اَحَد قَرابَهٌ، وَ مَنْ انْکَرَنی فَلَیْسَ مِنّی، وَ سَبیلُهُ سَبیلُ ابْنِ نُوح » (كمال الدّین: ج 2، ص 510)
ترجمه: بین خداوند و هیچ یک از بندگانش، خویشاوندی وجود ندارد (هر کس به اندازهی ایمان، تقوا و عملش میبرد)، و هرکس مرا انکار نماید از ما نیست و سرنوشت او همچون فرزند حضرت نوح (علیه السلام) خواهد بود.
مشارکت و همافزایی (سؤال و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
از کودکی با اختلافات خانوادگی، مشکلات و بیمهریها مواجه بودم. فکر میکنم که خدا مرا دوست ندارد و رهایم کرده است!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8444.html
کلمات کلیدی:
گوناگون