پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اگر بخواهیم نظرات خود را دربارهی نظرات اساتیدی چون آقایان دکتر داوری، یا حجت الاسلام میرباقری، بنویسیم و سپس به شرح نظرات، تطابقها و اختلاف نظرها پرداخته و ...، خودش چند جلد کتاب میشود. محقق نیز نمیتواند در اینگونه مباحث، شناختش را مبتنی بر نظریهی این شخص یا آن شخص بنماید، بلکه باید تا حد امکان، تمامی آنها را مطالعه نموده و با عقل و تفکر، به شناخت درستتر، کاملتر و جامعتری برسد. مگر میشود گفت: اسلام چنین است، یا غرب چنان است، چون فلانی گفته است؟!
اما، چون موضوع "شناخت" میباشد، میتوان به چند نکتهی مهم اشاره نمود که ابتدای آن، بازداشتن ذهن از خلط مباحث و تجزیه و تحلیل "پرسش و تفکیک فرازها و بخشهای ساختار آن" برای خود میباشد که به عنوان مثال، به همین پرسش شما میپردازیم:
«ما موظیم»
منظور از «ما» کیانند؟ دانشمندان، کارشناسان، پژوهشگران، نظریهپردازان، یا همهی مردم؟! آیا تمامی مردم غرب، یا تمامی اساتید آنها، موظف به "شرقشناسی" هستند؟!
منشأ این که غربشناسی یک "وظیفه" بیان شده کدام است؟! چه کسی و چرا همگان را "موظف به شناخت غرب» نموده است؟! آیا همگان در غرب و شرق عالم، موظف به شرقشناسی، دین شناسی، اسلام شناسی و ... هستند، یا فقط ما همه موظف به غربشناسی هستیم، آن هم با شناختی که خودشان به ما میدهند؟!
«غربشناسی در کنار دینشناسی و اسلامشناسی»
سنخیت غربشناسی، با دینشناسی و اسلامشناسی چیست که ما موظف به شناخت آنها در کنار یکدیگر هستیم؟! به عنوان مثال: اگر یک محققی در رشتهی "دینشناسی"، مطالعات گستردهای نموده باشد، اما در "غربشناسی" چنین مطالعاتی نداشته باشد، چه اتفاقی میافتد؟! آیا برای شناخت مسیحیت به عنوان دین الهی، یا بودیسم و هندوئیسم، به عنوان مکاتب بشری نیز باید "غرب شناسی" نمود؟!
از نگاه اسلام، همگان و به ویژه مسلمانان، باید خداشناس، معادشناس، خودشناس، دوست و دشمن شناس باشند (اصول دین تحقیقی است) و البته هر کسی به حد و سطح خودش، چرا که شناخت، پایه و مقدمهی ایمان است؛ اما چرا موظف است در کنار اسلام، غرب را نیز بشناسد و چه موضوعی را باید در رابطه با غرب بشناسد؟!
یک موقع محقق مسلمان، دربارهی "دوست و دشمنشناسی" (تولا و تبرا)، مطالعه میکند و میگوید: «بر اساس آموزههای وحی و شاخصههای اسلام، فلان حکومت در غرب مصداق بارز دشمن است»؛ اما این فرق دارد با موظف نمودن مسلمانان (یا پیروان هر دین و مکتبی و یا اتباع هر کشوری) به "غرب شناسی"، در کنار "دینشناسی و اسلام شناسی"!
برچسب به اندیشهها:
در علوم نظری نیز یک قالبهایی را از غرب میآورند و سپس القا و تحمیل میکنند که شما نیز باید تمامی اندیشهها، اعتقادات، باورها و گروه بندیهای خودتان را در این قالبها ریخته و به این شکل درآورید! اما چه کسی گفته که آن قالبها، حتماً صحیح و استاندارد میباشند؟ علوم تجربی نیست که بگویند: «در لابراتورها» به اثبات رسید. بدتر آن که دستهبندیهای مصداقی را نیز خودشان توسط اساتید دانشگاههای ما و سپس برخورداران از قلم و تریبون، القا میکنند.
در این دستهبندی غلط، حتی کار به جایی میرسد که اساتید در دانشگاههای ما، به دانشجویان (حتی ارشد و دکتری) تحمیل میکنند که امام خمینی (ره) و شهید آیت الله دکتر بهشتی (ره) را سنتگرا قلمداد نمایند و شهید آیت الله مطهری، طالقانی و شریعتی را مدرن (؟!)
حال چه کسی و بر اساس کدام محک و ملاکی شهید آوینی و یا حجت الاسلام میرباقری را سنتگرا معرفی میکند؟! اساساً تعریف "سنتگرا و مدرن" چیست و به چه دلیل؟!
غربشناسی موضوعی:
حال نوبت به غرب شناسی میرسد؛ بله "غرب یک عالم است"، چنان که "شرق نیز یک عالم است" و در یک عالم، موضوعات بسیاری وجود دارد، حال مقصود از "غربشناسی" چیست؟!
آیا تاریخ غرب را بشناسیم یا جغرافیای آن را؟ آیا فلسفه غرب را مطالعه کنیم و یا سیاست آن را، که هیچ کدام نیز واحد و ثابت نیستند؟ غرب افلاطون و ارسطو دارد؛ هگل، مارکس و بودریار هم دارد – ژاندارک کم دارد، اما موسیلینی و هیتلر و لنین و جانسون و نیکسون بسیار داشته و دارد! آیا تکنولوژی غرب را مطالعه کنیم، یا اقتصاد غرب را؟ یا بافتهای اجتماعی، یا رفتارشناسی، یا علل صعود یا هبوط فرهنگی و اخلاقی و یا ... را؟!
اساساً تعریف "مدنیت" چیست که غرب را "مدرن، پست مدرن، پسا پست مدرن" بنامیم؟
سخن حکیم و فیلسوف:
اگر چه یک حکیم [از خداوند سبحان گرفته تا یک دانشمند و یا شخص عادی، ولی حکیم]، در سخنانش از همین کلمات متداول در زبان استفاده میکند، اما معنایی که از کلمه قصد نموده، منطبق با تعاریف و مفاهیم علمی و فلسفه و حکمت میباشد، نه منطبق با زبان محاورهی مردم.
به عنوان مثال: مرقوم نمودید که استاد دکتر داوری فرمودهاند: «غرب یک عالم است و عالم پر از امکانها است»؛ حال "عالم" در بیان ایشان یعنی چه؟ آیا مقصود این بوده که عالمی جدا از عالم هستی میباشد؟! یا مقصود این بوده که "غرب، یک کلمه نیست"، بلکه یک جامعهای بزرگ با تاریخ، فرهنگ، ادبیات، دستاوردها، رشدها و انحطاطهای خود میباشد.
مقصود ایشان از «امکانها» چیست؟ آیا مقصود این است که مثلاً تکنولوژی و بانک دارند؟ یا خیر، بلکه "امکان" در سخن یک حکیم یا فیلسوف، معنای دیگری دارد و به پدیدههای گوناگون (ممکن الوجودها)، در عرصههای متفاوت اشاره دارد که مطالعهی "علتها و معلولهای" هر کدام، یک فصل مستقل و مفصل میباشد.
غرب:
بنابراین، غرب نیز مانند شرق، یک کلمه نیست؛ چنان که "دین و اسلام" نیز یک کلمه نیستند.
●- شما میتوانید در مطالعات سیاسی، نظریات و حتی قوانین پذیرفته شده در غرب را مطالعه کنید، تعریف انواع حکومتها، و یا احزاب، و نقش آنها و مردم را در ساختار سیاسی کشورشان را مطالعه کنید، سپس حکومتهای گذشته یا فعلی را با آنها بسنجید که چقدر مطابق است؟ بعد از خود بپرسید: حکومت سلطنتی در بریتانیا، هلند و بلژیک یعنی چه؟ نقش این حکومت، در دولتی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از سوی مردم انتخاب میشوند، چیست؟ اگر نقش نداد، پس چرا هست؟ اگر نقش دارد، چیست و چه انطباقی با دموکراسی و لیبرالیسم دارد؟! چنان که میتوانید تعریف سیاست و حکومت، قانون و حقوق را در قرآن مجید و آموزههای حدیثی مطالعه کنید، سپس از خود بپرسید: پس سلطنت آل سعود یا سایر پادشاها، خدمت به غرب، کشتار مسلمانان و ...، با کجای این دین انطباق دارد؟!
●- شما میتوانید تعریف لیبرالیسم را در نظریات اندیشمندان غربی بخوانید، و سپس به تحقق آن در آن کشورها توجه نموده و از خود بپرسید: «پس تداوم نژاد پرستی و بردهداری» برای چیست؟! چرا رییس جمهور امریکا (اوباما) میگوید: «ما نمیتوانیم ژن بردهداری را از امریکاییها جدا کنیم!» - چرا جرج بوش اعلام آغاز مجدد جنگهای صلیبی را نمود و ... ؟!
●- مدرنیسم، پست مدرنیسم، پسا پست مدرنیسم و ... را در نظریات غرب بخوانید و از خود بپرسید: گرایشات جاهلانه و متعصبانهی اکثر قریب به اتفاق بافت سیاسی و اقتصادی غرب (صاحبان قدرت و ثروت)، به فراماسون و صهیونیسم برای چیست؟! کجایش مدرن یا پسا پست مدرن است؟!
●- شما میتوانید تمامی تعاریف مدنیت، حقوق بشر، عدالت، فضیلت، اخلاق، امنیت و ... را در نظریات اندیشمندان اعصار گذشته و یا عصر حاضر غرب «جامعهگرایانی چون سندل»، بخوانید و با توجه به الگوها و سمبلهایی که آنها به نمایش میگذارند، غرب را برخوردار از مدنیت بدانید، و سپس از خود بپرسید، پس این همه نارضایتی از یک سو و انحطاط فرهنگی و اخلافی از سوی دیگر، تا جایی که آمار تجاوز، شکنجه و قتل کودکان توسط پدر و مادر و یا اعضای خانوادهی اولشان هر روز افزایش مییابد، از سوی دیگر، برای چیست؟ از کجا آمده؟ در کجای تمدن میگنجد؟
●- پس "غربشناسی" نیز یک کلمه نیست. بلکه مانند یک عالم، موضوعها، امکانها (پدیدهها)، نهلهها و فراز و نشیبهای فراوانی دارد که هر کدام را میتوان از ابعاد و زوایای گوناگون، مورد مطالعه و تحقیق قرار داد؛ و تفاوت نظرات آقایان نیز بیشتر به خاطر تفاوت موضوع میباشد.
کلمات کلیدی:
گوناگون