استاد ما میگوید: هیچ باور و ایمانی، یقینی نیست و عقاید متغیر و محل نقد میباشند، چون یقین باعث مقدس کردن عقاید و تعصب بر آنها میگردد. و بدترین نوع این عقاید، آنست که به صورت ایدئولوژی و شکل حکومتی درآید و حقوق مردم تا حق حیات را از آنها سلب کند. آیا حرفهای ایشون بر خلاف عقاید دینی ما نیست؟ (تبریز)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): از استاد برسید: آیا دلیلی هم دارید، یا چون شما میگویید، یقینی است و ما نیز باید بپذیریم و به گفته شما ایمان نیز بیاوریم؟!
استاد شما (مانند بسیاری از اساتید رشتههای علوم انسانی [به ویژه علوم سیاسی]، این همه مقدمه را بافته تا نتیجه بگیرد و بگوید که "حکومت نباید دینی باشد"؟
الف - نظریهپردازان پست مدرن و البته وابسته به قدرت غرب، چون در مقام اثبات و استدلال عقلی، حرفی نداشتند، یا عقلانیت را به طور کلی رد کردند، و یا گفتند: «هیچ چیزی یقینی نیست»! و کسی هم از آنها نمیپرسد که «آیا هیچ چیزی یقینی نیست، خودش یقینی هست یا خیر»؟!
ب - بنابراین، حرفهای شعاری استاد شما [که از چند جزوهی خارجیِ دیکته شده یاد گرفته و خودش هم نمیداند که چه میگوید]، قبل از آن که بر خلاق عقاید دینی ما باشد، بر خلاف "عقل" است، و چون دین مبین اسلام، مبتنی بر عقل و حکمت میباشد، پس برخلاف دین اسلام نیز میباشد. و البته چون قبل از هر دینی، در ردّ ادعای خودش است، نقض غرض نیز میباشد.
اگر چه قصد و غرض فقط سیاسی در مخالفت با نظام جمهوری اسلامی میباشد، اما در بررسی مفاد ادعا، به این چند پرسش دقت نمایید و آنها را از تکرار کنندگان این شعارهای تقلیدی بپرسید:
●- آیا استاد شما، برای آن چه مدعی شده، دلیل و برهان و استدلالی هم آورده و یا فقط چون غربیها گفتند و او فعلا در جایگاه استاد، طوطیوار تکرار میکند، باید چون وحی مُنزَل پذیرفت؟!
●- آیا استاد شما، خودش به همین قاعدهای که میگوید، "باور و یقین" دارد یا خیر؟ اگر یقین دارد، نباید بگوید «هیچ چیزی یقینی نیست»؛ و اگر خودش نیز باور و یقین ندارد، پس چرا به دیگران میگوید؟! مگر آن که بگوید: فقط آن چه ما به شما القا و دیکته میکنیم، یقینی است!
●- آیا عقیده و عقاید استاد شما نیز متغیر و محل نقد است یا نیست؟! اگر بگوید: نیست، اوج تقدس بخشیدن و تعصب خشک جاهلانه و متکبرانه است، و اگر بگوید: هر آن چه من میگویم و باور دارم نیز متغیر و قابل نقد هست؛ اولاً ممکن است عقیده استاد شما تا چند روز یا چند ماه دیگر و با دو تغییر شغل یا ... متغیر گردد، و ثانیاً هر چه فعلاً میگوید نیز محل نقد است و ثالثاً هیچ دلیل عقلی و علمی و بالتبع حجیتی ندارد که مورد پذیرش قرار گیرد؛ فقط ادعاست!
●- ظاهراً استاد شما نمیداند که "نقد" یعنی چه؟ و گمان دارد که لابد به معنای "رد کردن" است؛ در حالی که نقد یعنی شکافتن و هیچ اشکالی ندارد که کسی تمامی آیات قرآن کریم را به نقد بکشد، بشکافد، موشکافانه مطالعه نماید، اگر پرسشی یا حتی مخالفتی [که اصطلاحاً نقد میگویند] برایش پیش آمد، بدون تعصب جاهلی و پیشداوری متکبرانه تحقیق و سؤال نماید، اگر پاسخ منطقی و معقول یافت، بپذیرد و اگر پذیرفت، عمل کند.
اکنون همین نوشتهی حاضر، نقد سخنان آن استاد میباشد که البته از خودش نیست. آیا سخنان ایشان صرف آن که نقد شد باطل است، و یا در نقد نیز باید دلایل و ادلهی معقول اقامه گردد؟
●- نام "تعصب" را روی ایستادگی و استقامت بر مواضع حق گذاشتهاند تا از یک سو نوعی واکنش منفی در اذهان ایجاد نمایند، و از سویی دیگر تعصبات خود را پوشش دهند و کسی نفهمد! در حالی که انسان عاقل، اگر به دلیل عقلی، علمی و عینی (شهودی) رسید، قبول میکند و البته متزلزل و مشکوک نمیماند، بلکه پس از شناخت درست، یقین نیز میآورد.
اتفاقاً "تعصب مذموم" بیماری کفار است که از ابلیس لعین و تمامی آدمیان کافر و مشرک، به آن مبتلا بوده و هستند. انصافاً خیلی تعصب کور دارند که به رغم این همه دلایل عقلی و علمی، حق را رد و انکار میکنند، اما روی اعتقادات جاهلانهی خود، بدون هیچ دلیلی این همه پافشاری متعصبانه مینمایند.
پرسشهای دیگر:
**- آیا اگر کسی بگوید من با دلایل عقلی و علمی، یقین آوردم که عالم هستی، آفریدگاری علیم، حکیم و قادر دارد، متعصب است؟ اما اگر کسی بگوید: من بدون هیچ دلیلی از عقل و علم، میگویم: هیچ خدایی در کار نیست و همه چیز از هیچ آمده و به هیچ میرود و محکم روی این عقیدهی خود ایستادهام، "متعصب، خشک و دگم" نیست؟!
**- آیا اگر کسی خداوند متعال را اطاعت و بندگی نماید، تعصب است؟ ولی بندگی و بردگی طواغیت، در تمامی عرصههای نظری و عملی، اخلاقی و رفتاری، اجتماعی و اقتصادی و ...، تعصب جاهلی نیست؟!
**- اگر گفته شود که در دین اسلام، مقدساتی وجود دارد، پیدایش این تقدسات به خاطر عقیده، یقین و ایمان است؛ اما تقدس بخشیدن به کفر، طاغوتگرایی، گوساله پرستی، ماده را اول و آخر همه چیز دیدن، تعصب در شیطانپرستی مدرن و فراماسونی، تقدس بخشیدن باطل نیست؟!
**- کدام حکومتی مبتنی بر نوعی جهانبینی و ایدئولوژی (دینی) نیست؟! آیا فقط اگر آن دین، اسلام بود، متعصبانه و مقدس مآبانه و بد میشود؟! چرا حکومتهای امریکایی و اروپایی، این همه با شدت و ایمان محکم به باطل، به فراماسون و صهیونیسم پایبند هستند، آیا حکومتشان دینی نیست، و فقط اگر اسلام باشد دینی میشود؟!
**- آیا اصلاً بیدینی در دنیا وجود دارد؟! یا دعوای مدعیان بیدینی این است که همه باید دین خود را رها کنند و با اختیار یا اجبار (طوعاً اَو کَرِها) به دین ما (مبتنی بر کفر، شرک، جهالت، تکبر، سلطه طواغیت و ...) بگروند؟! آیا این ادعای کاذب ربوبیت فراعنهی زمان، یقین به کفر، ایمان به کفر، تقدس بخشیدن به کفر، تعصب در کفرشان نیست و ثبات قدم در ایمان به خداوند متعال و معاد و اسلام تعصب است؟!
این شیاطین فقط "بدل" میزنند:
ابلیس لعین و سایر شیاطین بزرگ و کوچک از نوع انسان یا جنّ که نمیتوانند چیزی را خلق کنند و به آن اندازه و مقدار ببخشند و بر اساس آن مقصد و مقصود جدیدی ایجاد نموده و به آن دعوت کنند، لذا فقط کارشان این است که به حق نگاه کنند، و سپس "بدل" آن را بسازند و به مردم عرضه و یا حتی تحمیل کنند.
واژگانی چون: إله، معبود، ربّ، دین، اعتقاد، ایمان، کتاب، وحی، ولایت، امامت، عبادت، بندگی، اطاعت، قداست، شرافت، حُسن، قُبح، ارزش، ضد ارزش، صواب، ثواب، گناه، پاداش، عقوبت و ...، هیچ اختصاصی به دین مبین اسلام ندارد، بلکه برای همگان از روی عقل و فطرت مطرح است، منتهی یک عده در مقام مصداق، باطل را به جای حق مینشانند، لباس حق را به تن باطل میپوشانند، تا مردمان را در جهت منافع خود گمراه کنند.
●- خودش دهها، صدها و بلکه هزاران إله، معبود و رب دارد، اما میگوید: این واژگان حقیقت مصداقی و وجودی ندارند، بلکه تقدس بخشیهای متعصبانه است!
●- خودش به فرستاده و رسولی از سوی شیاطین کوچک و بزرگ ایمان آورده (امنیت خویش را در گرویدن به او و دینش میداند)، ولی میگوید: خدایی نیست که رسول حقی داشته باشد!
●- خودش کتاب مقدس بدلی آورده است، به رسالههای نظری و بدون هیچ استدلال عقلی و علمی نظریهپردازان میگرود، از داروینیسم، هگلیسیم، فرویدیسم، اگزیستانسیالیسم، حتی فمینیسم که استعمار و استثمار و استحمار کامل زنان میباشد و سایر ایسمهای کهن یا نوین، تقدس میبخشد، به حقوق بشر و سایر مصوبات کنوانسیونها و ... قداست میبخشد، متخلفین را با تحریم، ترور، بمباران و نسلکشی، جنگ و بچهکُشی عقوبت میکند، بعد با هدف گرفتن قرآن کریم، میگوید: «هیچ دین و کتابی قداست ندارد»!
●- خودش بندهی تمام عیار هزاران ارباب کاذب (از نفس امارهاش گرفته تا سران نظام سلطه) شده است، اما ربوبیت الهی را تکذیب و انکار میکند و باور و یقین به آن را متعصبانه میشمارد!
●- خودش سلطه و سرپرستی (ولایت) طاغوت را گردن نهاده، اما مبحث ولایت را اسلامی و گرویدن به آن را تقدس بخشیدن متعصبانه میخواند!
●- خودش سران کفر را "امامان معصوم و مصون از هر گونه خطا و گناه" میداند و از هزاران نمایندهی آنها [اگر چه خوانندگان و بازیگران سینما باشند] پیروی میکند؛ اما صاحبان ولایت و امامت الهی را رد میکند و گرویدگان و پیروان آنان را متعصب خطاب میکند! و حال آن که تعصب کور خودش در تقلید از اسوهها، رهبران، الگوها و امامان باطل خودش، به مراتب بیشتر از تعصب مسلمانان و شیعیان در پیروی از امامان برحق میباشد.
●●●- خلاصه هر چه از اعتقادات، باورها، یقینها، ایمانها، گرایشها و تقدسهایی که شما (موحدان و مؤمنان) دارید، آنها نیز دارند، منتهی "بدلی و تقلبی"اش را جایگزین نمودهاند و تازه با این همه باورهای خرافی که طی هزاران سال تغییری نیافته است – همان را میگویند که مردمان کافر عصر حجر یا اعراب جاهلیت و قرون وسطی میگفتند، ژست روشنفکری هم میگیرند! و با این همه باورهای جاهلانه و تعصب کور بر کفر، ادعای دانشمندی و استادی نیز دارند! و البته هیچ تردید نکنید که اکثر آنها (چون ابلیس لعین)، خودشان نیز میدانند که حقیقت چیست و حق کدام است، اما دوست دارند که جاهلانه، متکبرانه و متعصبانه، از باطل تبیعت کنند!
«أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» (البقره، 65)
ترجمه: آيا طمع داريد كه [اينان] به شما ايمان بياورند با آنكه گروهى از آنان سخنان خدا را مىشنيدند سپس آن را بعد از فهميدنش تحريف میکردند و خودشان هم مىدانستند.
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَا هُمْ مِنْكُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَيَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» (المجادلة، 14)
ترجمه: آيا نديدهاى كسانى را كه قومى را كه مورد خشم خدايند به دوستى گرفتهاند؟! آنها نه از شمايند و نه از ايشان و به دروغ سوگند ياد مىكنند و خودشان [هم] مىدانند.
●- اول یک حکومت غیر دینی در تاریخ بشر، از گذشته تا امروز نشان دهند، سپس مدعی شوند که «حکومت نباید دینی باشد»!
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
استاد ما: هیچ باور و ایمانی، یقینی نیست؛ عقاید محل نقد میباشند. یقین سبب مقدس کردن عقاید و تعصب میشود. حکومت نباید دینی باشد.
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9336.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 2434
- 21 مرداد 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون