پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):
فقیر چه میتواند بکند؟ اگر میتوانست کاری کند که دیگر فقیر نبود و روی ستون فقرات محکم خودش میایستاد. پس فرمود: شما همه فقیر هستید، البته نه فقیر خودتان یا این و آن، بلکه فقیر خداوند که غنی و حمید است. « يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ / فاطر، 15»؛ پس راهی جز تکیه به او، بندگی و اطاعت او و استمداد از او وجود ندارد. پس بیخود و بیجهت، این در و آن در نزنیم تا راه دیگری بیابیم.
●- اما مهم است که تعریف شما از "زندگی" چه باشد و آیا با حقیقت آن انطباق و صدقی داشته باشد یا نداشته باشد و تعریفی خطا و نادرست باشد؟
●- بدیهی است که مقصود از زندگی، همین حیات دنیاست که همیشه توأم با فراز و نشیبها، خوشایندها و ناخوشایندها، موفقیتها و شکستها، شادیها و غمها ... و خلاصه لذتها و اَلَمها (دردها) میباشد و در این حقیقت و واقعیت زندگی، هیچ فرقی ندارد که شما چه کسی هستید؟ تعریف شما از زندگی چیست؟ قِلق زندگی دستتان هست یا نیست؟ چگونه میاندیشید؟ مواضع شما در مواجهه با هر موضوعی چگونه است و چه میکنید؟ این چالشها برای کودک و بزرگ – مؤمن و کافر – متقی و فاسق – ثروتمند و فقیر – توانمند و ضعیف ... و خلاصه برای همگان وجود دارد، اگر چه از اهل عصمت علیهم السلام باشند.
شناخت:
اولین و مهمترین کاری که باید انجام دهیم، "شناخت" صحیح، درست و تا آنجا که میتوانیم "کامل" میباشد. بالاخره انسان تا چیزی را که با آن سر و کار دارد نشناسد، نمیتواند در رابطه با آن، مواضع و عملکرد صحیحی داشته باشد، بلکه جاهلانه عمل میکند؛ حال گاهی به حسب ظاهر نفع و لذتی گذرا هم میبرد و بعد تاوانش را میدهد و گاهی درد هم میکشد و سپس دچار خسران نیز میگردد.
●- این شناخت، کار "عقل" است؛ شناخت از خودم، از عالم هستی، از زندگی، از محیط، از فرصتها، از تهدیدها، از اهداف درست یا نادرست، از امیال و خواستگاه آنها، و بالاخره از "دوست و دشمن"؛ چنان که در سلامتی بدن نیز آن چه فایده دارد و یا مضر است را میشناسیم و نسبت به مفید "تولا" داریم و از مضر "تبری" میجوییم.
●- گام نخست در شناخت نیز این است که بدانی: «از کجا آمدی، در کجا هستی و به کجای روی»، بدیهی است کسی که به این سه اصل مهم توجه نکند، غافل و سرگردان زندگی میکند و بالاخر هلاک میگردد.
خودشناسی:
خودشناسی مقدم است. حتی در "خداشناسی" میگویی: «این منم که خدا را میشناسم و باید بیشتر بشناسم"؛ پس خودشناسی کن، تا هستی را بشناسی و این شناخت نیز کار عقل است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: « مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه – هر کس خود را شناخت، پروردگارش را شناخت».
از خودت بپرس که «آیا من خالقم یا مخلوق»؟ با خود بگو: «هم معلوم است که خودم خود و هیچ چیز دیگری را خلق نکردهام، و هم معلوم است که خود به خود و از هیچ پدید نیامدهام، و هر چیز دیگری نیز همین طور است. پس مخلوقیم و خالق داریم». شناخت، درک و باور صحیح این معنا، بسیار راهنما و راهگشای زندگی میباشد. خداوند متعال همین پرسش را برای بندگان عاقلش مطرح مینماید:
« أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ * أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا يُوقِنُونَ » (الطور، 35 و 36)
ترجمه: آيا از هيچ خلق شدهاند يا آنكه خودشان خالق [خود] هستند * آيا آسمانها و زمين را [آنان] خلق كرده اند [نه] بلكه يقين ندارند.
و همینطور از خود بپرس: «آیا من [و مثل من] مالک هستیم یا مملوک؟ ربّ هستیم یا مربوب؟ رازق هستیم یا مرزوق؟
بدیهی است که اگر کسی به این حقایق هستی توجه نمود، شناخت، فهمید و البته پس از شناخت باور کرد و ایمان آورد، قِلق زندگی دستش میآید و خوب میفهمد که باید چه کند؟
گذر و فرسودگی:
گذر زمان و بالتبع فرسودگی خود را با چشم میبینیم و با تمام وجود درک میکنیم و باور این حقیقت و واقعیت، نیاز چندانی به مطالعهی کتابهای گوناگون ندارد؛ بخواهیم یا نخواهیم در گذر زمان قرار داریم و فرسوده میشویم؛ چنان که فرمود: « وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ / یس، 68»؛ یعنی: «به هر کس که طول عمر دهیم، از خلقتش میکاهیم، آیا تعقل نمیکنید؟»
به این پرسش متذکرانهی « أَفَلَا يَعْقِلُونَ – آیا تعقل نمیکنید» دقت نماییم که میفرماید: خودت، هم در دیگران میبینی و هم در خودت تجربه میکنی که هر چه سنّ و سال بالاتر میرود، قوای آدمی تحلیل میرود. اما نتیجهگیری از این مشاهده و تجربه، کار "عقل" است. پس اگر تعقل نمایی، دست کم فوری به دو نتیجهی حکیمانه و راهگشا خواهی رسید:
یک – من که خودم سبب پیری و فرسودگی سلولها و قوایم نمیشوم، پس این حرکت و نظم، ربّ (صاحب اختیار و تربیت کننده و مربی) دیگری دارد.
دو – دنیا، دار فانی و دار گذر است، پس درست زندگی کن و به آن دل نبند که سخت پشیمان خواهی شد.
بدیهی است که شناخت و باور اول، توحید و توکل میآورد و شناخت و باور دوم نیز ایمان به معاد و ضرورت سالم گذر نمودن (تقوا) را تعلیم میدهد.
قِلِق زندگی:
پس از این شناخت که کار "عقل نظری" است، نوبت به فعالیت "عقل عملی" میرسدو پس از آن "عقل معاش"؛ که این سه خیلی با هم متفاوت هستند. ممکن است کسی از نظر شناخت مشکلی نداشته باشد، فیلسوف باشد، دانشمند و عالم باشد، اما "عقل عملی"اش ضعیف و معلول باشد. مگر ابلیس لعین، خدا را نمیشناخت؟! کسی که علم دارد سیل نزدیک است و او را خواهد برد، اما فلج است و پای فرار ندارد، چه کند؟!
ممکن است کسی ایمان نیز داشته باشد، اما در مقام "عمل" تعطیل باشد. ممکن است کسی هر دو را داشته باشد، اما "عقل معاش" که تدبیر امور زندگی را میکند، نداشته باشد. لذا میبینید که بسیاری از کفار، در امر معاش، پیشرفتهتر از مؤمنان میباشند.
منِ ناشناخته و زندگی مبهم:
«انسان موجودِ ناشناخته»، جملهای معروف از کارل میباشد و البته بیشتر توجه به بدن انسان، اعصاب، روان، کنشها، واکنشها و ... داشته است. اما واقعش همین است. "مولوی" ژرفتر و زیباتر این ناشناختگی و آثارش را با هنر شعر بیان میدارد:
چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسهمندم
گه از آن سوی کشندم گه از این سوی کشندم
ز کشاکش چو کمانم، به قدح گوش کشانم
قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم
مگر استارهی چرخم که ز برجی سوی برجی
به نحوسیش بگریم به سعودیش بخندم
به سما و به بروجش به هبوط و به عروجش
نفسی همتک بادم نفسی من هلپندم
نفسی آتش سوزان نفسی سیل گریزان
ز چه اصلم ز چه فصلم به چه بازار خرندم
...
هله ای اول و آخر بده آن باده فاخر
که شد این بزم منور به تو ای عشق پسندم
بده آن باده جانی ز خرابات معانی
که بدان ارزد چاکر که از آن باده دهندم ...
چند نکتهی مهم در این توصیف از "من" بیان شده است. اول آن که انسان گرایشات متفاوت معنوی و مادی دارد – دوم آن که تمامی مقدراتش (اندازههایش)، به تناسب تعلقاتش متغیر میگردد و اگر در بند غیر باشد، مقدرات و اندازهها او از عرش تا فرش سقوط میکند (قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم) – سوم آن که مقام آدمی بسیار بالاست و البته عشق حقیقی به معشوق حقیقی او را به سوی معشوق میکشاند و بالا میبرد و به این مقام میرساند، و بالاخره آن که رشد، تغذیه میخواهد و رشد روح آدمی، با تغذیه از نور معنویت و عشق حاصل میگردد.
نتیجه:
در هر حال، خداشناسی، انسانشناسی، دنیاشناسی، هدف شناسی و راهشناسی، کار ما نیست که هنوز همین بدن را نیز کامل نشناختهایم و دانشمندان هر روز کشف جدیدی دارند.
پس، آن که خلق کرده، باید خودش را به ما، ما را به خودمان، جهان، ماده، معنا ، هدف و مقصود را به ما بشناساند، و البته شناسانده است، و او باید چه باید کردها و چه نباید کردها را به ما بیاموزد که قِلقِ زندگی به دستمان بیاید، و آخوخته است. او باید برای ما معلم، کتاب، راهنما، اسوه و الگو قرار دهد که داده است و خود ربوبیت نماید که مینماید.
بنابراین، همه نقشهی راه از مبدأ تا مقصد به دست ما داده شده، هم قانون زندگی در تمامی شئون فردی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، نظامی، عاطفی، احساسی، معنوی، مادی، جسمی، روحی و ... برایمان تدوین و به ما ابلاغ شده است، و هم معلم و اسوه و الگو و رهبر داریم. تنها کاری که برای مانده است، "توجه"، "باور"، "میل و رغبت" و بالاخره "عمل صالح" میباشد.
این یعنی "بندگی، اطاعت و تبعیت"، که همان قِلِق زندگی سالم و موفق میباشد و موجبات رضایت عبد و معبود، رضایت از زندگی، رشد و رسیدن به نتایج دنیوی و اخروی مطلوب را فراهم میسازد.
« مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ » (النّحل، 97)
ترجمه: هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد قطعا او را با زندگى پاكيزهاى حيات [حقيقى] بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مىدادند پاداش خواهيم داد.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
چه کنیم تا "قِلِق زندگی" به دستمان بیاید؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9341.html
- تعداد بازدید : 2047
- 24 مرداد 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون