روح که از بدن خارج میشه، در عالم برزخ وارد جسم مثالی میشه و این نشون میده که ما هنوز زنده هستیم و نمردیم. میخواستم ببینم پس چه جوری میشه که ما در دنیا میگیم فلانی مُرد. در صورتی که ما نمردیم. پس چرا میگیم مرگ و اینکه انسانها میمیرند. سوال دوم من این هست که از جسم مثالی چیزی نمیدونم. میخواستم ببینم جسم مثالی دیگه چیه؟ (دیپلم ریاضی / اراک)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): همین قدر که میگویید: «روح از بدن خارج میشود»، یعنی بین [روح و بدن] فرق است. چنان که شاهدیم، در همین عالم دنیا نیز نیازها، لذتها و ناراحتیهای روحی با بدنی متفاوت است. بدن هیچ گاه از کتاب خواندن لذت نمیبرد و چه بسا مطالعه سبب خستگی چشم او گردد؛ و هیچ گاه به خاطر دوری یک عزیز، دلتنگ نمیشود – چنان که روح هیچ گاه از خوردن یک خوراک لذت نمیبرد و چه بسا شکم پر، باعث آزار و اذیتش نیز بشود.
●- البته اصطلاح «خروج روح از بدن» نیز نادرست است، چرا که روح [مثل اعضای داخلی] در داخل بدن نیست که هنگام مرگ از آن خارج شود! ماده نیست که در درون مادهای دیگر جای بگیرد؛ بلکه روح، مجرد و بسیط است،
●- رابطهی روح با بدن، رابطهی "احاطه کامل" و "تعلق شدید" میباشد؛ اصل آدمی روح اوست و بدن برای او، یک ابزار مناسب، جهت زندگی در دنیای مادی میباشد.
به عنوان مثال: به فضانورد و یا غواصی نگاه کنید که از جوّ زمین خارج شده و یا به اعماق اقیانونسها فرو روفته است. او لباس مخصوصی دارد و به وسیله تجهیزات الکترونیکی گفت و شنود مینماید و ... . روح نیز با ابزاری به نام "بدن"، شرایط زندگی در زمین (عالَمِ ماده) را پیدا میکند.
●- اصل آدمی روح اوست، نه بدنی که از خاک خلق شده و در خاک میپوسد و سپس در چرخهی این طبیعت، به اشکال دیگری در میآید، و در همین طبیعت نیز مدتی نوزاد است و مدتی کودک، جوان یا پیر؛ گاه سالم است و گاه بیمار – گاه تمامی اعضا را دارد و گاه یکی یا برخی از آنها را از دست میدهد.
روح
آنگاه که خداوند متعال اراده نمود انسان را با قابلیت خلیفة الله شدن خلق نماید، ابتدا کالبدش را از گِل خلق نمود. البته نه مانند مجسمه سازی ما، بلکه کالبدی که شامل تمامی اعضا و اجزای بدن و قابلیتهایش بود. اما تا این حد، فقط یک کالبد خاکی بود و ارزش چندانی در مقابل سایر موجودات خلق شده، از حیوان گرفته تا فرشتگان نداشت؛ چرا که آنها زنده بودند. لذا به ملائک فرمود: وقتی از جانب خود، در او "روح" دمیدم و برخاست [زنده شد]، به او سجده کنید. یعنی عظمتش به خاطر روح اوست.
«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» (ص 72 و الحجر 29)
ترجمه: هنگامی که کار هماهنگ بخشی آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (به امر خود) دمیدم، همگی برای او سجده کنید!».
مرگ:
بنابراین، مرگ (موت) برای بدن رخ میدهد نه برای روح. یعنی آن رابطهی «احاطهی کامل و تعلق شدید»، قطع میشود. دیگر بدن برای روح، حُکم یک ابزار برای زیست در این جهان را ندارد، چرا که زیستگاه آدمی تغییر یافته و دیگر نیازی به این بدن ندارد. پس او را به عالم دیگری (برزخ) میبرند و بدنش را در همین دنیای مادی باقی میگذارند. خودش هست و بدنش میپوسد.
برای مثال میتوانید به فرآیند حیات حشرات دو زیستی بنگرید؛ مانند کرم ابریشم که پس از خروج از لارو، کرم میشود، و سپس آن قالب را رها کرده و پروانه میشود. روح نیز به واسطهی این بدن، در عالَم ماده زندگی و رشد مینماید و در یک مرحله نیز بدن را رها کرده و به زندگی ادامه میدهد، البته در عالم دیگری که برای زندگی در آن، نیازی به بدن خاکی ندارد.
مرگ "موت"، مانند حیات، خلق شده است «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ – همان که حیات و مرگ را آفرید / الملک، 2». لذا چیزی است که هم انسان به سوی او میرود و هم او به سوی انسان میآید، و پس از تلاقی، آدمی از آن عبور میکند و به حیات ادامه میدهد.
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (الجمعة، 8)
ترجمه: بگو: «مرگ، همان که از آن فرار میکنید، سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد؛ سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگردانده میشوید؛ آنگاه شما را از آنچه انجام میدادید خبر میدهد!»
انسان نمیمیرد:
پس، انسان نمیمیرد، بلکه بدنش میمیرد و خودش از عالمی به عالم دیگر برده میشود.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «به هنگام مرگ، فرشتهی موکل مرگ هر کسی میآید او را تماماً تحویل میگیرد»؛ پس روح هست و زنده است که او را تحویل میگیرند و به عالمی دیگر میبرند:
«قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ» (السجدة، 11)
ترجمه: بگو: «فرشته مرگی که بر شما مأمور شده، (روح) شما را میگیرد؛ سپس شما را بسوی پروردگارتان بازمیگردانند.»
وفات و موت:
ما در ترجمه قرآن کریم (ادبیات عرب) به زبان فارسی و یا هر زبان دیگری، با مشکلات فراوانی مواجه هستیم، که از جمله آنها: کمبود کلمات جایگزین از یک سو – و بالتبع به یک معنا ترجمه نمودن کلمات متفاوت از سوی دیگر هستیم. چرا که در مقام ترجمه، نمیشود توضیح داد و یا تفسیر نمود.
از اینرو، کلمات "وفات" و "موت" را به یک کلمهی "مردن" ترجمه مینماییم. مفهوم حاصل میگردد، اما به هنگام مطالعه و تحقیق و شناخت درست، با مشکل مواجه میگردیم.
*- کلمهی "فوت" که آن را نیز "مردن" ترجمه میکنیم، غلط مصطلح است، چرا که "فوت" یعنی "گم شدن" و برای موجودی که به امر خداوند علیم و حکیم خلق شده است، گم شدنی در کار نیست، نه در دنیا و نه در آخرت. چنان که در مورد مؤمنان و معذبین فرمود که گم شدنی در کار نیست:
«وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» (سبأ، 51)
ترجمه: اگر ببینی هنگامی که فریادشان بلند میشود امّا نمیتوانند (از عذاب الهی) بگریزند (گُم شوند)، و آنها را از جای نزدیکی (که حتّی انتظارش را ندارند) میگیرند (از درماندگی آنها تعجّب خواهی کرد)!
*- اما "وفات" هست و آن "تحویل گرفتن" تام میباشد. یعنی روح را تماماً تحویل میگیرند و میبرند و حتی دیگر اختیاری (مانند دنیا) نخواهد داشت. حال روح برخی را خداوند متعال خود بدون واسطه تحویل میگیرد «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا»؛ و روح برخی دیگر را به واسطهی فرشته مرگ (حضرت عزرائیل علیه السلام) و یا فرشتگان زیر مجموعهی او تحویل میگیرد، لذا آنها را جمع بسته و میفرماید: «تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ»؛ و در نهایت نیز این خداوند است که تحویل میگیرد.
*- "موت"، در فارسی، همان "مرگ" است. یعنی همان حادثهای که لحظهی "وفات" رخ میدهد. لذا در قرآن کریم "وفات و موت" را جداگانه و مستقل ذکر نموده است «یتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ – فرشتهی مرگ، شما را تحویل میگیرد.»
بدن و صورت مثالی:
پس، معلوم که آدمی، خودش (روحش) نمیمیرد، بلکه بدنش میمیرد؛ و این که ما در این عالَم میگوییم" «فلانی مُرد»، یعنی دیگر با بدنش در این دنیا زندگی نمیکند، بلکه به عالَم دیگری رفته است. اما اهل آن عالم نمیگویند: «فلانی مُرد»، بلکه میگویند: «فلانی هم آمد».
ما در این عالَم، متشکل از "روح، جسم و شکل" هستیم و تفاوت اجسام را ابتدا با تفاوت شکلشان تشخیص میدهیم. چنان که گیاهان و حیوانات همه از یک سنخ هستند، اما تفاوت آنها را ابتدا با شکلشان تشخیص میدهیم؛ میگوییم: «این درخت سرو است و آن چنار»، یا میگوییم: «این فیل است و آن زرافه».
جسم آدمی نیز دارای "شکل" است که به آن "صورت"، یعنی "چگونگی هویت ظاهری" نیز گفته میشود و تشخیص آنها ابتدا با همین "شکل" ممکن میشود.
آنگاه که "مرگ" فرا میرسد، روح از بدن [جسم]، مفارقت مییابد، پس، روح و شکل باقی میمانند؛ و به این شکلی که جسم ندارد، «بدن مثالی» گفته میشود.
مثالِ مشهود:
آدمی حق دارد که برای هر شناختی، نمونهای مشهود در همین عالَم ماده بخواهد. اگر کسی دریا را نبیند، هیچ عکس و فیلمی از آن ندیده باشد، حتی آب را نیز به عنوان یک مصداق کوچک ندیده باشد، هر چه به او توضیح دهند که دریا چیست و توصیفاتش را بگویند، برایش قابل درک نخواهد بود؛ چنان که اگر خودش علم، حکمت، زیبایی، جود، کرم و ... نداشته باشد، درکی از این اسمای الهی نخواهد داشت.
از اینرو، خداوند متعال، عالَم خواب و دیدن رویا در خواب را شبیه مرگ قرار داد. بدن در جای خودش باقیست، اما روح به حرکت در میآید – این روح در عالَم خواب، شکل دارد، اما بدن ندارد – حتی شهر و بناهایی که میبیند، یا انسانها و حیواناتی که در خواب میبیند، همه شکل دارند، اما جسم ندارند و آنها را با شکلشان تشخیص میدهد. این روح در عالم خواب، خوراک یا میوه میخورد و لذت میبرد، با حوادث هولناکی مواجه شده و میترسد، اما هیچ کدام جسم ندارند. به این میگویند: "بدن مثالی". یعنی روح با بدنِ شکلداری هست، اما جسم ندارد.
تفاوت وفات و مرگ، و نیز شباهت بسیار نزدیک "خواب با مرگ"، در یک آیه بیان شده است و آن را نشانه (آیه) برای اهل تفکر [کار ذهن روی معلومات، برای رسیدن به مجهولات و معلوم کردن آن برای خود]، جهت شناخت بیشتر قرار داده است:
«اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (الزمر، 42)
ترجمه: خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مىستاند و [نيز] روحى را كه در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مىكند]؛ پس آن [نفسى] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مىدارد و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامى معين [به سوى زندگى دنيا] بازپس مىفرستد. قطعا در اين [امر] براى مردمى كه مىانديشند نشانههايى [برای خداشناسی، معاد شناسی، خود شناسی، حیات شناسی ...] است.
مرتبط:
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
چرا میگوییم: «فلانی مُرد»، در حالی که روح وقتی از بدن خارج میشود، از بدن مثالی برخوردار میگردد؛ پس نمیمیرد. بدن مثالی چیست؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9506.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 3657
- 2 آذر 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون