پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): درمان بیماریهای روحی، روانی و قلبی نیز مانند بیماریهای بدن، مستلزم شناخت موضوع و شناخت علل و عوامل ایجاد یا تشدید میباشد و البته گام نخست، همان پیشگیری است، چرا که ممکن است بیماری مزمن شود و دیگر درمانش سخت و یا حتی غیر ممکن گردد.
●- بغض، نه تنها بد نیست، بلکه لازمهی حیات و حرکت آدمی میباشد؛ چرا که حیوان بر اساس "شهوت و غضب" حرکت میکند و انسان بر اساس "حبّ و بغض". یا به تعبیری دیگر، چون ما متشکل از "روح و جسم" هستیم، تحرکات بدن حیوانی ما [خوردن، آشامیدن، جماع و ...]، از نفس حیوانی ما و همان «شهوت و غضب» نشأت میگیرد و تحرکات انسانی ما [کمالخواهی، میل به خداجویی و خداپرستی، ایمان، تقوا، کسب علم هدفدار، ایثار، مجاهدت و ...]، از "حبّ و بغض قلبی". چنان که وقتی از امام صادق علیه السلام میپرسند: «آیا حب و بغض از دین و ایمان است»؟ پاسخ میدهند: «مگر دین و ایمان، چیزی به غیر از حب و بغض است». یعنی همان حبّ لله و بغض لله – دوست داشتن برای خدا، و بد آمدن برای خدا - نه برای نفس خود و دیگران.
●- حسد، یک بیماری است که حتی تن را میخورد، چه رسد به جان را. اما جایگزین خوب و سازندهای دارد، به نام "غبطه".
حسد این است که بخواهید محسود شما، آن نعمت را نداشته باشد! اما غبطه این است که بخواهید شما نیز از آن نعمت برخوردار گردید. پس حسد، ضمن خودسوزی، دشمنی میآورد، اما غبطه، سبب تحرک، تلاش و رشد میگردد.
راغب اصفهانى در تعريف حسادت با توجه به كاربرد قرآنى آن مىنويسد: «حسد آرزوى زوال نعمت از كسى است كه سزاوار داشتن آن نعمت است و شخص حسود علاوه بر آرزوى قلبى، چه بسا كوشش در زوال آن نعمت مىكند» (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 118).
پس، معناى حسادت، همين آرزوى نابودى نعمت ديگران است، خواه اين نعمت به حسود برسد يا نرسد.
بنابراین، اگر حسود کمی با خود خلوت کند و بیندیشد و از خود بپرسد: «حال به فرض که او این نعمت را از دست بدهد، چه به من میرسد»؟! مشکلش حل میشود.
●- کینه، ریشه در تکبر دارد و تکبر نیز ریشه در حقارت دارد. انسان حقیر، متکبر میشود، میخواهد ضعف خود را در خیال جبران کند، لذا "خود بزرگبین" و "برتری جو" میگردد؛ لذا تمامی سعی خود را برای القا و تحمیل برتری خود بر دیگران به عمل میآورد [مانند تمامی مستکبران جهان]، اما اگر موفق نشد و شکست خورد، از رقیب خود "کینه" به دل میگیرد. یعنی دشمنی با او را در اعماق دلش پنهان میدارد تا وقت تلافی برسد. حتی ممکن است که به ظاهر دوستی و صمیمیتی نیز نشان دهد، اما در باطن، کینه (دشمنی پنهان) دارد و به وقتش زهر خود را خواهد ریخت.
بنابراین، صرف "دشمن داشتن" را نمیتوان "کینه" قلمداد نمود. اگر آدمی "حبّ و بغض" دارد، پس حتماً "تولا و تبرا" دارد، حتماً موافقتها و مخالفتها دارد، دوستیها و دشمنیها دارد، حتماً «إنّی بَرِئْتُ – من دوری میجویم» و «إنّی اَتَقَرَّبُ – من نزدیکی میجویم» دارد و اگر مؤمن باشد، دوری و نزدیکی او جهت و هدف الهی دارد و «اِلَی اللَّهِ» میباشد. (مانند اعلام مواضع در زیارت عاشورا).
پس، اگر کسی به علل و انگیزهها و اهداف دوستی و دشمنیاش فکر کند، و در صورت انحراف، آن را در صراط قرار دهد، دیگر هیچ دلیلی برای "کینه" و ترفندهای انتقامی نمیبیند. او نه متکبر است، و نه احساس حقارت میکند، و نه ضرورتی برای کینه میبیند، چرا که دوستیها و دشمنیهایش استمرار دارد و آن را صریح بیان میدارد، نه این که دشمنی را در دل پنهان کند، تا در فرصتی مناسب، ظهور داده و تلافی نماید. لذا شاهدیم که مؤمن، کینه جو نیست و پس از برطرف شدن دشمنی، سریعاً عفو یا مصالحه میکند، اما "کینهتوز"، حتی اگر تسلیم گردد، یا از در صلح و دوستی وارد شود، دشمنی را در دلش پرورش میدهد، تا زهر خود را بریزد. مانند خاندان ابوسفیان، با معاویهها، یزیدها، خوارجیها، صفینیها و فجایعی چون کربلا؛ یا قتل عام مسلمانان جهان، توسط شیطانپرستان امروزی [فراماسون و صهیونیسم بین الملل].
راهکارهای کلی:
بنابراین، اگر چه پیشگیری اصل است و در صورت ابتلا، درمان بیماریهای روحی، روانی، قلبی و اخلاقی نیز دارو و طول درمان دارد و تمرین (رژیم) لازم دارد، اما میتوان به چند مورد، به عنوان راهکارهای اصلی، کلی و اجتناب ناپذیر، اشاره نمود:
1- تفکر و تعقل:
اگر ریشهی تمامی خطاها و انحرافات را "جهل" بدانیم، پس ریشهی تمامی پیشگیریها و درمانها، در "تفکر و تعقل" خواهد بود.
دقت شود که "جهل" در مقابل "علم" نیست، بلکه در مقابل "عقل، خرد و اندیشهی درست" است. کسی که نسبت به چیزی "علم" ندارد، نسبت به آن "نادان" است، اما کسی که "جاهل = بیخرد" باشد، حتی از علم نیز چون "دزد با چراغ" بهره میبرد!
تفکر و تعقل در هر موضوعی، سبب پیدایش "حیات معقول" میگردد و این نفس ضعیف و حقیر، هیچ راهی به "عقل" ندارد. پس انسان اهل تفکر و تعقل، از بغض، حسد، کینه و اینگونه سبکیهای روانی و اخلاقی، به دور میماند.
2- علم و دانانی:
عقل به نور علم میبیند. پس دانایی و آگاهی، فضیلتی بس بزرگ و نجات بخش است. البته منظور الزاماً خواندن کتابهای تخصصی نمیباشد؛ گاه اثر یک جمله و دری که به روی معرفت باز میکند، به مراتب بیشتر از ده کتاب است.
مگر ما برای کسب علم، به دبستان، دبیرستان و دانشگاه نمیرویم؟ مگر پای درس معلم و استاد نمینشینیم؟ پس چطور گمان کنیم که بدون استفاده از محضر اساتید، میتوانیم علم انسانشناسی و اخلاق بیاموزیم؟! پس، ضمن مطالعه کتاب، به صورت مستقیم (حضور در مجالس) و غیر مستقیم، سخنرانی گوش کنید، مطالب را در فضای مجازی پیگیری کنید، متون کوتاه یا بلند را بخوانید و خود را به این مطالعات عادت دهید.
3- ایمان به خداوند متعال:
"ایمان"، یعنی باوری که آدمی خود را در پناه آن، در امنیت ببیند؛ بنابراین همگان، به اشخاص یا چیزهای گوناگونی ایمان دارند که یا حق هستند و یا باطل، و متقابلاً به چیزهایی "کفر" دارد. چنان که در قرآن کریم به "ایمان به الله و کفر بالطاغوت" و یا برعکس آن تصریح نموده است.
ولی عاقل و دانا میداند که تنها خداوند سبحان "مؤمن و مأمن" است و فقط پناه اوست که امنیت بخش میباشد. لذا فرد مؤمن، دچار این ابتلائات و بیماریها نمیگردد و هر گاه ذهن یا دلش با خلجان یا هیجانی مواجه گردید، سریعاً به مأمن خود پناه میبرد.
4- قرائت مستمر قرآن کریم:
امروزه، علم به ضرورت و آثار "گفتگو درمانی" با روانپزشک یا روانشناس، تحت عنوان "مشاور"، پیبرده است، هر چند که این "گفتار"، با انسانی باشد که در موضوعی خُرده علمی دارد، و خودش نیز به انواع بیماریهای اخلاقی و رفتاری مبتلا میباشد. اما خداوند متعال ما به گفتگوی با خودش در نماز و شنیدن کلام خودش با قرائت قرآن کریم دعوت نموده است.
قرآن کریم، از یک سو داروی پیشگیری کننده است و از سویی دیگر، در صورت ابتلا، داروی بهبودی میباشد، چنان که فرمود: برای مؤمن، شفا و رحمت است؛ و البته بر ظالم، چیزی جز بر خسرانش نمیافزاید:
«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا» (الإسراء، 82)
ترجمه: و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل میکنیم؛ و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمیافزاید.
خاصیت عجیب دیگر قرائت قرآن کریم، این است که راه را بر عامل بسیار قوی و محرک بیرونی، به نام "شیطان" [جن و انس] میبندد.
راه نفوذ شیطان، همین "نفس" است، همین که گرهای، یا گداختهای را در نفس انسان ببیند، بر آن میدمد تا گرهاش محکمتر و گداختهاش شعلهورتر گردد و مملکت وجود را به آتش بکشد! اما خداوند سبحان، خود به هنگام قرائت قرآن کریم، بین خواننده و آن شیاطین انس و جنّ که به آخرت ایمان ندارند و سعی در غفلت انسان میکنند، پردهی ضخیمی میاندازد:
«وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا» (الإسراء، 45)
ترجمه: و هنگامی که قرآن میخوانی، میان تو و آنها که به آخرت ایمان نمیآورند، حجاب ناپیدایی قرارمیدهیم.
یاد قیامت و آخرت:
حتی صرف شناخت و باور خداوند متعال، به عنوان خالق و مبدأ پیدایش، مسئولیت و تکلیفی ایجاد نمیکند، چنان که تصریح نموده بسیاری از کفار، به خالقیت او اذعان دارند! بلکه این شناخت و ایمان به حیات پس از مرگ، به قیامت، به محشر، به روز دیدار، روز حساب و نیز به زندگی ابدی در آخرت است که به انسان جهت میدهد و او را برای رسیدن به هدف، از برنامهها و بایدها و نبایدهای لازم برخوردار و ملزم میگرداند. لذا توجه به آن هدف بلند و والا، مانع از هر نوع شرک، تکبر و رذیلتی میگردد که از جمله آنها، اخلاقهای سبک و ناپسندی چون بغض (در راه غیر خدا)، حسد و کینه میگردد. تمامی این رذایل، از حبّ دنیا و برای دنیاست.
شاکر بودن:
دقت کنیم که "شکر"، لفظی و زبانی نیست، بلکه فکری، قلبی و عملی است.
خداوند متعال درس شکر را در توصیف "شاکر" بودن خودش به ما داده است و میفرماید: من شاکرم و اجر شما را ضایع نمیکنم، پس شما هم شاکر باشید و نعمات مرا ضایع نکنید:
«مَا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ وَكَانَ اللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمًا» (النساء، 147)
ترجمه: اگر شكر خدا را بجاى آوريد و به او ايمان بياوريد، خدا را با عذاب شما چه كار [دلیلی برای معذب شدن شما باقی نمیماند]؟ كه خداوند حقگزار (شاکر) و دانا است.
«وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» (هود علیه السلام، 115)
ترجمه: و صبر (تحمل و استقامت) داشته باشد که همانا خداوند اجر نیکویان (نیکو کاران) را ضایع نمیکند.
بنابراین، شاکر بودن مستلزم علم و آگاهی است «شَاكِرًا عَلِيمًا». آدمی باید اولاً مُنعم را بشناسد – ثانیاً نعمت را بشناسد – ثالثاً قدرشناس باشد – رابعاً استفادهی بهینه از آن را بشناسد و خامساً درست عمل کند. به این میگویند "شکر". و البته این قدردانی عقلی و قلبی و عملی را به زبان نیز میآورد و الحمدلله و شکراً لله میگوید. الهی شکر میگوید. اما عملش، گفتارش را تصدیق میکند.
پس کسی که به خداوند منّان، به خودش و به نعمتهایی که خدا به او داده – به نجاتها و راهگشاییهایی که خداوند متعال برایش نموده – به راه رسیدن به سعادت دنیا و فلاح آخرتی که خدا پیش رویش گذاشته، توجه داشته باشد و درست عمل کند، هیچ انگیزه و علتی برای بداخلاقیهایش باقی نمینماید.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
راهکارهای درمان بغض، حسد و کینه چیست؟ (حتماً مطالعه نمایید، بسیاری از مشکلات ما، ناشی از همین عوارض میباشد)
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9556.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 3815
- 2 دی 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون