ایمان چگونه و با چه ابزاری بدست میآید. حوزه سر (عقل) با آزمون و خطا یا قلب و این که آیا ایمان افراد قابلیت نمایش دارد یا خیر؟ لطفا راهنمایی بفرمایید.
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): ما چکارهایم و چه توانی داریم که با ابزار یا بیابزار، ایمان به دست آوریم؟! ایمان را خداوند سبحان داده و میدهد؛ ما باید انکار نکرده و کفر نورزیم، ما باید ضایع نکنیم، ما باید خود را برای تثبیت و تقویت که آن نیز کار خداست، مهیا سازیم.
اگر عقل را در حوزهی سر و قلب را در حوزهی سینهی بدن فرض نمایید، یک نگاه کاملاً "مادی" به "عقل و قلب" نمودهاید که در واقع نگاه به "مغزی که در سر قرار گرفته و قلب تصفیه و پمپاژ کنندهای که در سمت چپ سینه قرار گرفته" میباشد! و حال آن که بیشتر حیوانات نیز از چنین "مغز و قلبی" برخوردار میباشند، اما فاقد آن شناخت (معرفت)، ایمان و اعمال انتخابی و ارادی آدمی میباشند.
از اینرو، میفرماید: آن انسانهایی که چشم و گوش و قلب دارند، اما بصیرت و شنوایی و فهم قلبی ندارند، هنوز در مرتبهی حیوانیت، باقی ماندهاند و نه تنها قدمی به مرتبه و وادی انسانیت نگذاشتهاند، بلکه در همان حیوانیت نیز به قهقراء میروند!
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الأعراف، 179)
ترجمه: به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها [= عقلها] یی دارند که با آن (اندیشه نمیکنند، و) نمیفهمند؛ و چشمانی که با آن نمیبینند؛ و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند!
آدمی، کارهایش را به وسیلهی اعضایی به نام "دستها و پاها" انجام میدهد، اما تردیدی نیست که خواستگاه انجام این کارها، دست و پا نیستند، بلکه "میل و اراده" است. رابطهی عقل و مغز مادی یا فهم قلبی با سینهی مادی نیز همینگونه است.
آزمون و خطا:
آزمون و خطا، بدین معنا که مقصود ماست، مربوط به امور مادی میباشد؛ در امور غیر مادی، به ویژه در امر هدایت، هیچ توجیهی برای "آزمون و خطا" وجود ندارد، چرا که راه رشد از گمراهی، به عقل و وحی، کاملاً تبیین و روشن شده است. «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ». آن چه در مورد "خطاها" جایز است و به آن توصیه و تأکید شده است، "عبرت گرفتن از خطاهای گذشتگان" میباشد. میفرماید: تو عبرت بگیر و نکن؛ نه این که تو هم برای خودت آزمایش کن! حالا اگر آزمایش کرد و هلاک شد چه؟! آیا هیچ عاقلی میگوید: عدهای بدون مهارت شنا، و بدون تجهیزات، به اقیانوس پریدند و غرق شدند و خوراک کوسهها گردیدند؛ پس من نیز باید خودم تجربه کنم؟!
عقل:
در هر حال "عقل" [که مقصود عقل نظری است، نه عقل معاش یا عقل محاسبهگر و ...]، عهدهدار "شناخت = معرفت" میباشد و "قلب" عهدهدار فهم و بالتبع ایمان و محبت؛ و خواستگاه هر دو، همان "روح" و جان آدمی است و نه جسم آدمی.
"عقل آدمی" که البته به نور علم میبیند، بر اساس معلومات و چارچوبها [به تعبیری قالبهایی] که خدا در آن نهاده است، هیچگاه خطا نمیکند و گویی معصوم است؛ چنان که امام کاظم علیه السلام فرمودند:
«يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول» (کافی ، ج 1 ، ص 16)
ترجمه: خداوند را بر مردم دو حجّت است: حجّتی آشکار و حجّتی پنهانی و درونی. «حجّت آشکار»، رسولان و پیامبران و امامانند، و «حجّت باطنی» اندیشهها (عقول) است.
بنابراین، عقل هیچ گاه بین "ایمان و کفر" گیر نمیکند و در نمیماند؛ بلکه با تصدیق حق و تکذیب باطل، به صورت قاطع، حکم صادر میکند و کاری هم ندارد که انسان چقدر به عقل مراجعه میکند، چه میزان آن را ملاک قرار میدهد و آیا حکمش را اطاعت میکند و یا خیر؟
به عقل بگویید: «در باره پیدایش معلول بدون علت چه حکم میکنی؟» میفرماید: «محال است» - بگویید: «در بارهی جمع نقیضین چه حکم میکنی؟» میفرماید: «محال است» و ... .
به عقل بگویید: «میخواهم این شربت گوارا را بنوشم، چه حکم میکنی؟»؛ میگوید: این که ترکیبات این شربت چیست و چقدر قند دارد، و این که تو به دیابت مبتلا هستی و قندت بالاست یا خیر، کار "علم" است؛ پس اگر برایت ضرر دارد، نباید بنوشی. پس من [عقل] که به نور علم میبینم، حکم میکنم که چون مبتلا به دیابت هستی، این شربت را ننوشی، حال میخواهی قبول و اطاعت کن، و میخواهی نکن و از نفست تبعیت بنما!
خداوند متعال میفرماید: هم به تو عقل، شعور، فطرت، چشم و گوش (برای دریافت حقایق و معلومات) دادم، هم رسول و وحی فرستادم و نقشهی راه را به تو نشان دادم؛ اختیار و اراده و قدرت انتخاب هم دادهام؛ حال خواه بپذیر، یا نپذیر:
«إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا * إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» (الأنسان، 2 و 3)
ترجمه: ما انسان را از نطفه مختلطی آفریدیم، و او را میآزماییم؛ (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم! * ما راه را به او نشان داديم، يا سپاسگزار است [مىپذيرد] و يا كفران [مىكند و نمیپذیرد].
عقل، با هر نشانهای، اثبات وجود خدا [توحید] و بالتبع معاد میکند و در همین راستا، ملزومات توحید و معاد، چون نبوت، وحی، شریعت و امامت را نیز تصدیق میکند؛ و هیچ کاری ندارد که صاحبش این احکام عقلی را قبول میکند و یا خیر؟ و اگر قبول کرد، ایمان نیز میآورد و یا خیر؟
ایمان:
اما، مطلق "ایمان"، امنیتبخشی است، چنان که یکی از اسمهای خداوند متعال، "مؤمن" است و چون انسان کامل انسانی است که خلیفة الله باشد و اسمای الهی در او تجلی داشته باشد، میفرماید: پس شما نیز با ایمان آوردن، "مؤمن" شوید.
امنیت، گاهی به درون مربوط میشود که آدمی به جانش [روحش] امنیت ببخشد، چرا جسمش مادیاش در عالم فانی قرار دارد و هیچگاه در امنیت نخواهد بود؛ مگر به صورت موضوعی و مقطعی؛ مثل این که کسی در سایه قرار گیرد تا آفتاب به او صدمه نزند.
اما، گاهی ایمان [امنیت بخشی]، به مسائل بیرونی انسان تعلق دارد، مثل این که آدمی، شناختها، باورها، علوم یقینی و حتی اعمال صالح خود را در "امنیت" قرار دهد، تا آسیب نبیند، فاسد نشوند، از بین نروند و حبط نگردند. چنان که میفرماید: مؤمن، هم در اقامهی نماز مداومت و پایداری دارد «الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»، و هم از نمازش محافظت مینماید «وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ» (المعارج، 23 و 4).
جایگاه "ایمان"، قلب و یا همان جان آدمی میباشد؛ کارش ابتدا "فهم حقایق" است [نه شناخت حقایق که کار عقل است]، و پس از فهم و درک، باور و ایمان به آن حقایق میباشد؛ و چون ایمان آورد، نسبت به آن چه به او امینت میبخشد، "محبت" پیدا میکند و بالتبع نسبت به آن چه امینت را به مخاطره اندازد، "بغض" پیدا میکند. لذا "حب و بغض، چه نسبت به حق باشد و یا باطل، کار قلب است".
پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) میفرمایند: بنده آن گاه نابی وزلالی ایمان را بیابد که برای خدا دوست ودشمن بدارد، پس هرگاه برای خدا دوست بدارد وبرای خدا دشمنی ورزد، بیگمان سزاوار ولایت خداست. (میزان الحکمة، ج1، ص363)
خداوند متعال، همانگونه که ملاکهای اولیه و کلی شناخت را در عقل نهادینه نموده و به آن "عقل فطری" میگویند، ایمان و محبت به خودش را نیز در قلب نهادیه کرده که به آن "فطرت" میگویند. لذا در امر هدایت نسبت به "جهتگیریِ" نظری و عملی درست که به آن "دین حق و قیّم" گفته میشود، امر به جهتگیری مطابق فطرت مینماید و تأکید مینماید که دین درست و نگاهدارنده، یعنی همین "دین فطری":
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (الرّوم، 30)
ترجمه: پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمیدانند!
اضطراب و اطمینان:
ممکن است که "عقل" تعطیل شود، و یا رشد لازم را نیابد، و یا توسط صاحبش، محبوس و حتی مدفون گردد، اما نه مضطرب میگردد و نه بیمار میشود و نه میمیرد؛ چرا که "حجت خداست"؛ اما قلب همیشه مضطرب است، مترصد است که چگونه به آرامش و طمأنینه برسد، امنیت خود را کجا بیابد و ...، لذا بیمار میشود و اگر مداوا نگردد، بسیار سخت، قسی و شقی میگردد: «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ / الحج، 3»؛ و حتی ممکن است بمیرد؛ که خروج ایمان از قلب، همان مرگ و هلاکت قلب میباشد.
●- این قلب، میتواند به حکم "عقل" که چه چیزی را شناخته و تصدیق کرده است و چه چیزی را رد و تکذیب میکند اهمیت بدهد، میتواند ندهد؛ لذا حوزهی معرفت (شناخت)، از حوزهی ایمان جدا میشوند.
گفتیم که خواستگاه و جایگاه "محبت"، قلب است. پس اگر "محبوب حقیقی و غایی" را رها کرد و محبتی که فطرتاً به او دارد را به غیر او متوجه نمود و اختصاص داد، در اراده، انتخاب و عمل نیز به سوی محبوب میرود، نه سوی معقول! ابلیس لعین، فرعون، بلعم باعوری، سامری گوسالهساز و ... نیز خدا را میشناختند! ما نیز هم خدا را میشناسیم، هم معاد را میشناسیم و هم حقانیت و خیر اسلام را میشناسیم، پس چرا "گناه" میکنیم؟! چون "ایمان و محبت"، به غیر حق و خداوند متعال اختصاص یافته است و غیر خدا نیز هر چه باشد، دنیاست! لذا فرمود: «حبّ الدُّنیا رَأس کلّ خَطیئةٍ – محبت دنیا، ریشه و سرآمد تمامی خطاها و گناهان است».
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
ترجمه: بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب میکنند؛ و آنها را همچون خدا دوست میدارند. امّا آنها که ایمان دارند، شدت (غایت) محبتشان، به خداوند است. و آنها که ستم کردند، (و معبودی غیر خدا برگزیدند،) هنگامی که عذاب (الهی) را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمامِ قدرت، از آنِ خداست؛ و خدا دارای مجازات شدید است؛ (نه معبودهای خیالی که از آنها میهراسند).
●●● – بنابراین، "شناخت" که کار عقل است، مقدمهی لازم برای "ایمان و محبت" است؛ کسی نمیتواند به آن چه نمیشناسد ایمان بیاورد و دوستش داشته باشد؛ اما این شناخت، فقط مقدمهی لازم است؛ و خواستگاه و جایگاه ایمان، قلب است.
مثال: ما امریکا و دشمنیهایش را میشناسیم، لذا چون خوب هم میشناسیم، از او تبری میجوییم، اما خیلیهای دیگر میشناسند، خوب هم میشناسند، اما عاشقش میشوند!
●●● – عقل فطری، ایمان فطری و محبت فطری و در مقابل بغض فطری را خداوند متعال در وجود ما نهادینه کرده است و هیچ نیازی نیست که ما زحمت بکشیم و به دست آوریم؛ بلکه باید آن چه از این نعمات که او موهبت نموده است را ضایع ننماییم؛ شکر برای ایمان، یعنی همین.
●●● – البته هم عقل به سوی کمالش رشد میکند، چنان که سیدالشهداء امام حسین علیه السلام فرمودند: «لا يَكْمُلُ الْعَقْلُ إِلا بِاتّبَاعِ الْحَقّ - عقل جز با پيروى از حق، كامل نمىشود / أعلام الدين، ص۲۹۸»، و هم ایمان، با توجه قلب به عقل و علم، و نیز عمل صالح، بیشتر تقویت و تثبیت میگردد.
●●● – و البته فراموش نکنیم که آدمی خودش نمیتواند چنین درجاتی را کسب نماید، بلکه چون شناخت، باور کرد، ایمان آورد و عزم و اقدام به عمل نمود، خداوند متعال او را از ظلمات به سوی نور خارج میگرداند «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» و ایمانش را با جنود و ابزار لازم، تقویت و تثبیت مینماید.
«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ » (ابراهیم علیه السلام، 27)
ترجمه: خداوند کسانی را که ایمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار میدارد؛ هم در این جهان، و هم در سرای دیگر! و ستمگران را گمراه میسازد، (و لطف خود را از آنها برمیگیرد)؛ خداوند هر کار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام میدهد.
●●● – نشانههای ایمان نیز بروز و ظهور صادقانهی صفات مؤمن است، چنان که در سوره المؤمنون، المعارج و آیات دیگر بیان شده است.
●●● – شاید کسی برای فریب دیگران، ظاهرش را به شکل مؤمنان پوشش دهد و یا برای ریا، نماز بخواند و ...، اما هرگز نمیتواند ریاکارانه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» باشد. پس خوب شناخته میشود.
مشارکت و هم افزایی (پرسش و نشانی لینک پاسخ)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
ایمان چگونه و با چه ابزاری بدست میآید. در حوزه سر (عقل) و با آزمون و خطا، و یا قلب؛ و این که آیا ایمان افراد قابلیت نمایش دارد یا خیر؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9878.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 2240
- 18 تیر 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون