تاریخ - فکر میکنم، اگر ما دینداران (بطور عام) و شیعیان (بطور خاص) بتونیم از چنبره "تاریخ" خلاص بشیم، و دین رو بطور مستقیم از "متن" (قرآن یا هر متنی دیگری) استنباط کنیم، بدون در نظر گرفتن "نویسندگان" این متون. اونوقت هستش که به بلوغ میرسیم. فکر میکنم یکی از علل عقب ماندگی و انحطاط ما مذهبی ها همین اسارت ما در تاریخ و حوادث تاریخی و "اشخاص" هستش... .
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: این معنا همان اندیشه یا بهتر بگوییم ادعای «حسبنا کتاب الله – کتاب خدا برای ما کافیست» و اعتقاد کنونی وهابیت است که اکنون به این شکل در جملهبندی بیان شده است.
پاسخ این است که خیر، بلکه به طور حتم، این ذهنیت، به لحاظ عقلی، قرآنی، علمی، اخلاقی، انسانشناسی، جامعهشناسی، دانشپژوهی و ... خطاست.
الف – این واژهی «به طور مستقیم»، که برای مباحث بسیاری و از جمله دینداری، عبادت، ارتباط با پروردگار عالم، بهرهمندی از وحی و ... به کار میبرند، یک حقه جهت قطع ارتباط است.
شخصی در رد و تکذیب «توسل» گفت: چرا رابطهی عبد با معبودش، یا خلق با خالقش، یا بنده با ربّش مستقیم نباشد؟ مخاطب به جای بحثهای طولانی و استدلالهای قرآنی، روایی، عقلی و ...، در یک کلمه پاسخ داد: «اگر خداوند منّان چیزی را بدون واسطه و وسیله به تو داد، تو هم بدون واسطه و وسیله از او اخذ کن».
ب – تجزیه منابع شناخت انسان و حذف برخی از آنها، یکی از طرق ایجاد انحراف و انحطاط در رشد و بلوغ فکری بشر، به ویژه در عرصهی دینشناسی میباشد.
در این تجزیه، فرقی ندارد که گروهی عقل را نفی کنند و گروه دیگری وحی را نفی کنند، یا گروهی استدلال را نفی کنند و گروه دیگری تاریخ را نفی کنند و کنار بگذارند، گروهی اخلاقیات را نفی کنند یا گروه دیگری اهمیت اقتصاد را منکر شوند؛ در هر حال همه اینها مُثله کردن انسان و ناقص کردن منابع شناختی اوست. مثل کسانی که به ظاهر قرآن میچسبند و اهل بیت علیهم السلام را رها میکنند و یا کسانی که مرتب دم از اهل بیت علیهمالسلام میزنند، اما قرآن کریم را از زندگی کنار میگذارند.
ج – حالا فرض کنیم یکی رفت سراغ قرآن کریم تا دین را مستقیم استنباط کند و نویسنده یا تاریخ را کنار گذاشت(؟!) خب چه میکند؟ آیا برایش فرق ندارد که این کلام وحی است یا سخن اشخاص؟ آیا در تلاوت قرآن، آیاتی که نقل تاریخی اقوام و اشخاص هست را کنار میگذارد؟! خود قرآن کریم سراسر نقل تاریخی دارد.
د – وقتی «دین شناسی» را موضوع (سوژه) قرار میدهیم، باید در همان چارچوب سخن بگوییم. *- پس سؤال مطرح میشود که «آیا قرآن کریم به شخص من و شما نازل شده است؟» پاسخ این است که خیر، بلکه وحی به قلب نبی و رسول نازل میشود.
*- سؤال بعدی این است که شما قرآن را از که اخذ کردید؟ مستقیماً از خدا، یا از همان نبی و رسول و به واسطه افراد دیگر؟ پاسخ این است که از ایشان و دیگر افراد واسطه.
*- سؤال بعدی این است که پس چگونه میخواهید بدون شناخت آنها و یا با کنار گذاشتن آنها، قرآن را فهم کنید و یا به آن ایمان آورده و عمل کنید؟!
ﻫ – "دین"، یک واژهی بیمعنا – یک اسم بی مسمّی و یا یک موهوم ذهنی نیست، بلکه یک حقیقت است، مجموعهجهانیبینی و ایدئولوژی است، از هستی و باید و نبایدهای منطبق با آن سخن میگوید، از مبدأ و معاد آفرینش میگوید، از انسان میگوید، از دوست و دشمن میگوید، از عقل و جهل انسان میگوید و ... . پس هم تجلی دارد، هم سخنگو دارد، هم معلم و راهنما دارد، هم نمود عینی دارد و هم تجلی و ظهور دارد که همه در "انسان کامل" است. حالا اگر کسی اینها را کنار گذاشت، از دین جز الفاظ و موهومات ذهنی چه میفهمد؟!
و – "دین" چه اسلام باشد و چه سایر ادیان الهی – چه دینِ خداپرستی باشد و چه دینِ بتپرستی یا فرعون پرستی یا ایسمپرستی، همه «حبّ و بغض» است، همه «تولا و تبرّی»، سراسر دوست شناسی و دشمن شناسی است. حالا اگر کسی نام همه دوستان و دشمنان سیره و عملکرد آنها را «چنبرهی تاریخ» گذاشت و خواست دینشناس و دیندار باشد، چه باید بکند؟
ز – انسانشناسی، جامعهشناسی، علم شناسی، فرهنگ شناسی، رفتار شناسی و ...، بدون تاریخ شناسی و شناخت اشخاص و اقوام و فرهنگها و سنن و کردههایشان ممکن نیست؛ چطور نوبت به «دین شناسی»، از جمله "اسلام" و به ویژه "تشیع" که میرسد، میگویند: خود را چنبرهی تاریخ خلاصی دهیم تا دین را بهتر بشناسیم؟!
شناخت فرهنگ ایران، بدون شناخت تاریخ آن – شناخت فرهنگ امریکا بدون شناخت تاریخ و چگونگی پیدایش آن – شناخت مکاتبی چون بودیسم، هگلیسم، مارکسیسم، نازیسم، نئو نازیسم، لیبرالیسم و ...، بدون شناخت تاریخ آنها، سیره و روش آنها، نتایج حاصله و ...، چگونه ممکن است؟ اما برای شناخت اسلام، میگویند: "خود را از چنبرهی تاریخ، آورندگان آن، بیان کنندگان آن، عمل کنندگان به آن، فرازهای آن، نقشآفرینان آن، دوستان و دشمنان آن خلاص کنیم؟!
*- این یعنی پیامبر اکرم صلوات الله علیه را نشناس، تا فرقش را با ابوسفیان نیز ندانی، تا وقتی قرآن فرمود «اطیعوا الرسول» ندانی چه کنی؟!
*- این یعنی امیرالمؤمنین، امام علی را نشناس، تا خوارج را نشناسی و به نام اسلام فرق علی علیهالسلام را بشکافی. یا در طول تاریخ "تکفیری و داعش" تحویل جامعه اسلامی دهی.
*- این یعنی، امام حسن مجتبی علیهالسلام را نشناس تا فرقش با معاویه لعنةالله علیه را ندانی، تا فریب بخوری و معاویه را امیرالمؤمنین و ایشان را حتی [العیاذ بالله] ذلیل کنندهی مؤمنین بخوانی و نام خود را نیز دین شناس و دیندار بگذاری!
*- این یعنی امام حسین علیهالسلام را نشناس، تا یزید شناس نشوی و فرق بین اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله که همان اسلام ولایی است، با اسلام یزیدی یا امریکایی و انگلیسی را نشناسی و بتوانی به راحتی حسین بن علی علیه السلام را "خارجی" (خروج یافته از دین) بخوانی، چرا که با یزید بیعت نکرد و او را به مسلخ کشانده و سر ببری.
*** - پس بدون شناخت انبیا و اولیای الهی، سیره و روش آنها، عملکرد آنها، دوست و دشمن آنها ... و در یک کلام، تاریخ آنها، شناخت دین محال است؛ و البته همهی مقصود این است که مسلمان "ولی شناس" و "امام شناس" نگردند، تا بتوان در عین حال که پیشانی بر سجده نماز گذاشته و قرآن در بغل دارد، او را منحرف کرد.
نکته:
در ادامه سؤال نوشته شده: «به نظرم امام زمان (یا بهتره بگم، انسان کامل،) ما رو به این مرحله از بلوغ میرسونه که با فهم و عقل و تفکر خدا رو بپرستیم و لازمه این مرحله هم رهایی از تاریخ است. چیزی که معدومه»
پاسخ:
اولاً یقین داشته باشید که امام زمان علیهالسلام، قرآن ناطق است و به غیر از قرآن نمیگوید و قرآن نیز سراسر نقل تاریخی دارد. منتهی درس، حکمت و عبرت حوادث تاریخی برای عقول روشنتر میشود. لازم است به جای آن که با ذهن خود برای اسلام، قرآن، معصومین علیهمالسلام و ...، شیوه و روش ترسیم کنیم، دقت کنیم که قرآن چه فرموده است و تاریخ بخوانیم تا بدانیم ائمه قبلی چه کردهاند، امام زمان علیهالسلام نیز همان شیوه را دارند. چقدر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام سفارش به مطالعه تاریخی کردهاند و میفرمایند (نقل به مضمون): خودم چنان به تاریخ گذشتگان اشراف دارم که گویی با آنها زندگی کردهام.
گمان نشود که ایشان تشریف میآورند و میگویند که "رها کنید که امیرالمؤمنین که بود و چه کرد، یا فاطمه زهراء علیهاالسلام که بود و چه کرد و امام حسین علیه السلام و حقایق کربلا چه بود و چه گذشت، حالا بیایید خدا را بپرستید! بلکه حقایق همان تاریخ و اشخاص و سیرهها را بیان میکنند، تا خداشناسی و خداپرستی از راه اعوجاج به صراط مستقیم بیاید.
ثانیاً چه کسی گفته که تاریخ معدوم است. تاریخ جریان دارد و هیچ حالی منفصل از تاریخ نیست، هیچ زمانی منقطع از مقطع قبلی نیست. قانون علت و معلول ایجاب میکند که هیچ فاصله، انقطاع و معدومی نباشد.
- تعداد بازدید : 1451
- 27 آذر 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: تاریخی