«ایکس - شبهه»: متنی که به نام آیت الله بسطامی منتشر شده خوانده شد. قبل از پاسخ دقت فرمایید که این نامگذاری (آیتالله) نیز یک ترفند جدید در شبهه پراکنی است. هر چه که تا دیروز به نامهایی چون: «فرفری، قل قلی، هوشی سیاه ... و امثالهم» در سایتهای ضد دین منتشر میشد، امروزه به القابی چون: «آیت الله العظمی» یا دست کم «آیت الله» منتشر میگردد تا از سویی القا کنند که نویسنده اسلام شناس و معتبر است و از سویی دیگر با بیان سخنان بیمنطق این لقب را در اذهان تسخیف کنند. اما پاسخ:
الف – وحدت شیعه و سنی – به ویژه در عصر حاضر و شرایط حاکم – امر بسیار مهم و حیاتی و ضرورتی اجتناب ناپذیر برای جامعهی اسلامی است. اگر مسلمین میخواهند عزت و استقلال خود را در مقابل سلطهطلبی و نسلکشی صهیونیسم بینالملل به دست آورد و حفظ کند، باید وحدت داشته باشد. لذا طراحان اینگونه شبهات نمیفهمند که بالاخره به هدف مطلوب مسلمین میکنند. اصلاً ما هم از خدا میخواهیم که همهی اختلافات را کنار بگذارند و امروز با هم وحدت کنند. وقتی وحدت حاصل شد، حب و بغضها کنار رفت، فتنهگران نیز فضایی برای مانور و ایجاد اختلاف پیدا نمیکنند و این بحثها نیز در فضایی کاملاً علمی و سالم، به صورت مستند، مورد بحث و استدلال قرار میگیرد.
ب – اما، همین که اصرار دارند ثابت کنند که شهادت حضرت فاطمه (ع) بر اثر شدت جراحات وارده دروغ است، خود نشان میدهد که اقرار دارند، اگر راست باشد، عمل بسیار قبیحی و مغایر با عقل، شعور و عدالت است و طبعاً عاملین از اسلام خارج بودند. پس کافیست که به اسناد تاریخی مراجعه کنند. بدیهی است رد یا قبول یک واقعهی تاریخی، با شعار حاصل نمیشود. یا شخصی باید خودش در آن حادثه حضور داشته باشد و یا باید اسناد معتبر را ملاک و معیار قرار دهد.
ج – نویسنده در بندهای یک و دو، به قدرت قریش و پایبندی به اصول خویشاوندی در قریش اسناد کرده و نتیجه گرفته است که با توجه به این دو موضوع، اگر چنین حادثهای رخ داده بود، آنها چنین و چنان میکردند، پس رخ نداده است؟
همانطور که بیان شد، اولاً اثبات وقوع یک حادثهی تاریخ بر اساس اسناد صورت میگیرد و نه تحلیل شخصی. ثانیاً تحلیل نیز باید مستند به همان اسناد باشد و نه میل و آرزوی افراد. اما از ایشان و همفکرانشان سؤال میکنیم: این قریش و خویشاوندان پایبند هاشمی کجا بودند، وقتی حضرت رسول اکرم (ص) رحلت مینمود و چرا غریبانه و شبانه تدفین شد؟! مگر همین قریشیها، هاشمیها و دیگر مسلمانان در روز غدیر با پیامبر اکرم (ص) و علی علیهالسلام بیعت نکرده بودند؟ پس اگر مسلمانی را کنار گذاشتند، دست کم به آداب و تعلقات قبیلهای و نژادی پایبند میماندند و بیعت نمیشکستند....، لذا مسئله چنین نیست که آن آقا نوشتهاند.
د – نویسنده به قدرت و زور بازوی حضرت علی (ع) و غیرت او اشاره کرده است و چون با ارزشها و ملاکهای خود قیاس میکند، گمان مینماید که همه چی به «زور» بستگی ندارد. لذا فراموش کرده که ایشان: عقل و حکمت نیز داشتند و مصلحت حفظ «دین» - تا امروز به دست بنده و شما نیز برسد - برای ایشان بسیار اولیتر از انتقام شخصی بود. لذا به همسرش فرمود: اگر حفظ دین پدرت را میخواهی، مجبورم سکوت کنم.
ھ – استناد کرده است که «ماهیت دین اسلام ظلمستیزی» است و اگر ظلمی به حضرت فاطمه (ع) شده بود، حتماً حضرت علی علیهالسلام مقابله مینمود. پس چنین اتفاقی نیافتاده است.
این دیگر آبکیترین تحلیل و دلیل بود. اولاً که «ستیز» الزاماً با شمشیر صورت نمیپذیرد، به ویژه اگر «سیتز» بر سر اعتقادات، باورها و دانش و بینش باشد. جنگ نرم یعنی همین. لذا در جنگ نرم، ستیز گاهی با سخن صورت میپذیرد، گاهی با سازماندهی و آموزش، گاهی با تبلیغ، گاهی با سکوت ... و خلاصه در هر ستیزی بصیرت و آیندهنگری نیز لازم است. وگرنه، حضرت علی (علیهالسلام) در فردای تدفین، هنگامی که میخواستند بقیع را زیر و رو کنند و جسد را خارج کرده و از اول و توسط خودشان تدفین کنند (جنگ نرم)، یک تنه مقابل همگان ایستاد و نشان داد که مشکل «شمشیر» ندارد. بلکه مشکل او فهم، شعور، تعقل، بصیرت و کشف حقایق برای اذهان عمومی در طول تاریخ است و به همین دلیل مجبور است تحمل کند و درد دل با چاه بگوید. چرا که در میان آن همه قریشی و هاشمی، شنوندهای نبود.
د – در خاتمه بیان میشود که نویسنده «بغض» خود را در همان ابتدای متن نشان داده و با فحش دادن به علمای اسلام در تشیع، شیعه و سنی را دعوت به وحدت کرده است و مفصل بیان داشته که این دروغها را آخوندها (که اگر خودش آیت الله باشد یکی از آنان است) ساختهاند.
بیان میداریم که اگر مصیبتهای حضرت فاطمه علیهاالسلام که منجر به شهادت ایشان شد دروغ باشد، لازم است به علما و تاریخ نگاران اهل تسنن که این مصیبتها را در کتب معتبر خود ذکر کردهاند، بد و بیراه گفت. چند نمونه ذیلاً ایفاد میگردد:
- «... به ابابکر و عمر خبر رسید که عده ای از مهاجرین و انصار با علی بن ابی طالب(علیه السلام) در خانه فاطمه(سلام الله علیها) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اجتماع نموده اند، پس با جماعتی آمدند تا اینکه به خانه هجوم آوردند...»(السقیفة و فدک، جوهری (م. 323)، ص 72)
- دوبار هجوم شد. هجوم اول سبب شد همه افرادی که در منزل علی(علیه السلام) جمع شده بودند برای بیعت نزد ابوبکر روند، به جز خود امیرالمومنین(علیه السلام) که در منزل باقی ماند. ابن قتیبه از نظر تاریخی هجوم دومی را نیز مفصّلاً شرح می دهد که پس از امتناع علی(علیه السلام) از بیعت روی داده است: «پس عمر نزد ابوبکر آمد و به او گفت: آیا از این کسی که تخلّف نموده بیعت نمی گیری؟ پس ابوبکر به قنفذ گفت: برو و علی(علیه السلام) را بخوان ... برای بار دوم عمر گفت: به این کسی که از بیعت با تو تخلّف نموده مهلت نده. بعد ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد به سوی او و به او بگو، خلیفه رسول الله(صلی الله علیه و آله) تو را می خواند که با او بیعت کنی... سپس عمر برخاست و گروهی با او حرکت کردند تا به درب خانه فاطمه(سلام الله علیها) رسیدند. پس درب را کوبیدند. فاطمه(علیهاالسلام) چون صدای آنها را شنید با ندای بسیار بلند فرمود: ای پدر، ای رسول خدا، بعد از تو از ابن خطاب و ابن ابی قحافه چه ها بر سر ما آمد.
پس جمعی از آن گروه چون صدای فاطمه(سلام الله علیها) و گریه اش را شنیدند، باز گشتند، در حالی که اشک می ریختند و نزدیک بود که دل هایشان از جا کنده شود و جگرهایشان پاره پاره شود. ولی عمر با جمعی باقی ماند.
پس آنها علی(علیه السلام) را از خانه بیرون کشیده و او را به سوی ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن! پس فرمود: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را خواهیم زد.» عین عبارات عربی ابن قتیبة در تاریخ الخلفاء در باره هجوم دوم چنین است: «... فأتی عمر ابابکر فقال له الا تاخذ هذا المتخلّف عنک بالبیعة؟ فقال ابوبکر لقنفذ اذهب فادع لی علیاً... فقال عمر الثانیة لا تمهل هذا متخلّف عنک بالبیعة. فقال ابوبکر لقنفذ: عُد إلیه فقل له خلیفة رسول الله یدعوک لتبایع ... ثمّ قام عمر فمتنی معه جماعة حتی اتوا باب فاطمه(سلام الله علیها) فدقّوا الباب فلما سمعت اصواتهم نادت باعلی صوت ها: یا ابت یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن قحافة؟ فلماً مع القوم صوت ها و بکاء ها الضرفوا باکین و کادت قلوبهم تنصدع و اکبادهم تنفطر و بقی عمر و معه قوم: فاجرجوا علیاً(علیه السلام) فمضوا به الی ابی بکر فقال له: بایع. فقال(علیه السلام) إن لم افعله فمه؟ قالوا: إذاً والله الذی لا اله الاّ هو نضرب عنقک.» ... (الامامة و السیاسة المعروف به تاریخ الخلفاء، ابن قتیبة (م. 276)، انتشارات شریف رضی، ج1، ص 30)
و - صدها نقل مستند دیگر در کتب اهل سنت وجود دارد. لذا بهتر است یک بار قبول کنند که چنین خطاهایی صورت گرفته است و نه این که برای فرار و تطهیر، صورت مسئله را پاک کنند. تاریخ با این شایعات نه محو میشود و نه تغییر مییابد.
ضرورت وحدت شیعه و سنی نیز دلایل بسیار آشکاری دارد و تحقق آن مستلزم دروغ خواندن وقایع تاریخی و تحریف آن نیست. و گرنه اگر قرار باشد به این روش دعوت به وحدت کنیم، لازم است همه جریانات و حوادث تاریخی و از جمله: ماجراهای غدیر خم، احتضار، دوات و کاغذ، دفن شبانه، سقیفه (یا ثقیفه)، معاویه، یزید، کربلا و ... را نیز دروغ بخوانیم و کلاً تاریخ اسلام را کنار بگذاریم و مثل آمریکاییها از اول و آن طور که دلمان میخواهد تاریخ بنویسیم.
کلمات کلیدی:
تاریخی