نکاتی بسیار کوتاه، ولی ژرف و آموزنده در توصیف اصحاب جمل، مستدل نبودن بیعت شکنی زبی، آموزش جنگ و بالاخره همراهی در این جنگ، توسط یارانی که در آینده به دنیا خواهند آمد. فرمود: آن که با ماست، پس اینجا نیز همراه ماست. گویا خروج خوارج و مسائل آن نیز در طول تاریخ امتداد دارد.
نهج البلاغه: خطبههای 10 – 11 - 12
ملاک و تکیه قرار دادن شیطان:
اِتَّخَذُوا الشَّيْطانَ لاِمْرِهِمْ مِلاكاً، وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ اَشْراكاً،
شيطان را ملاك و پشتوانه زندگى خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده كرد، در درونشان
فَباضَ وَ فَرَّخَ فى صُدُورِهِمْ، وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فى حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِاَعْيُنِهِمْ،
در درونشان لانه كرد، و در دامنشان پرورش يافت، چشمشان در ديدنْ چشم شيطان،
وَ نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ، فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ،
و زبانشان در گفتنْ زبان شيطان شد، بر مركب لغزشها سوارشان كرد، و امور فاسد را در ديدگانشان جلوه داد،
فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطانُ فى سُلْطانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْباطِلِ عَلى لِسانِهِ.
كارشان كار كسى است كه شيطان او را شريك سلطنت خود قرار داده، و با زبان او به ياوه سرايى برخاسته است.
در شرايطى مقتضى براى برگرداندن زبير به بيعت
يَزْعُمُ اَنَّهُ قَدْ بايَعَ بِيَدِهِ وَلَمْ يُبَايِعْ بِقَلْبِهِ. فَقَدْ اَقَرَّ بِالْبَيْعَةِ،
او گمان مىكند تنها با دست بيعت نموده نه با قلب. پس به بيعتش با من اقرار كرده،
وَ ادَّعَى الْوَليجَةَ، فَلْيَأْتِ عَلَيْها بِاَمْر يُعْرَفُ، وَ اِلاّ فَلْيَدْخُلْ فيما خَــرَجَ مِـنْـهُ.
و نسبت به امر باطنى مدّعى است، بايد بر اثبات مدعايش دليل مقبول بياورد، وگرنه هم چنان داخل در بیعتی که از آن خروج کرده. (هم چنان بر آن بیعت هست و باید باشد)
در وصف خود و دشمنانش در جمل
وَ قَدْ اَرْعَدُوا وَ اَبْرَقُوا، وَ مَعَ هذَيْنِ الاَْمْرَيْنِ الْفَشَلُ.
اصحاب جمل جوشيدند و خروشيدند، ولى كارشان قرين سستى و شكست شد.
وَ لَسْنا نُرْعِدُ حَتّى نُوقِعَ،. وَلانُسيلُ حَتّى نُمْطِرَ.
ما تا حمله نبريم، نمى خروشيم؛ و تا باران نباريم سيل جـارى نمىكنيم.
در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آنان
اَلا وَ اِنَّ الشَّيْطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ،
بدانيد شيطان حزبش را گرد آورده، و سوار و پيادهاش را (در جَمَل) فرا خوانده،
وَ اِنَّ مَعى لَبَصيرَتى، ما لَبَّسْتُ عَلى نَفْسى وَلا لُبِّسَ عَلَىَّ.
بصيرتم به حقايقْ همراه من است، نه (خود) حق را بر خويش مشتبه كرده و نه كسى بر من مشتبه نموده است
وَ ايْمُ اللّهِ لاَفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً اَنَا ماتِحُهُ، لايَصْدِرُونَ عَنْهُ، وَلايَعُودُونَ اِلَيْهِ.
به خدا قسم حوضى از جنگ برايشان پر بسازم كه آبكش آن جز خودم نباشد، افتادگان در آن بيرون نيايند، و فراريان به آن بازنگردند.
از سخنان آن حضرت است در روش جنگ:
لاِبْنِهِ مُحَمَّـدِ بْـنِ الْحَنَفِيَّـةِ لَمّا اَعْطاهُ الرّايَةَ يَوْمَ الْجَمَـلِ
به وقتى كه در نبرد جمل پرچم را به دست فرزندش محمّد حنفيه داد:
تَزُولُ الْجِبالُ وَلا تَزُلْ. عَضَّ عَلى ناجِذِكَ. اَعِرِ اللّهَ جُمْجُمَتَكَ.
اگر كوهها از جاى بجنبد تو ثابت باش. دندان بر دندان بفشار. سر خود را به خداوند بسپار.
تِدْ فِى الاْرْضِ قَدَمَكَ. اِرْمِ بِبَصَرِكَ اَقْصَى الْقَوْمِ. وَغُضَّ بَصَرَكَ.
قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن. ديده به آخر لشگر دشمن بينداز. به وقت حمله چشم فروگير.
وَ اعْلَمْ اَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ سُبْحانَهُ.
و آگـاه بـاش كه پيـروزى از جانب خداى سـبحان است.
یاران غایب:
لَمَّا اَظْفَرَهُ اللّهُ بِاَصْحابِ الْجَمَلِ، وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ اَصْحابِهِ:
به وقتى كه در نبرد جمل پيروز شد، يكى از يارانش گفت:
وَدِدْتُ اَنَّ اَخى فُلاناً كانَ شاهِدَنا لِيَرى ما نَصَرَكَ اللّهُ بِهِ عَلى اَعْدائِكَ.
«دوست داشتم برادرم در اين صحنه بود و مىديد چگونه خداوند تو را بر دشمنانت يارى داد».
فَقالَ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ: اَهَوى اَخيكَ مَعَنا؟ فَقالَ: نَعَمْ،
امام به او فرمود: آيا ميل برادرت با ماست؟ گفت: آرى،
قالَ: فَقَدْ شَهِدَنا، وَ لَقَدْ شَهِدَنا فى عَسْكَرِنا هذا اَقْوامٌ فى اَصْلابِ الرِّجالِ وَ اَرْحامِ النِّساءِ، سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمانُ، وَ يَقْوى بِهِمُ الاْيمانُ.
فرمود: بى شك با ما حضور داشته، بلكه اقوامى با ما در اين لشكر حضور داشتند كه هم اكنون در صلب پدران و رَحِم زنها هستند، آنان كه زمانهاى آينده ظهورشان مىدهد، و ايمان به وسيله آنان تقويت مىشود.
کلمات کلیدی:
نهج البلاغه ولایت (امام علی) جنگ و جهاد